گروه فرهنگی قدسآنلاین/ خدیجه زمانیان: چهارشنبه و پنجشنبه گذشته مدرسان داستان نویسی سراسر کشور به مشهد آمدند تا در کارگاه دو روزه «بررسی چگونگی اقتباس در داستان» و «تعریف هنر و ادبیات حماسی» شرکت کنند. هدف این کارگاهها روشن ساختن اهداف جشنوارهای است که قرار است به زودی در مشهد برگزار شود. مدرسان داستان نویس سراسر کشور دو روز میهمان حوزه هنری مشهد بودند تا اهداف این جشنواره را به داستان نویسانی که در شهرهای دیگر هستند، منتقل کنند.
محمداسماعیل حاجی علیان، مدرس و نویسنده ادبی یکی از این میهمانان بود. به انگیزه برگزاری این کارگاه به سراغ او رفتیم تا در خصوص کم و کیف داستانهای حماسی و ضرورت نوشتن این نوع داستان برای مخاطب امروز با او صحبت کنیم.
حاجی علیان متولد سال 1359 در سَنگسَر سمنان است. «اپرای مردان سبیل استالینی»، «اگه زنش بشم میتونم شمر رو بغل کنم؟»، «نیستدرجهان»، «ایوار»، «چهار زن»، «سمفونی بابونههای سرخ»، «31 روز و 5 انگشت» و «آدمک چوبی و سوت بلبلی» بعضی از آثار داستانی این نویسنده هستند.
آثار او توانسته برنده جوایزی مثل جایزه ادبی یوسف، جایزه ادبی اصفهان و جشنوارههایی نظیر جشنواره «وقف» و «حجاب و عفاف» شود. گفتوگوی ما را با این نویسنده بخوانید.
ادبیات امروز به حماسه و داستانهای حماسی چه نیازی دارد؟
ادبیات همیشه به قهرمان نیاز دارد در حالی که چند سالی است در ادبیات داستانی ما قهرمانی وجود نداشته و این ادبیات پر شده از شخصیتهای ضدقهرمان! فقط در ادبیات و داستانهای سفارشی به سمت قهرمان پروری رفتهایم؛ اما واقعیت این است که جوامع همواره برای تکاپوی بیشتر نیاز به امید دارند و امید از همذات پنداری و همراهی با قهرمان نشأت میگیرد. امروز جامعه ما نیازمند وحدت بیشتر است.
تعریف شما از داستان حماسی چیست؛ وقتی از داستان حماسی حرف میزنیم ذهن ما باید به سمت شخصیت پردازی و قهرمان پروری برود؟
نه با داستان حماسی دو برخورد متفاوت میتوان داشت. اول برخورد اقتباسی است که میتوان در این زمینه از دانش سینما استفاده کرد و همان نوع استفادهای که سینما از آن بهره میبرد ادبیات هم از آن استفاده کند. اقتباس از تم، ماجرا و شخصیت که هر سه گونه را میشود در متون حماسی بازروایی و استفاده کرد. شیوه دیگر هم این است که روح حماسه را از آثار حماسی دریافت کنیم و در قالب داستان امروزی روایت کنیم.
همانطور که گفتید یکی از خلأهای مهم ادبیات ما در دهههای گذشته خلأ قهرمان پروری است. چرا مدتهاست ادبیات داستانی ما نتوانسته قهرمانی را به جامعه معرفی کند؟
بعد از کودتای 28 مرداد اتفاقی در جامعه روشنفکری ما به وجود میآید و آن ناامیدی است. ناامیدی از توفیقی که تصور میشد میتوان با دولت مصدق به آن دست پیدا کرد اما کودتای آمریکایی همه را ناامید کرد. در همین شرایط بود که بسیاری از نویسندگان قهرمانانی «ناامید» ساختند.
قهرمان هایی که ضد قهرمان شدند و این ضد قهرمانها در ادبیات داستانی ما مد شده بود. قهرمانانی که در بروز حوادث منفعل میشدند، نمونه آن را در سمفونی مردگان میبینیم. البته ما گل محمد «کلیدر» را هم داریم اما گل محمد قهرمان، هیچ گاه بدل به یک قهرمان ملی نشد.
می توان گفت به طور کلی ما قهرمان ملی نداریم؟
البته نمیتوان انتظار خلق چنین ادبیاتی را داشت. در داستانهای ایدئولوژیک قهرمانهای زیادی وجود دارد. قهرمانهایی از طبقه کارگر و یا قهرمانهای مذهبی اما هیچ یک از اینها ملی نشدند و قهرمان یک طیف، دسته و یا گروه باقی ماندند.
