سومین دیدار رهبران دو کره پس از ۱۰ سال در نقطه صفر مرزی و محلی که در سال ۱۹۵۳ معاهده آتش بس میان سئول و پیونگیانگ به امضا رسید انجام شد.
این دیدار پس از یک دوره ۱۰ ساله تنش با شکست توافق ۶ جانبه سال ۲۰۰۷ امیدها و گمانههای بسیاری را در مورد شکلگیری یک توافق جدید در شبه جزیره کره و کاهش سطح منازعات و فضای سنگین نظامی و امنیتی در منطقه شرق آسیا بوجود آورده است.
برجستهترین بخش از این تحولات امیدواری ایجاد شده در مورد چراغ سبر «کیم جونگ اون» رهبر جوان کره شمالی برای مذاکره درباره تسلیحات اتمی خود و شکلگیری و استقرار یک نظام جدید صلح و همکاری به جای وضعیت ناپایدار آتش بس ۶۴ ساله گذشته است.
این رویدادها درست بعد از رسیدن سطح تنش میان کره شمالی و آمریکا به نقطه اوج خود در سایه آزمایش موشکهای اتمی قارهپیمای پیونگیانگ صورت میگیرد. اتفاقی که احتمال وقوع یک برخورد نظامی را بیش از هر زمان دیگری در گذشته افزایش داده بود. اما تحولات برقآسا در تغییر راهبرد کره شمالی و آمریکا و شکلگیری مذاکرات بین دو کره آنهم در این سطح بالا با وجود رفتارهای خارج از چارچوب متعارف سیاسی و غیر قابل پیشبینی بودن رهبران کره شمالی و آمریکا، سؤالهای زیادی را درباره عوامل محرک آن ایجاد کرده است. قدس آنلاین برای درک بهتر این عوامل با دکتر سید جلال ساداتیان، مدیر کل اسبق آسیای شرقی وزارت امور خارجه به گفتوگو نشسته است.
پس از یک دوره طولانی تنش میان کره شمالی با آمریکا و متحدانش در شرق آسیا از جمله کره جنوبی و ژاپن، که به مناقشهای هستهای در سطح بالا کشیده شد، سؤال اصلی اینست که چه عاملی سبب تغییر و چرخش در راهبرد کره شمالی به سمت سیاست کاهش تنش و مذاکره با کره جنوبی و آمریکا و حتی چراغ سبز به موضوع مذاکره برای خلع سلاح هستهای شده است؟
برداشت من نقش تعیین کننده چین در این تغییر راهبرد و رویدادهایی است که در حال رقم خوردن هستند. کره شمالی از ابتدا هم نقش اول و تعیین کننده را در مسیر تحولاتی که به افزایش تنشهای امنیتی در منطقه شرق آسیا منجر شده بود نداشت و به نوعی پیاده کننده راهبردهای مورد نظر چین به شمار میرفت.
هزینههای هستهای شدن کره و پایدار ماندن آن در جریان تنشهای نظامی و امنیتی و سیاسی را به صورت عمده چین تأمین میکرده است و پکن از کره شمالی به عنوان ابزار بازی و فشار بر آمریکا به خوبی بهره برده است.
چین در حوزه امنیتی و سیاسی در دو نقطه راهبردی دیگر یعنی تایوان و تبت همواره با آمریکا در یک منازعه و جنگ سیاسی بوده و متقابلاً باید ابزاری را در حوزهای متناظر برای فشار بر آمریکا ایجاد میکرد که کره شمالی ظرفیت کاملاً مناسبی برای این منظور داشت. همه تحولات یک دهه گذشته پس از بر هم خوردن توافق ۶ جانبهای که در سال ۲۰۰۷ در راستای اهدافی بودهاند که چین در راهبرد بلند مدت خود تعریف کرده بود.
باید توجه داشت که در یک دهه گذشته یک عامل مهم اقتصادی هم به این اهداف اضافه شده و آنچه در حال رخ دادن است در چارچوب هدف اصلی چین برای تبدیل شده به اقتصاد اول جهان تا سال ۲۰۲۵ قابل تحلیل و تفسیر است.
