تحولات لبنان و فلسطین

پروفسور «یحیی بونو» گفت: با اینکه هانری کوربن در غرب ملاصدرا را معرفی کرده اما به دلیل اینکه مشرب هانری کوربن بیشتر عرفانی بوده تا استدلالی، ملاصدرا بیشتر به عنوان یک عارف معرفی شده تا یک فیلسوف عارف، در حالی که واقعیت ملاصدرا چیز دیگری است.

ملاصدرا برای بسیاری از مسائل امروز  پاسخ دارد

گروه فرهنگی قدس‌ آنلاین/ سید مصطفی حسینی راد: پروفسور یحیی علوی (کریستین بونو) از پژوهشگران سرشناس فرانسوی در حوزه اسلام شناسی، فلسفه اسلامی و بخصوص حکمت متعالیه است. داستان مسلمان شدن او که زاده شهر فرایبورگ آلمان البته در یک خانواده مسیحی کاتولیک فرانسوی است، از آنجا آغاز می‌شود که در دوره جوانی به دلیل علاقه به آشنایی با ادیان شرقی و مطالعه در این حوزه، سفرهای متعدد مطالعاتی به اسپانیا، مراکش، ایتالیا، بلژیک، هلند، آلمان و... داشت. او تحت تأثیر آثار «رنه گنون» فیلسوف مسلمان فرانسوی در سال ۱۹۷۹ (1358 شمسی) به دین اسلام درآمد و پس از آن در دانشگاه سوربن فرانسه در رشته زبان و ادبیات عرب و اسلام‌شناسی به تحصیل پرداخت. آنجا بود که با آثار هانری کوربَن که عرفان شیعی را به غرب شناسانده بود، آشنا شد. او تحت راهنمایی‌های احمد حمپاته - عارف آفریقایی و از رؤسای سلسله تیجانیه - بود که به مذهب شیعه درآمد و نام خود را به «یحیی علوی» تغییر داد.
«بونو» در سال ۱۹۸۷ مدرک پروفسور اگرژه را دریافت کرد و در سال ۱۹۹۵ از رساله دکترای خود با عنوان الهیات در آثار فلسفی و عرفانی امام خمینی(ره) در دانشگاه سوربن دفاع کرد که در سال ۱۹۹۹ به عنوان پژوهش سال برگزیده شد. وی برای تدوین رساله خود از سال ۱۹۹۱ به ایران آمد و مدت هفت سال از محضر استاد سید جلال الدین آشتیانی در مشهد، در زمینه فلسفه و عرفان اسلامی استفاده برد. پروفسور یحیی علوی، هم‌اکنون مشغول ترجمه و تفسیر قرآن کریم به زبان فرانسوی است. با این استاد بزرگوار فلسفه اسلامی در تحریریه قدس، گفت‌وگو کرده‌ایم.

 استاد بونو! شما یک ملاصدراشناس هستید و از طرفی با فضای فلسفی غرب هم بیگانه نیستید، اگر چه گرایش شما در سوربن بیشتر تاریخ اسلام و زبان عربی بوده است. به نظر می‌رسد «ملاصدرا» گنجی است که هنوز چنانکه باید در دنیا شناخته نشده است، موافقید؟
دقیقاً!

 چرا امروز فیلسوفی به بزرگی ملاصدرا در دنیا ناشناخته مانده است؟
 پرسش بسیار مهمی است. من پروژه‌ای داشتم با جامعه‌المصطفی که متأسفانه ناکام ماند. ما قرار بود که یک رشته دکتری در زمینه ملاصدرا شناسی تأسیس کنیم با همین هدف یعنی معرفی جهانی ملاصدرا، زیرا در حال حاضر در جلسات گفت‌وگوی فلسفی دنیا، صندلی ملاصدرا خالی است. حتی آن جاهایی که خیلی هم به متافیزیک و اسکولاستیک اهمیت می‌دهند چه دارند؟ 

ابن سینا و ابن رشد. ملاصدرا در این میان جایگاهی ندارد و این بسیار اسفناک است. یکی از دلایلی که پروژه ما موفق نشد این بود که مسئولان جامعه‌المصطفی نگاه «کمّی» داشتند نه «کیفی»؛ یعنی به دنبال جذب دانشجویان زیاد و پرتعداد بودند در حالی که من معتقد بودم باید فقط چند دانشجوی نخبه داشته باشیم، دو تا از آقای نصر 

دو تا از آکسفورد، یکی دو تا از فرانسه و آلمان. چون ما می‌خواهیم محقق پرورش بدهیم یعنی کسانی که نظرات ملاصدرا را نه تنها بفهمند بلکه بتوانند تحلیل عمیق علمی از آن داشته باشند. 
ملاصدرا برای بسیاری از مسائلی که امروز مطرح می‌شود حرف و پاسخ دارد و برای بسیاری مسائل دیگر هم اگر راه‌حل نداشته باشد، مبادی او، راه را برای پیدا کردن راه‌حل باز می‌کند اما این مستلزم آن است که ما در این حوزه، کار جدی و عمیق انجام دهیم.

