قدس آنلاین- این روزها که جشن پایان گرفتن سلطه گروههای تکفیری در همهجا برپاست، یاد و خاطره مجاهدتهای شهدای مدافع حرم و خانوادههای صبور و مقاومشان بیشتر از قبل در دلهای همه ما اوج گرفته است.
عطیه غلامپور، همسر شهید مدافع حرم حسین دارابی، یکی از این ایثارگران است که فرزند دومش را بعد از شهادت پدر به دنیا آورده است؛ فرزندی که هیچگاه طعم مهر پدری را نچشید و پدری که حاضر شد چنین ایثاری را انجام دهد تا فرزندان بسیار دیگری از داشتن پدر محروم نمانند.
با شهید مدافع حرم، حسین دارابی چگونه آشنا شدید و این وصلت فرخنده چگونه انجام گرفت؟
عموی همسرم دوستی دیرینهای با پدرم داشت. از اینرو آنها واسطه آشنایی ما با خانواده شهید دارابی شدند. سال ۸۵ به عقد هم درآمدیم و دو سال بعد زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. یک هفته بعد از مراسم ازدواج، حسین آقا وارد دانشگاه افسری امام حسین(ع) شد، هرچند قبل از آن بهصورت قراردادی پنج سال افتخار حضور در سپاه پاسداران را داشت.
چه ویژگی ایشان منجر شد تا وی را بهعنوان همسر بپذیرید؟
با توجه به اینکه پدرم پاسدار بودند و بنده از نزدیک با خصوصیات اخلاقی و روحی پاسداران آشنا بودم، هنگامیکه متوجه شدم حسین آقا پاسدارند، خیلی خوشحال شدم. هرچند آگاه بودم یک پاسدار وظایفی دارد که شاید نتواند همانند سایر مشاغل درکنار خانوادهاش باشد، اما به این موضوع هم ایمان داشتم که همیشه میتوان به یک پاسدار اعتماد و تکیه کرد. حسین آقا بسیار باایمان بود و چون یکی از مهمترین ملاکهای من ایمان بود، بازهم مطمئن شدم که انتخاب خوبی است. اخلاق خوش و بانشاط بودن هم از ویژگیهایش بود که مسلماً منجر به حلاوت زندگی مشترک میشد. شهید دارابی درحال عبادت بسیار متفاوت بود؛ اصلاً حالوهوای خاصی داشت. از زمانی هم که به زبان عربی تسلط یافته بود با قرآن بیشتر مأنوس شده بود و انگار با ادراک بیشتری از قرآن و دستورات خداوند متعال پیروی داشت و آن را بهصورت عملی در زندگی بهکار میگرفت. حامی خوبی برای خانواده بود. از کمک مادی و معنوی به دیگران غفلت نمیکرد. به هدیه دادن علاقهمند بود و پشتکار خوبی داشت. به آراستگی ظاهر و وقار اهمیت میداد. علاقه خاصی به فراگیری علوم روز داشت؛ مثلاً در زمینه کامپیوتر بهصورت پیشرفته بسیار متخصص بود.
از زندگیتان بعد از آغاز درگیریهای تروریستهای داعش در سوریه بگویید.
فاطمه ثنا اولین فرزندمان در سال ۱۳۹۰ متولد شد و با آمدنش شور و شوقی عجیب به زندگیمان بخشید. به یاد دارم روز تولد فاطمه ثنا کنارمان بود، اما فردای آن روز به مأموریت داخلی رفت و بعد از ده روز به منزل بازگشت. با تولد فاطمه ثنا، گاهی که از سوریه حرفی میزد، بنده معترض میشدم. آنزمان هنوز موضوع مدافعان حرم مانند امروز برای عامه مردم شناختهشده نبود. به یاد میآورم زمانیکه به اعزامش به سوریه اعتراض کردم، با ادله روشن مرا قانع کرد که اسلام مرز نمیشناسد و هدف دشمن از نشانه رفتن سوریه، رسیدن به خاک ایران و نابودی دین و ناموس این کشور است. از سوی دیگر تأمین امنیت حرم حضرت زینب(س) نیز امر مهمی بود که به هیچوجه نمیتوانستم در قبال آن اعتراض کنم. بنابراین با اذعان به اینکه درصورت عدم رضایت از حضور همسرم دربرابر کفار داعشی، شرمنده حضرت زینب(ع) میشوم، درنهایت با اعزامشان موافقت کردم.
حسین آقا احساس مسئولیت بیش از وظیفه شغلی نسبت به کارش داشت، ولی با این وجود من و خانواده بهخاطر نداریم که حتی یکبار وقتیکه خانه بود به درخواست بازی دخترمان جواب رد داده باشد، یا بهدلیل خستگی از فشار کاری و کمخوابی، چیزی بگوید که او ناراحت شود.
به خاطر دارم یکشب برای انجام مأموریتی در فرودگاه امام خمینی(ره) بود و فاطمه ثنا خیلی عجیب بیقراری میکرد و بهانه پدرش را میگرفت. من نمیخواستم ذهن حسین را درگیر کنم، ولی وقتی به هیچ روشی نتوانستیم آرامش کنیم، گفتم تماس بگیرم تا شاید با صحبت بتواند حالش را بهتر کند. بعد از صحبت فاطمه ثنا با پدرش، دیدم آرامتر شد و گفت بابایی داره میاد پیشم. تعجب کردم، چون حسین آقا هیچوقت کاری که نمیتوانستند انجام بدهند را نمیگفتند. فکر نمیکردم آن ساعت از شب، اینهمه مسیر را برگردند. بعد از یکی دو ساعت دیدم که آمد و کمی برای فاطمه ثنا حرف زد و قصه گفت و وقتی فاطمه ثنا در بغل پدرش خوابش برد، دوباره این مسافت را برگشت تا فرودگاه. کاش پسرم هم میتوانست مثل دخترم حضور او را درک کند، هرچند میدانم حسین آقا هرلحظه و هرجا با ماست.
شهید حسین دارابی دوست داشت یک پسر هم داشته باشد. همیشه میگفت از خدا یک پسر خواستهام که مواظب خواهرش باشد، اما متأسفانه نتوانست پسرش را در آغوش بگیرد و او را ببیند. تنها آرزویم این است که فرزندانم را زینبی و ولایی تربیت کنم تا ادامهدهنده راه پدرشان باشند.
آیا میدانستید که در سوریه چه وظیفهای برعهده دارند؟
با توجه به امنیتی بودن مسائل، ایشان چیزی نمیگفت و من هم کمتر سؤال میکردم، اما خلبان پهباد یا هدایتگر هواپیماهای بدونسرنشین بودند، هرچند که برخی از نیروها را نیز هدایت میکردند.
شهید حسین دارابی چگونه به فیض شهادت نائل شد؟
همسرم در ۱۹ مرداد سال ۹۴ بهسوی خداوند یکتا و دوستان شهیدش پَرکشید. شهید دارابی بر اثر عفونت ریه ناشی از عوارض شیمیایی ـ میکروبی به شهادت رسید. آخرینباری که از سوریه بازگشت، وضعیت جسمی خوبی نداشت، هربار که از سوریه بازمیگشت، برای دیدن خانواده همسرم به آمل میرفتیم. با آنکه حال خوبی نداشت اما تا آمل رفتیم و بعد از بستری شدن در بیمارستان آمل، به بیمارستان عرفان در تهران منتقل شدند که درنهایت بر اثر عفونت ریه به شهادت رسیدند و همزمان با پیکر دو شهید غواص در زادگاهشان به خاک سپرده شدند.
نظر شما