با توجه به روی کارآمدن ترامپ که توجه جدی به مخاطرات و تهدیدات اقتصادی از ناحیه چین دارد و سیاستهای بی محابایی که در رقابت اقتصادی با چین در شرق آسیا بکار گرفته است تا منافع آمریکا را تضمین کند، از جمله تمرکز ویژه او بر چالشهای اقتصادی و سیاسی در شرق آسیا، خروج از بسیاری پیمانهای تجاری که به عقیده او دست و پای اقتصاد آمریکا را بستهاند و به ویژه جنگ اقتصادی که در ماههای اخیر بین واشنگتن و پکن بر سر عوارض و تعرفههای گمرکی کالاهای وارداتی بوجود آمده و رشد اقتصادی چین را به شدت متأثر خواهد کرد، پکن در صدد کاهش سطح تنش و منازعه اقتصادی و سیاسی با واشنگتن برآمده است.
ادامه وضع موجود هم هزینههای سیاسی و اقتصادی چین را به شدت بالا میبرد و هم رویارویی پکن و واشنگتن در یک جنگ تجاری و تعرفهای اهداف چین را برای بدل شدن به اقتصاد برتر دنیا با مخاطره روبرو خواهد کرد. بنابراین یکی از اهداف و عوامل پشت پرده ترغیب کره شمالی به مذاکره و دنبال کردن سیاست کاهش تنش را باید متأثر از این عوامل دانست. یعنی کاهش تنش در شرق آسیا و تضمین رشد اقتصادی این منطقه به ویژه چین. به تعبیری چین به این نتیجه رسیده است که سطح تنش در منطقه و امکان یک اقدام غیر حساب شده و شدید از سوی آمریکا به گونهای است که لازم است ریسک وقوع یک برخورد نظامی را کاهش داد و دیدیم که این سازش تقریباً ناگهانی اتفاق افتاد.
اگر این رویداد را نوعی معامله بین چین و آمریکا تلقی کنیم. به هر حال باید اهداف و مقاصدی هم برای پیونگ یانگ در این تحولات بیش از فشار و دیکته چین متصور بود؟
کره شمالی به لحاظ اقتصادی کاملاً وابسته به حمایت چین است و اگر منافذ اقتصادی او بسته بشوند و چین اعلام کرده باشد که حمایتی از آنها نخواهد کرد، پیونگیانگ چه باید بکند؟. یا باید اجازه دهد گرسنگی و فشار اقتصادی کشورش را از بین ببرد و یا با کره جنوبی وارد نوعی تعامل اقتصادی شده و با آمریکاییها در موضوع برنامه اتمی خود به یک توافقی برسد که فضای به شدت متشنج موجود را تعدیل کند و از وقوع یک جنگ جلوگیری کند.
کره شمالی وقتی پیشرفتها و توسعه کره جنوبی را میبیند، تنها منفذی که برای غلبه بر بحرانهای اقتصادیاش در سایه فشار چین میبیند، رفتن به سوی تعامل با کشورهای پیرامون خود مثل کره جنوبی و ژاپن است تا بخشی از نیازهای اقتصادی خود را از مسیر کاهش تحریمها و فشارها و دریافت کمکهای اقتصادی تأمین کند. بی شک ادامه وضع موجود که به مرز یک بحران اتمی و نظامی رسیده است در شرایطی که چین هم منافذ تنفس اقتصادی پیونگ یانگ را زیر فشار قرار دهد برای کره شمالی قابل تحمل نیست.
به نظر شما چین امتیازی در ازای این مذاکرات و فشار بر کره شمالی از آمریکا یا کره جنوبی و ژاپن گرفته است؟
معتقدم چین جلوی عدم امتیازگیری خود را در آینده تحولات گرفته است. یعنی از یک سو هزینه یک برخورد در منطقه را در آینده ندهد و از سوی دیگر جلوی پیشرفت نزاع اقتصادی و تعرفهای شکل گرفته با آمریکا را بگیرد. چین بیش از آنکه امتیاز خاصی در این مقطع گرفته باشد دفع قدَر کرده است. یعنی تلاش کرده جلوی افزایش تنش و استقرار و تمرکز بیشتر نیروهای نظامی آمریکا را در منطقه بگیرد.
