تحولات منطقه

با مرور تاریخچه برخورد روشنفکران بخصوص گرایش‌های چپ پیش از انقلاب اسلامی با مسئله فلسطین به بیان چالش‌های کنونی این جریان با مقوله فلسطین و سرزمین‌های اشغالی مواجه خواهیم شد. چالش هایی که امروزه  در فضای روشنفکری غیر رسمی همچنان ادامه دارد.  

زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، در سال‌های اخیر به موازات گسترش فضای سایبری و شبکه‌های اجتماعی، ما شاهد ظهور یک فضای غیررسمی روشنفکری بودیم و هستیم  که تولید حرف و گفتار می‌کنند اما هویت آنان نامشخص است، اما در شبکه‌های اجتماعی حضوری پررنگ دارند. درهمین موضوع فلسطین، بخش زیادی از تولید گزاره‌هایی که دارد می‌شود توسط همین جریان روشنفکری نامشخص است.
در حالی که کمتر شاهد هستیم روشنفکرها در فضای  رسمی‌تر مثل روزنامه‌هایشان با هویت خودشان بیایند در این  مورد اظهار نظری کنند.

■ مخالفت با جعل  امضای ایرانی مسلمان
نکته دیگر درباره این جریان روشنفکری این است که بخش زیادی از اینها با متوسط جامعه فاصله  دارند یعنی جامعه ما که جامعه ایرانی عمدتاً مسلمان هستند، دارای فضای ذهنی هستند که از قصه فلسطین متاثر شده است.
به همین خاطر این جریان روشنفکری برای بیان حرفش از یکسری اقلیت‌هایی استفاده کرده که آن‌ها با امضای مردم ایران  اکانت می‌سازند و تولید فکر می‌کنند. بخش زیادی‌شان بهائی هستند و فعالیت‌های رسانه‌ای امروزشان در ادامه فعالیتهای‌ست که قبل از انقلاب در مجموعه‌های مانند صدا و سیما و مانند آن داشتند و الان هم همچنان در فضای رسانه‌ای فعالند و کار می‌کنند و اتفاقا در  قصه فلسطین هم حرف می‌زنند.
 یک بخش دیگرشان صهیونیست هستند. یعنی ایرانی‌های یهودی صهیونیست هستند که باز اینها با زبان فارسی با تکیه‌کلام‌های رایج در  ایران، حرف می‌زنند. ولی عمدتاً امضایشان  امضای یک ایرانی معمولی است شما وقتی نگاه می‌کنی نمی‌دانی این مثلا ممکن است مکانش یک جای دیگر باشد از ایران هم رفته باشد دیگر هم نخواهد برگردد تابعیتش را هم ممکن است عوض کرده باشد تابعیت اسرائیلی داشته باشد. حالا چرا با یک هویت ساختگی حرف می زنند؟ چون این‌ها اگر هویت‌شان مشخص بود خطرشان برای گفتمان رقیب که همان گفتمان انقلاب اسلامی‌ست بسیار کمتر می‌شد. امضای یک بهائی یا یک صهیونیست را مقایسه کنید با امضای یک آدم مسلمان، یک آدم ایرانی معمولی  که بخواهد درباره مسئله فلسطین حرف بزند و چالش ایجاد کند.  

■ روشنفکرانی که رنگ عوض کردند
با مرور  تاریخچه حضور روشنفکران یا شبه روشنفکران در  مساله فلسطین  به نکات جالبی می‌رسیم. همانطور که می‌دانید در  سال‌های قبل از انقلاب بخش زیادی از روشنفکران یا همان شبه‌روشنفکران  ایرانی چپ‌گراها بودند. شاید به توجه به رویکردکنونی روشنفکران تصور کنید که موضع آن‌ها از گذشته در ماجرای فلسطین به شدت منفی بوده ولی  این طور نبوده‌است.
یعنی چپ‌گراها جریان چپ با تاخیر نسبت به اسرائیل موضع منفی گرفت البته چپ یک طیف بسیار وسیعی است یعنی از حزب توده و کسانی که مستقیماً حالا ارتباط تشکیلاتی یا فکری داشتند و  تابع شوروی بودند، از آن‌ها گرفته تا کسانی که منتقد شوروی بودند، خود شوروی اگر نگاه کنیم  موضع گیریش نسبت به مسئله فلسطین چند دوره داشته‌است.  بلشویک‌ها درابتدا موضع منفی‌ای داشتند نسبت به پروژه صهیونیست واجازه نمی‌دادند اینها مهاجرت کنند. جریان چپ به مرور که از تشکیل اسرائیل می‌گذرد توی ایران موضعشان به مرور منفی‌تر می‌شود نسبت به این قصه، مخصوصا بعد از جنگ ۱۹۶۷ 