 ممکن است مثالی برایمان بزنید؟
 بله؛ مثلاً بعد از طرح جدی نظریه داروینیسم درباره تکامل موجودات زنده، این پرسش مطرح می‌شود که آیا می‌شود از «انواع» صحبت کرد یا نه؟ با فرضیه تکامل مجبوریم بگوییم که چیزی به نام «انواع» وجود ندارد. در حالی که علم شیمی خیلی راحت وجود «انواع» را تأیید می‌کند و می‌گوید طلا، طلاست و از اول طلا بوده و نقره هم نقره است. پس مسئله در اینجا برای فلاسفه بخصوص کسانی که فلسفه تحلیلی کار می‌کنند پیچیده می‌شود.

این در حالی است که یکی از اصول فلسفه ملاصدرا این است که «افراد» به‌عنوان جزئی‌ها در خارج وجود دارند و «انواع» به‌عنوان کلی در ذهن وجود دارند و وجود خارجی ندارند. ملاصدرا معتقد است که حدودات است که یک وجود را محدود و متمایز می‌کند و انواع را پدید می‌آورد و از آنجا که وجود حرکت جوهری دارد، فرد به فرد و نسل به نسل این حدود می‌توانند متغیر شوند.

این حرکت جوهری در موجودات زنده نسبت به جمادات خیلی بیشتر است. حالا با توجه به این توضیحات می‌توان گفت که اگرچه در زمان ملاصدرا نظریه داروین مطرح نبوده است و امروز هر چند نشود به طور کلی برخی مشکلات فلسفی را حل کرد اما می‌توان گفت مبادی فلسفی ملاصدرا این ظرفیت را دارد که بسیاری از گره‌های فلسفه امروز را باز کند.

 یعنی معتقدید بین فلاسفه بزرگ اسلامی از ابن سینا و ابن رشد در حکمت مشّاء گرفته تا شیخ اشراق و ابن عربی و سپس ملاصدرا، این ملاصدراست که بیشترین قابلیت تعامل با فلسفه امروز غرب را دارد؟
 بله همین‌طور است. چون بالاخره فلسفه ابن سینا و ابن رشد با فلسفه توماس آکویناس و اسکولاستیک چندان تفاوتی ندارد و آرای مشترک زیادی دارند. امروز نظریه‌های اصلی فیزیک مثلاً نظریه نسبیت و نظریه کوانتوم در جاهایی با هم تناقض پیدا می‌کند یا همخوانی ندارد و فیزیکدان‌ها تلاش می‌کنند با بررسی لایه‌های زیرین فیزیک، این تناقض‌ها را توجیه و برطرف کنند. نظیر همین تناقض، بین فلسفه مشاء و بعدها فلسفه اسکولاستیک با فلسفه‌های طبیعتگرا و تجربه‌گرای متأخر هم به وجود آمد و اتفاقاً در زمان ملاصدرا هم بین فلاسفه، چنین تناقض‌هایی بود.

به همین دلیل ملاصدرا از اساس، راهش را عوض کرده است و از فلسفه مشاء جدا می‌شود، اگرچه استدلال را رد نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند پاره‌ای از مشکلات فلاسفه مشّاء را هم با تغییر مبنای فلسفی خود یعنی اصالت دادن به وجود، حل کند. بین فلاسفه غربی، لایب‌نیتس، قابلیت گفت‌وگوی بسیار زیادی با ملاصدرا دارد. امروز هم در «کلژ دو فرانس» که بالاترین و در واقع ویترین پژوهشگاه‌های فرانسه است و بهترین‌ها در هر رشته در آنجا کرسی دارند، کرسی متافیزیک و فلسفه شناخت چهار پنج سال است که دارای یک کرسی است و خانم «کلودین تیلرسن» صاحب این کرسی در صدد احیای دوباره فلسفه متافیزیک است و معتقد است که سه فلسفه نسبیت‌گرایی، شکاکیت و ایده‌آلیسم را که همواره با یکدیگر دچار چالش هستند و غیرقابل جمع به نظر می‌رسند، باید به کمک شاخه‌ای تازه از فلسفه که این‌ها را با هم همراه می‌کند، به یکدیگر نزدیک کرد و به این چالش‌ها پاسخ داد. نه به این معنی که فلسفه در خدمت علم روز قرار گیرد بلکه به این معنا که علم روز را که واقعیتی غیرقابل تکذیب است، همراهی و تفسیر کند.