راهبرد آمریکا در سالهای اخیر انتقال تمرکز سیاست خارجی خود از منطقه خاورمیانه به شرق آسیا بوده است. راهبردی که در دوره اوباما هم وجود داشت زیرا آمریکاییها دریافتهاند معادله هزینه فایده حضور و تمرکزشان در خاورمیانه برای آنها زیانآور است و با توجه به سرعت رشد و قدرت گرفتن چین، چالشهای امنیتی و اقتصادی آنها در شرق دور رقم خواهد خورد.
با روی کار آمدن ترامپ، احتمال بروز بحرانهای اقتصادی و امنیتی و حتی نظامی در شرق آسیا به شدن افزایش یافته است و ترامپ نشان داده ابایی از ایجاد تنش با چین و تنگتر کردن حلقه رقابت اقتصادی با این کشور ندارد.
البته همه اینها جزو احتمالات است، اما در روندی که در شرق آسیا و رقابت آمریکا با چین وجود دارد، این موارد ممکن است رخ دهند. بنابراین محتمل است که چین ترجیح داده باشد به نوعی سطح تنش را در شرق آسیا کاهش دهد و به نوعی با دوره ترامپ تعامل کند و منتظر تحولات و آینده این روند بماند.
این معادله متغیرهای دیگری هم دارد. یکی از مهمترین آنها کره جنوبی است که علیرغم اینکه متحد آمریکا است، طی یکسال گذشته به شدت با راهبرد سخت و تهدیدهای نظامی واشنگتن مخالف بوده است. ژاپن هم ضلع دیگر این عادله و تنش در منطقه شرق آسیا با کره شمالی است که هنوز محافظهکارانه به وقایع جاری نگاه میکند. نباید اینرا نادیده گرفت که کره جنوبی مجری و طراح اول سیاست کاهش تنش با همسایه شمالی خود بوده است. اهداف سئول در این جریان تحولات چیست؟
باید این واقعیت را در نظر گرفت که رقابت تسلیحاتی و اتمی کره شمالی با آمریکا یا اهداف اقتصادی چین در ورای فضای تنشآمیز در منطقه بیش از همه کشورهای همجوار با کره شمالی را تحت تأثیر قرار میدهند. این کره جنوبی و ژاپن هستند که در صورت وقع یک جنگ آسیب میبینند و در معرض خطر قرار دارند. اگر یک جنگ اتمی به وقع بپیوندد تسلیحات کره شمالی خاک کره جنوبی و احتمالاً ژاپن را هدف قرار خواهند داد و آمریکا چندان تهدیدی از ناحیه کره شمالی در مورد خود احساس نمیکند.
بنابراین اولویت آنها مصالحه و کاهش تنش با کره شمالی و رسیدن به یک سازوکار و نظام تأمین امنیت به ویژه در دریای غربی است. بنابراین با وجود اینکه کره جنوبی متحد آمریکاست، مطیع محض این کشور نیست و همواه تلاش کرده است تا تماسها با کره شمالی را حفظ کند. کره جنوبی و ژاپن دو اقتصاد برتر و پیشرفته در شرق آسیا هستند، به موازات آن این کشورها برای حفظ روند توسعه خود نیازمند ثبات سیاسی و امنیتی هستند. همچنین آنها به واسطه بنیه اقتصادی و نوع روابط خود قادرند در برخی موارد به سیاست آمریکا «نه» بگویند.
البته ژاپنیها بسیار محتاطتر عمل کرده و نمیخواهند با واشنگتن دچار تقابل شوند ولی آنها هم در نهایت منافع ملی خودشان را در نظر میگیرند و منتظرند چشمانداز این اتفاقها بیشتر روشن شده و قابل پیشبینی شود.
