قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: آنقدر از همراهی سی و یک نفره مان، خوشش آمده گلی جان که آرام و قرار ندارد!
صبح جمعه است. با دوستان محیط زیستی آمده ایم به خاطرخواه ترین پارک جنگلی شهر. با کیسه های سبز و کاورهای پشت نویس شده و پنج کودک تشکّل مان، نگاه مسافران زیادی را همراه کرده ایم.
همپای گروه، پلاستیک و پارچه و شیشه و کاغذ و بطری از گوشه و کنار برمی دارم تا زمین نفس بکشد. احساس رضایت و غم دارم. می دانم زنجیره سی و یک نفره مان در برابر میلیون ها مساحت کشورم چقدر کوچک است. و زود خسته خواهد شد دست هایمان از سرخاب و سفیداب این خاک که حق اش این حجم از زباله و بی معرفتی نیست.
اما آمدم انگار تا یکجورهایی از شکیبایی این تفریحگاه تشکر کنم و در معرکه دوریزها و پسماندها بگردم و ببینم جای فرهنگ کجاست؟
اسباب بازی شکسته و پوشک و لنگه کفش و خودکار و پاکت سیگار می اندازم در کیسه و یاد قارایی ایرانگرد می افتم. یادِ این حرفش که «از طبیعت می روم بدون اینکه اثر نامطلوبی از خودم در این سرزمین بجا گذاشته باشم».
و یادِ جمله مسئول انجمن که: علاج این درد، یکی اش دیده شدن فعالیت آنانی ست که به حال و روز محیط زیست بها می دهند. رونمایی از احساس مسئولیت.
گلی، فعال ترین عضو گروه می شود. اولین نفری که کیسه اش از نامهربانی اشرف مخلوقات، پُر و گره می خورد.
به آیین و سبکی که آرام و بی صدا دارد به یک دختر هفت ساله منتقل می شود، زُل می زنم... به جمعیت حاضری که بعد نیم ساعت، برایشان تکاپوی کاورپوش ها می شود چند عدد عکس و فیلم و به تاخت می روند سراغ دلمشغولی ها و بریز و بپاش شان... به اعضای گروه که جارووار، بیرحمی همنوع شان را رتق و فتق می کنند... با آن لباس سبز پشت نویس شده که جار می زند: مادر مان، زمین را دوست بداریم!
دروغ چرا؟ به جنگل هم زُل می زنم... به جنگل فراخِ مهربان که درخت به درخت و سکانس به سکانس اش، تکاندن می خواهد از دست ما... از دست آداب ندانی ما...
در پایان، به رسم همدلی و زباله روبی چند ساعته، عکس دسته جمعی می اندازیم و در گروه که می گذاریم به خودم هم زُل می زنم. به زنی غمگین که چشم پوشی و صبر طبیعت را ندارد! و حسابی شاکی و بهم ریخته است.
نظر شما