 افسانه  سلطنت طلب ها
یک جریان دیگری که روشنفکرها درآن فعال بودند جریان سلطنت‌طلب‌ها بوده. این‌ها چه نظری داشتند؟ این‌ها عمدتاً نظر مثبتی داشتند چون یهودی‌های صهیونیست آمدند برای این‌ها یک روایتی را عرضه کردند که روایت برد برد است یعنی شما اگر از ما حمایت کنید، هم به نفع شما می‌شود در  دنیا هم به نفع ما. روایت چی بود؟ روایت کوروش بود. گفتند یک شخصیت واقعی تاریخی وجود دارد به نام کوروش که آثارش پیدا شده و خطوطش خوانده شده و صاحب چه کراماتی بوده به این شکل به آن شکل! این شخصیت برای شاه خوبی‌اش این بود که می‌گفت چهره برجسته و سرنمونه شاهنشاهی است.
برای یهودی‌ها خوبی‌اش چی بود؟ می‌گفتند این اولین صهیونیست عالم است اولین حامی صهیونیست عالم  یعنی  کوروش که کشف شده که او بزرگترین حامی حقوق بشر بلکه بنیانگذار حقوق بشر در کل عالم بوده و این چیزهایی که نوشته طعنه می‌زند به اعلامیه جهانی حقوق بشر! این فرد  در چند هزار سال پیش اولین حامی صهیونیست بوده‌است.
یک بخش دیگر روشنفکران ملی‌گرا و روشنفکران غیرچپ  بودند که حالا این‌ها اقلیت بودند و به مرور تقویت هم شدند. اینها بخصوص بعد از جریان اتفاقات سال ۱۹۶۷  روز به روز سبقه ضداسرائیلی‌شان  پررنگ‌تر شد.
جریان روشنفکری امروز یک ویژگی که دارد این است که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که موضوع و مساله فلسطین با یک پدیده دیگری به نام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تنیده شده! بنابراین اینها یک مقدار موضع‌شان را در یک جاهایی تغییر دادند.
 با این حال جریانی که الان به صورت رسمی و غیررسمی ما امروز می‌بینیم با چهار چالش در موضوع فلسطین  درگیر هستند.  بعضی‌ این چالش‌هاحاصل تناقض‌هایی است که با مبناهای خودشان دارند، بعضی‌هایش نه چالشی است که با  گفتمان رقیب دارند.

 چالش انسانیت
جریان روشنفکری اکنون چند چالش جدی در مواجهه با موضوع فلسطین دارد. چالش اول انسانیت است، آنان دم از حقوق بشر می‌زنند، اما در قبال کشتار فلسطینیان سکوت کرده‌اند. چرا سکوت کرده‌اند؟ چون می‌دانند اگر قصه فلسطین از یک ماجرای روزقدس و تکرار هر ساله خارج شود و گسترش پیدا کند و مخاطب با داستان اصلی آشنا شود، خودبه‌خود موضعش در قبال صهیونیست منفی خواهد بود.
اتفاقاً فلسطین فاجعه حقوق بشری است و مسلم است که در مخاطب تولید نفرت می‌کند. اما روشنفکران  چون این را نمی‌خواهد راه را کج کرده و داستان را عوض کرده و نیت آفرینی می‌کنند. حتی  از سر دلسوزی می‌گویند، فلسطینی‌ها همان کسانی هستند که ازدشمنان شما حمایت کردند در حالی که این با مبانی خود روشنفکری متناقض است یعنی نفرت نسبت به یک قوم، ‌نسبت به یک ملیت، نسبت به عرب، چون روشن فکران می‌گویند ما نژادپرست نیستیم.

