به گزارش گروه سیاسی قدسآنلاین؛ یکم. بیایید برای چند دقیقه، خودمان را به جای محمد، پسرِ سلمان و یا پدرِ نگون بختِش بگذاریم و صادقانه از خودمان بپرسیم: اگر جای یکی از این دو بودم، برای رهایی از روحِ جمال خاشقجی که گریبانِ ما را گرفته و گویا قصد ندارد، به این زودی هم رها کند، تا کجا میرفتم و تا چه قدر «دست به جیب» میشدم؟ من - بشخصه- اگر در چنین منجلابی فرو رفته باشم و مثلِ پسرِ سلمان، سرِ شیرِ نفتِ ناقابل هم در جیبِ دشداشهام باشد، بدون شک، سرِ کیسه را شُلتر میکنم و به قلم به مُزدهای شیفته و سینه چاکِ پترودلارها در سراسرِ دنیا «آماده باش» میدهم تا ترفندی بزنند و این سوژه لعنتی (خاشقجی) را مانند خودش که سر به نیست شد، دست به سر کنند، شاید که نگاهِ افکارِ عمومی منطقه و دنیا به جغرافیای دیگری دوخته شود و من یک نَفَس راحت بکشم !
دوم. راستی چه میشود، در روزهایی که پسرِ سلمان و پدرش، مستحضر به پشتیبانیِ تمام قدِ ترامپ و در پی انجامِ دو سه اصلاحاتِ روبنایی در جامعه عربستان، سر به آسمان میساییدند و سرمستانه، همه چیز را بر وفقِ مراد میدیدند، ناگهان فکرِ اره کردنِ یک روزنامه نگارِ منتقد، آن هم در کشورِ ثالث، به سرشان بیفتد و ایده خوفناکشان را نیز اجرا کنند و ناگهان در چند روز ورق برگردد و تشتِ رسواییِ حاکمانِ ریاض از بام بیفتد؛ آن هم چه افتادنی!... باور کنید من نمیتوانم، این «گل به خودیِ» ویرانگر و «کاشانه ویران کُن» را درک کنم و توضیحش دهم و برای تحلیلِش ناچارم، به آن گزارهای پناه ببرم که میگوید: «خدا دشمنانِ ما را احمق آفرید».
سوم. حالا از خودمان میپرسیم، اگر سعودیها بخواهند نگاهِ افکارِ عمومی را - همین امروز- به سوی دیگری از دنیا بکشانند، گزینه نخستشان کدام کشور است؟ شما هم آیا به همان مردم و سرزمینی فکر میکنید که نامش در ذهنِ من نقش بسته ؟
چهارم. ساختِ افکارِ عمومی و هدایت کردنش به این سو و آن سو که «مهندسیِ افکار عمومی» نیز مینامندش، یکی از هنرهای حاکمان و دستگاه تبلیغاتی شان است.... به زبانِ خیلی ساده، یعنی اگر من تا امروز به قتلِ جمال خاشقجی و پیامدهایش میاندیشیدم اگر صبح فردا و پیش از سر زدنِ آفتاب، دستور کارِ رسانههای جریان اصلی بر این باشد که «تأثیرِ گلابی بر روح و روانِ آدمیزاد» به صدرِ خبرها برود، ناگهان گلابی «تیتر یک» میشود و دیر یا زود، ماجرای جنجالیِ «خاشقجی گیت» را به محاق میبرد و کم کم به دستِ فراموشی میسپارد.
پنجم. «رسانهها نمیتوانند تعیین کنند مردم چه گونه بیندیشند اما می توانند به مردم بگویند، درباره چه فکر کنند.»... این همان نظریه «برجستهسازی» است. نظریهای که میگوید: رسانهها با تیترِ درشت و اولویت دادن به مطلب و برجسته کردنِ موضوع، مخاطب را به سوی آن میکشانند (مک کومبز و شاو، 1972-1968 میلادی).... تکرار و تکرار و تکرار، تنها یکی از تکنیکهای رسانهها برای انجام این کارِ پیچیده و ظریف است. این را نیز اما فراموش نمیکنیم که تأثیرِ «برجسته سازی»، صد در صدی نیست و موفقیتش به علتها و عوامل دیگر نیز بستگی دارد (مک کوایل دنیس، وسایل ارتباط جمعی، 1385).
ششم. همه آن چه را میخواهم بگویم، یادداشت نویسِ روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» - دو روزِ پیش- دربارهاش نوشته و پیرامونش هشدار داده. «نیکلاس کریستف» مینویسد:«در روزها و هفتههای پیش رو با خطرات عمدهای روبه رو میشویم. باید هوشیار باشیم، چون شاید محمد بن سلمان با انگیزه انحرافِ افکار عمومی، بخواهد با ایران در خلیج فارس، رویارویی به راه بیندازد و از ارتش آمریکا کمک بخواهد. واشنگتن باید برای ریاض روشن کند که به خاطر آنها وارد جنگ با ایران نمیشود».
هفتم. شما بهتر از من میدانید که شرایط منطقه- به تمامی- برای ریاض، بحرانی شده است؛ بنابراین هیچ دور از ذهن نیست که آنها به دنبالِ بحرانهای ساختگی یا بهره برداری از تنشهای پیش آمده در هر جای دنیا باشند. هر دست آویزی هرچند کوچک و ناچیز می تواند، برای آنها بهانهای شود.... کسی چه میداند، شاید یک رخدادِ خیلی معمولی- مانندِ جنجال روی سکوی تماشاگران در یک بازیِ بین المللیِ فوتبال- ظرفیتش را داشته باشد که آنها را به مرادِ دلشان برساند و نورافکنها را به سوی سرزمینِ ما بتاباند.... این روزها - کمی بیشتر- مراقبِ «گل به خودی زن»ها و «مُهره»ها باشیم.
انتهای پیام/
نظر شما