  استاد! با توجه به احاطه‌ای که به فلسفه اسلامی دارید و ارتباط‌های بین‌المللی که در این حوزه داشته و دارید، امروز فلسفه اسلامی چه وضعیت و جایگاهی در دنیا دارد؟
 بیشترین مشکل ما مربوط به ملاصدراست، وگرنه ما متخصصان سرشناس زیادی در دانشگاه‌های مختلف درباره ابن سینا و ابن رشد داریم. مسئله‌ای که درباره ملاصدرا هست این است که در عین حال که هانری کوربن در غرب ملاصدرا را معرفی کرده اما به دلیل اینکه مشرب هانری کوربن بیشتر عرفانی بوده تا استدلالی و با اینکه کتابی مانند «المشاعر» را که کاملاً استدلالی است ترجمه کرده است، با این حال ملاصدرا بیشتر به عنوان یک عارف معرفی شده تا یک فیلسوف عارف. در حالی که واقعیت ملاصدرا چیز دیگری است.

این حکیم متأله، به بهترین وجه فلسفه و عرفان را با هم جمع کرده است و این همان مشکل تاریخی است که صدرالدین قونوی در نامه‌ای به خواجه نصیرالدین طوسی که رئیس حکمای فلسفه مشاء بوده خواستار حل کردن آن می‌شود و این ملاصدراست که چند قرن بعد، با ارائه نظریه «اصالت وجود» این چالش بزرگ را حل می‌کند.

اکنون ما نیاز داریم که چند نخبه را از چند کشور جمع کنیم تا فلسفه ملاصدرا را بخوانند و هضم کنند و اگر یک هانری کوربن از آن دربیاید برای سال‌های سالمان کافی است. جالب است بدانید که مبادی نظری ملاصدرا، هم می‌تواند به فلسفه تحلیلی امروز کمک کند و هم به فلسفه‌های درونی‌تر مانند اگزیستانسیالیسم.

در پاسخ به پرسش شما هم تأکید کنم که اکنون اسلام‌شناسی در دانشگاه‌های غرب وضعیت خوبی ندارد و تقریباً از بین رفته و تبدیل به داعش‌شناسی و جنبش‌های افراطی اسلامی شده است. تعداد کرسی‌های مربوط به فلاسفه‌ای مانند ابن سینا هم هر روز کمتر می‌شود مگر رشته‌هایی که مربوط به اقتصاد و سیاست می‌شود. 

 شما معتقدید که هانری کوربن، شیعه شده بود؟
 ایشان خودش چیزی در این زمینه بروز نمی‌داد و هر وقت کسی در این باره سؤال می‌کرد، با ظرافت از کنار آن می‌گذشت اما آشکارا می‌گفت من پیرو امام زمان هستم. شاید به دلایلی نمی‌توانسته در این‌باره شفاف حرف بزند. برخی افراد مثل داریوش شایگان یا شاگرد ایشان آقای جواد طباطبایی معتقد نبودند که ایشان شیعه شده است. اما چهره‌های نزدیک‌تر به هانری کوربن که ارتباط بیشتری با ایشان داشتند نظر دیگری دارند. مثلاً آقای عثمان یحیی که خیلی به ایشان نزدیک بود می‌گوید: وقتی برای اولین بار به ایشان گفتم که من محبت اهل بیت(ع) را در دل دارم، کوربن در پایان جلسه مرا در آغوش گرفت و گفت: «امام زمان یار شما باد!» استاد آشتیانی هم می‌گفت که کوربن دعا می‌خواند و گریه می‌کرد و می‌دانید که دعا خواندن مربوط به شیعیان است، یا آقای ابراهیم دینانی می‌گفت: یک روز از کوربن پرسیدم که من شما را سالک می‌دانم و هر سالکی یک ذکری دارد. ذکر شما چیست؟ کوربن پاسخ داد وقتی من شب‌ها «قال الصادق» و «قال الباقر» می‌خوانم این ذکر من است. آقای نصر همچنین چیزهایی گفته است و به نظر من بیشتر از این قراین برای شیعه بودن هانری کوربن، لازم نیست. اینکه مثلاً در قبرستان پروتستان‌ها دفن شده که دست خودش نبوده است!

به مجرد اینکه ایشان فوت کرد چنان حرکت «کوربن‌زدایی» در دانشگاه سوربن شروع شد که در تمام درس‌هایی که من خواندم حتی یک استاد، نامی از کوربن نمی‌برد در حالی که کوربن یک غول علمی بود و کسی بود که در 20سالگی تزش را به زبان لاتین درباره ابن سینا تحت اِشراف پروفسور ژیلسون نوشته بود که به فلسفه آلمان، یونان، عربی، هند و ایران تسلط داشت. پس از مرگ کوربن به بهانه‌های مختلف، شیعه‌شناسی را در دانشگاه تعطیل کردند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.