بسیاری کارشناسان میگویند در دو دهه گذشته راهبرد آمریکا مدارا با کره شمالی بوده است چون عملاً بصورت مستقیم تهدیدی از سوی این کشور احساس نمیکرده است. موضوعی که شما هم به آن اشاره کردید. اما در دو سال گذشته کره شمالی با دستیابی به موشکهای قارهپیما این معادله را تغییر داده است. از سوی گفته میشود دیگر کره شمالی با ابعاد جدید قدرت اتمی خود دست بالا را در مذاکرت خواهد داشت. در این شرایط پذیرش خلع سلاح اتمی از سوی کره شمالی چقدر محتمل و معقول است؟
بعید میدانم چنین مذاکراتی به سرعت و حتی در میان مدت هم اتفاق بیفتد و موضوع گفتوگوها به خلع سلاح برسد. کره شمالی به مذاکره کننده خوبی است و کیم جونگ اون به دنبال خریدن زمان است. شاید کلیاتی در مذاکرات به ویژه مذاکرات بین آمریکا با کره شمالی از سوی واشنگتن مطرح شود، اما پیونگیانگ خود را برای سالها مذاکره و رفتوآمد آماده کرده است.
بیش از یک دهه پیش هم مذاکرات ۶ جانبهای با حضور ژاپن، کره جنوبی، چین و آمریکا حول برنامه اتمی کره شمالی شکل گرفت که به توافق سال ۲۰۰۷ برای تعطیل شدن برنامه اتمی پیونگیانگ در ازای کمکهای اقتصادی منجر شد و کره شمالی آن تجربه ناموفق را در ذهن دارد.
از اینرو نباید انتظار داشت با دیدار سران دو کره گشایش بزرگ و دفعی رخ دهد. سطح تنش و عمق اختلافات میان دو کره و میان کره شمالی با آمریکا بقدری زیاد است که همه اضلاع با احتیاط قدم برخواهند داشت.
رهبر کره شمالی اعلام کرده است که درباره تسلیحات اتمی و خلع سلاح هستهای آماده مذاکره است، اما این بدان معنا نیست که او به سرعت میپذیرد همه سلاحهای خود را معدوم یا واگذار کرده و دست خودش را خالی کند. آنچه در مورد لیبی رخ داد قطعاً در مورد کره شمالی رخ نمیدهد. به ویژه که آنها تجربه برجام و بدعهدی آنها را دیده است و سابقه توافقهای قبلی خودشان را هم در پرونده مذاکره با آمریکا دارند و آنرا مد نظر قرار خواهند داد.
میزان همکاری و جلوآمدن کیم جونگ اون بسته به اینست که آمریکا و کره جنوبی چه گزینهها و امتیازهایی را به او پیشنهاد بدهند و این پروسه به سالها زمان نیاز دارد تا همه معادلات امنیتی، سیاسی و اقتصادی با هم پیش بروند و به تعادل برسند.
به موضوع مهمی اشاره کردید. بحث تفاوت نگاه و مطالبات طرفهای این مذاکرات. کره جنوبی از منظر امنیتی به این مذاکرات نگاه میکند و به دنبال یک نظام همکاری برای کاهش تنش در مرزهای خاکی و دریای جنوبی و کاهش خطر تسلیحات اتمی کره شمالی و کاهش هزینههای دفاعی و امنیتی خود است. اما پیونگ یانک اولویتهای خود را اقتصادی و تجاری تعریف میکند و به نظر نمیرسد پیش از گرفتن تضمین در مورد کاهش تحریمها و دریافت کمکهای اقتصادی گامهای عملی در مورد دغدغههای رقبای خود در منطقه بردارد. تعادل و توازن بین این اولویتها در شرایطی که به نظر میرسد آمریکا نقش تعیین کننده را در موفقیت این مسیر دارد، چگونه ممکن خواهد شد؟
به هر حال باید اینرا بپذیریم که آمریکا نقش بزرگتر کره جنوبی و دیگر متحدانش در منطقه را ایفا میکند و این کشورها تا کنون زیر سایه آمریکا تنفس کرده و بالا آمدهاند و نمیتوانند خواست آمریکا را نادیده بگیرند. اما همانطور که اشاره شد آنها به صورت مستقیم از تحولات تأثیر میپذیرند و حاضرند هزینههایی را بکنند و امتیازهایی را بدهند تا احتمال خطر از سرشان دور شود.
از سوی دیگر آنها امیدوارند الگوی آلمان شرقی و غربی در شبه جزیره کره هم اتفاق بیفتد و آنها بتوانند کره مشالی را ببلعند. شاید این جاهطلبی را داشته باشند ولی کره شمالی هم با حسابگری خودش میخواهد امتیازهایی بگیرد و از تنگنا بیرون بیاید.
نظر شما