 تمام فلسطین باید آزاد شود
چالش دوم چالش تعریف مساله است. ما دو فلسطین داریم، فلسطین تا سال ۱۹۴۸ و فلسطین دیگر بعد از ۱۹۶۷ است که جنگ ۶ روزه به راه افتاد و مساحت فلسطین اشغالی سه برابر شد. انقلاب اسلامی می‌گوید سرزمین فلسطین از نهر تا بحر است. اتحادیه اروپا، ژاپن، چین و ... تا فلسطین ۱۹۴۸ را قبول دارند. روشنفکران می‌گویند سرزمین‌های فلسطین تا ۱۹۴۸ پس از اعلامیه با لفور قانونی است. روشنفکران تشکیل دولت اسرائیل را قبول دارند، اما پیشروی و اشغال سایر سرزمین‌های فلسطینیان را نمی‌پذیرند و از این منظر با جمهوری اسلامی چالش دارند چرا که جمهوری اسلامی می‌گوید تمام فلسطین باید آزاد شود.
فلسطین تاریخی، فلسطینی که بوده، ولی بخش زیادی از کشورهای دنیا و خیلی از آنهایی که حامی فلسطین هم هستند از اتحادیه اروپا گرفته تا خود امریکا تا ژاپن و چین  و خیلی از کشورها این‌ها می‌گویند اصلا حرفش را نزن اسرائیل ۱۹۴۸ قانونی است. خب اینجا یک چالش ایجاد می‌شود. ما می‌گوئیم اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسیم آن‌ها می‌گوید نه تو باید به رسمیت بشناسی.  

 مذاکره راه حل نیست
چالش سوم راه حل مذاکره است. روشنفکران تلاش دارند تا موضوع فلسطینیان از طریق مذاکره حل شود. دو دولت در فلسطین تشکیل شود، یکی دولت فلسطینی و دولت دیگری دولت صهیونیزم باشد و اسرائیل به سرزمین‌های سال ۱۹۴۸ بازگردد و دولت مستقل فلسطینی در کرانه باختری تشکیل شود. خود این بحث مذاکره مشکلات بسیاری دارد اما حالا بحث این نیست، بحث همان حرفیست که جلال می‌گوید و  اسرائیل را عامل امپریالیزم می‌نامد. راه‌حل مبارزه با استعمار، تبر است. اسرائیل یک پروژه استعماری است. این همان خوانش انقلاب اسلامی در قصه فلسطین است. منتهی  این شبه روشنفکران هیچ وقت با حماس و مقاومت کنار نمی‌آیند و نتیجه عملکرد متقابل سکولارها هم در تاریخ مشخص است.

 تاریخی که جعل می‌شود
 در پایان به چالش چهارم اشاره می کنم. چالش چهارم چالش واقع بینی است. روایتی که  روشنفکران از فلسطین و اسرائیل ارائه می‌دهند این است که همه این خشونت ها  محصول ایدئولوژی مذهبی است  و اگر وزن مذهب در این دعوا کم شود و یک دولت سکولار تشکیل شود، دعواها خاتمه پیدا می‌کند.  
درحالی که این جعل تاریخ است. پروژه اسرائیل از ابتدا یک پروژه سکولار بوده‌است. جعل دیگری که اتفاق افتاده، ماجرای هولوکاست است.  

 حقوق بشر چه می‌شود!؟
یک بخشی از جریان روشنفکری در مخالفت با آرمان فلسطین  مفهومی به نام منافع ملی را پررنگ می‌کند در حالی که شما وقتی ادعای حقوق بشر داری دیگر مفهوم منافع ملی معنی پیدا نمی‌کند. حقوق بشر را جزو حقوق اولیه است منافع ملی اینها همه تقسیم‌ ثانویه است شما چرا در حمایت از ملت فلسطین منافع ملی را مطرح می‌کنید؟ پس انسانیت و حقوق بشر که از آن دم می‌زنید چه می‌شود!؟ اتفاقا اولین کسانی که با پروژه اسرائیل مخالفت کردند، خود یهودیان بودند. ایستادند و تأکید کردند که اجازه نمی‌دهیم کاری برخلاف آموزه‌های یهود صورت بگیرد.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.