قدس آنلاین- از همان روزهایی که قرار بود، «لاتاری» ساخته شود و فیلمنامهاش برای کسب مجوز دچار مشکل شد، میشد حدس زد با یک فیلم بحثبرانگیز مواجهیم که از جنس دیگر فیلمهای کارگردانش محمدحسین مهدویان نیست.
درباره «لاتاری» از روزی که به نمایش درآمده است، با دو دیدگاه رو به روهستیم، یک دیدگاه این فیلم را یک اتفاق بزرگ و برآوردن یک فریاد فروخفته در سینمای ایران میداند و دیدگاهی دیگر آن را یک فیلم هندی بزک شده. واقعیت این است که هردو دیدگاه اغراقآمیز و نادرست است. «لاتاری» یک فیلم متفاوت، دردمند و قابل توجه است اما کامل نیست، ایرادهایی جدی دارد و در بررسی آن نباید راه را بر نقد درست ایرادهای فیلم بست.
گفته شده «لاتاری» تلفیقی از فیلمهای بالیوود، آثار مسعود کیمیایی بخصوص «قیصر» و کارهای حاتمیکیا بخصوص «آژانس شیشهای» است. این حرفها تا حدودی درست است. فیلم خیلی دیر شروع میشود. یک سوم ابتدایی فیلم که به رابطه امیرعلی و نوشین میپردازد، از فرمولهای آشنای سینمای هند تا حد ممکن بهره میگیرد. موضوع دفاع شخصی و به دور از چهارچوب قانون در دفاع از ناموس از دست رفته، در سینمای ایران به نام «قیصر» سند خورده است و «موسی» رزمندهای که سالهاست در کنج خلوت خود خزیده است و ناگهان خشمگین و برافروخته به میدان میآید و در این مسیر با افسر اطلاعاتی رودررو میشود، دقیقاً همان «آژانس شیشهای» است اما مسئله اینجاست که «لاتاری» تنها آلیاژی از سه نوع سینمایی که نام بردیم، نیست بلکه در تلفیق این عنصر متفاوت، چیزهایی هم از خود اضافه میکند. حرفهایی که مختص به «مهدویان» و نسلی است که او از آن برخاسته است.
همیشه مسئله مهم تری هست
یکی از سکانسهای پایانی فیلم، سکانس مهمی است که حرف اصلی کارگردان بر زبان امیرعلی(با بازی ساعد سهیلی) جاری میشود. مرتضی مأمور اطلاعاتی (با بازی حمید فرخنژاد) جلوی امیرعلی و موسی(هادی حجازیفر) را گرفته است تا دست به قتل نزنند و به آنها میگوید که کارشان امنیت ملی کشور را به خطر میاندازد. امیرعلی فریاد میزند که هربار گفته اید چیز مهمتری در میان است اما «دنیای من نوشین بود که تمام شد». برای کسی که دنیایش تمام شده، دیگر اولویتها تغییر کرده اند، نمیتوان برای همیشه او را ساکت کرد تا به مصلحت بزرگتری فکر کند. این حرف نسلی است که از دعواهای نسل قبل از خود برسر مصلحتها و اولویتها خسته شده است. ممکن است این حرف را نپذیریم و امیرعلی و امیرعلیها را بخاطر تمکین نکردن به حرف منطقی قاضی و مأمور اطلاعات محکوم کنیم اما نمیتوانیم بگوییم امیرعلی و «لاتاری» حرفی برای گفتن ندارند. حرف آنها برای گروهی زیاد قابل شنیدن نیست چرا که در موقعیت آنها نیستند. کسی که پلها پشت سرش یکی یکی فروریخته است، زبان دیگری برای بیان حرفهایش پیدا میکند و باید حرف او را با گوشی دیگر شنید.
خیلی از منتقدان «لاتاری» آن را بازتولید فیلمفارسیهای قدیمی میدانند که با دستاویز قرار دادن موضوع «غیرت» میخواهد، عبور از مرزهای قانون را توجیه کند. عبور از قانون البته بد است اما چرا کسی هیچ وقت قانون و مردان قانون را متهم نمیکند؟ رگهای برافروخته موسی وقتی میبیند همه همرزمان دیروزش خود را در دایره توجیهات قانونی و خط کشیهای رسمیمحدود کرده اند و به قول خودش «چرتکه میاندازند» و همه چیز را با محاسبههای عقلی و منطقی توجیه میکنند، فرق ممیز «لاتاری» و «قیصر» است. اینجا حرف بر سر تفاوت آدمهای انقلابی و آدمهای غیر انقلابی است، بحث بر سر این است که معادلات جامعه انقلابی باید بر مدار حرکت به سمت عدالت و آرمان گرایی باشد و اگر قانون به سدی در برابر این اهداف تبدیل شد، باید به فکر دیگرگون کردن بنیادهای قانون بود. در «قیصر» با لمپنی رو به روییم که قانون را به رسمیت نمیشناسد، قانون خود اوست ولی موسی همه سالها در خلوت خود به قانون کشور تن داده بود، دیگران را توجیه میکرد و با این فکر که متصدیان قانون انقلابی ماندهاند، دیگران را توجیه میکرد اما وقتی خود فهمید که متصدیان قانون به چرتکههایی دوپا برای محاسبه سود و زیان بدل شده اند، رفتاری قیصروار میکند و از خلوت خاموش خود بیرون میزند.
این نسل را جدی بگیرید
«لاتاری» ضعفهای غیرقابل کتمانی دارد. پایان بندی نیمه کمدی آن به صورتی شتاب زده ساخته شده است. آیا میتوان یک تاجر بزرگ الماس و وابسته دولتی بیگانه را در توالت عمومییک هتل بدون محافظ گیر انداخت و جلوی چشم همه کشت؟ آیا میتوان بدون اینکه کسی از اسم و رسمت بپرسد وارد یک مجموعه بزرگ آپارتمانی شد و صاحب خانه را با شلیک گلوله از پای درآورد و هیچ کس هم صدای شلیک را نشنود؟ از این تمهیدات دم دستی در فیلمنامه کم نیست و همین باعث میشود «لاتاری» را نسبت به «ماجرای نیمروز» عقب گردی در کارنامه سینمایی «مهدویان» بدانیم اما از یک موضوع نمیشود چشم پوشی کرد. سینمای ایران اندک اندک سینماگران جوانی در ژانر سینمای اجتماعی تریبت کرده است که میتوانند فیلمهایی باب طبع مخاطب بسازند و هرکدام از موضع و نگاه خود اجتماع و روابط انسانی را نقد و تحلیل میکنند. این نگاه را میتوان نقد کرد و حتی رد کرد اما نمیتوان از این واقعیت صرف نظر کرد که این نسل از فیلمسازان زبان سینما را بلدند. رویکرد فیلمسازی مانند مهدویان به سمت سینمای اجتماعی، شاید در نخستین گام با لرزشها و لغزشهایی همراه باشد اما درمجموع به نفع سینمای ایران است.
به بازی جاندار بازیگران فیلم نگاه کنید. به بازی درخشان «ساعد سهیلی»، به شخصیت دوست داشتنی موسی که به یکی از قهرمانهای سینمای ایران تبدیل خواهد شد و به لحظاتی که تماشاگر با فیلم گریه میکند و میخندد تا باور کنید این نسل را باید جدی گرفت.
نظر شما