جشنوارهای مثل جشنواره داستانهای حماسی در شرایطی که کشور ما تجربههای خوبی از برگزاری جشنواره ندارد میتواند نویسندگان را به همصداییهای اینچنینی برساند؟
تضمینی وجود ندارد. اگر ایدهای که مطرح شده در اجرا هم موفق باشد حتماً میتوان به هویت جمعی که در ادبیات داستانی ما گمشده رسید، چون هویت گمشده به امید جمعی منجر میشود و امید جمعی میتواند قهرمان ملی خلق کند. به طور کلی ادبیات حماسی، زندهکننده قهرمان ملی است و اهمیت این نوع ادبی به خاطر همین مسئله است. اگرچه ادبیات ما اسیر جناح بندی هایی هم شده باشد اما ما اشتراکات زیادی با هم داریم؛ اشتراکاتی مثل خاک و مرز و البته سوژه جشنواره هم همین است؛ مرز ایران و توران. نگه داشتن خاک میتواند ایده خوبی برای وحدت بین نویسندهها باشد.
ضمن اینکه شاهنامه در دورههای مختلف ایران در اوج و حضیض بوده و برخوردهای مختلف با این اثر میشده است. همیشه اینطور نبوده که همه بتوانند راحت این کتاب را بخوانند، اما بسیاری از ایرانیها در خانه هایشان شاهنامه داشتهاند و حتی اسم بچه هایشان را هم بر اساس اسامی شاهنامه انتخاب کردهاند. پس شاهنامه اثر مهمی است و طبعاً میتوان با آن به وحدت و همصدایی گمشده دست پیدا کرد.
نوشتن داستانی که رنگ و بوی امید داشته باشد و روح حماسی را به جامعه تزریق کند شرایط خاصی میطلبد. آیا این شرایط برای نویسنده امروز وجود دارد؟
شرایط امروز جامعه با توجه به نقصان هایی که در بخشهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی وجود دارد این ذهنیت را برای نویسندهها ایجاد کرده که بیشتر به این وحدت و امید بپردازند؛ این مسئله سفارش شده نیست. به طور کل نگاه و رویکرد اجتماعی به این سمت رفته است.
داستانهای نیمه دوم دهه 90 خیلیهایشان به سمت پراکندن باور امید در جامعه حرکت میکنند و این نگاه، نگاه سفارشی نیست. اگر بخواهیم سفارشی با این مسئله برخورد کنیم همین ذره امید را هم از بین میبریم. به نظر این ضرورت توسط نویسندهها درک شده است. اگر چه مسئلهای به نام بازار مریض اقتصاد نشر وجود دارد و این مسئله شاید بر نویسندهها تأثیر بگذارد اما نویسنده خوب همیشه یک قدم از جامعه جلوتر است.
اگر جامعهای دچار بحران است، نویسنده خوب از این بحران گذشته و به افق جلوتر نگاه میکند و دستاوردهای جدید برای جامعهاش دارد، اگر قرار باشد نویسنده هم دچار نقصان شود و خودش را با شرایط جامعه سازگار کند، نوشتهاش عقب میافتد و نمیتوان او را روشنفکری نامید که جلوتر از جامعه حرکت میکند. نویسنده خوب عقبگرد ندارد. وحدت و همدلی بشدت برای جامعه امروز ما نیاز است و این جشنواره کمک میکند تا نویسنده هایی که کمتر به ادبیات حماسی توجه کردهاند، متوجه این نوع ادبی هم باشند و نویسندگانی که دلبسته این نوع ادبی هستند همصدا شوند و رویه مشترک پیدا کنند.
در ادبیات امروز ما نمونههایی از داستانهای حماسی وجود دارد؟
بله، نویسندههای زیادی از این تجربهها در آثارشان داشتهاند. در مجموعه «نگهبان تاریکی» مجید قیصری، داستانی است که موضوع آن پیمانی نانوشته بین ایرانیها و عراقی هاست. بر طبق این پیمان نانوشته، ایرانیها و عراقیها از یک چشمه آب بر میدارند. راوی قصه این پیمان را نمیداند و به عراقیهایی که میآیند سمت چشمه تیراندازی میکند. ایرانیها وقتی متوجه این نقض میشوند، با هم درگیری لفظی پیدا میکنند که پیمان بسته شده، نقض شده است.
این وفاداری به عهد آن قدر در این داستان پررنگ است که سرباز ایرانی خاطی تصمیم میگیرد به خاطر نقض پیمان خودش را تسلیم عراقیها کند. وفای به عهد مسئلهای است که در شاهنامه و ادبیات حماسی نمود پررنگی دارد. از این نمونهها در ادبیات ما وجود دارد و نویسندگان معاصر فراوان به این مسائل حماسی پرداختهاند و این نگاهها را زنده کردهاند.
نوع دیگر اقتباس از شخصیتها و یا ماجراهای شاهنامه است، مثلاً «فریدون سه پسر داشت» اثر عباس معروفی که از عنوان شخصیتهای شاهنامه استفاده کرده است.
فریدون سه پسر دارد سلم، تور و ایرج و ماجرای این رمان، امروزیشده فرزندان فریدون است.
من هم در مجموعه «نیستدر جهان» به این مسئله پرداختهام و نگاه حماسی داشتهام. در این اثر چهار متن کهن، زنده و بازروایی شده که یکی از این متون شاهنامه است که نگاه شخصیت با خواندن شاهنامه تغییر میکند و یک فعل حماسی را انجام میدهد.
انتهای پیام/
نظر شما