گروه فرهنگی قدسآنلاین/ مجید تربت زاده: ... شخصیتی چند بعدی؛ مورخ، محقق، ادیب، منتقد، نویسنده، مترجم، زبانشناس، روزنامهنگار... اینها توصیف و تمجید من از «سعید نفیسی» نیست.
نعل به نعل سخنان و یا نوشتههای «عبدالحسین زرین کوب» است. دهها مورد دیگر مثل همین توصیف و تمجید را هم میتوانید از قول مشاهیر و چهرههای ماندگار کشور درباره «سعید نفیسی» پیدا کنید. مدارک و اسناد کتبی و شفاهی درباره شخصیت و جایگاه این نویسنده و محقق سرشناس کشور همه و همه معتبر و غیرقابل خدشهاند. کسی هم پیدا نشده و نمیشود که منکر تلاشهای علمی و تواناییهایش بشود. یکی دو نکته تاریک و یا مبهم اگر در زندگی و فعالیتهای «نفیسی» دیده میشود، شما میتوانید آن را به حساب جذابیتهایی بگذارید که کمک میکند بتوانیم بدون تعریف و تمجیدهای یکنواخت و خسته کننده،برایش گزارش از شخص منصفانه بنویسیم!
پشت در پشت حکیم
زندگینامه ساندویچی و رسمیاش میشود همانی که اینجا و آنجا، بارها و بارها گفته و نوشتهاند و شما هم با اولین جستوجوی اینترنتی میتوانید ببینید که: «سعید نفیسی، زاده سال ۱۲۷۴ در تهران، فرزند میرزا علی اکبرناظم الاطبا و از نوادگان حکیم نفیس بن عوض کرمانی از پزشکان معروف قرن ۹ هجری بوده و خلاصه پشت در پشتش همه حکیم و اهل طبابت. سعید نفیسی دوره اول ابتدایی در مدرسه شرف درس میخواند که از جمله مدارس جدید آن دوره بوده و پایهگذار آن هم پدرش است. تا ۱۵ سالگی در ایران درس میخواند و پس از آن برادر بزرگش او را به اروپا میبرد تا دوره متوسطه را در سوئیس بگذراند و بعد هم به دانشگاه پاریس برود. ۲۳ سال دارد که به ایران بر میگردد. با گروه نویسندگان مجله دانشکده و ملک الشعرای بهار همکاری میکند، مدتی در مدارس مختلف زبان فرانسه درس میدهد و بعد هم به استخدام وزارت «فواید عامه» درمی آید که در واقع کار وزارتخانههای اقتصاد، بازرگانی، راه و... را انجام میداد...». آخر این مسیر هم پیوستن به وزارت فرهنگ، تدریس در مدارس عالی تجارت و صنعت، دانشکدههای مختلف حقوق و ادبیات، عضویت در فرهنگستان، تدریس در دانشگاههای کشور هند، مصر و... است.
کنجکاو و پرحرف!
کمی از زندگینامه غیر رسمیاش، شاید برایتان خواندنیتر باشد. از مادرش نقل کردهاند که: « میان بچههای من سعید از همه کنجکاوتر و پرحرفتر بود، گمان میکنم دایهاش دندان او را در سوراخ موش گذاشته بود که همه چیز را بازرسی و کنجکاوی میکرد! اصرار داشت تمام اشخاصی را که به منزل پر رفت و آمد ما میآمدند، بشناسد و از دین و ایمان و تعداد اولاد، وضع مالی و زن و بچه همه جویا شود و چند بار هم برای این کنجکاویها از طرف للـهاش تنبیه شد، ولی بیفایده بود». به هرحال کودک کنجکاو و عجول خاندان نفیسی، بر خلاف برادر و ۱۱ نسل پیش از خودش، به جای اینکه سراغ معالجه درد و مرضهای جسمی مردم برود و پزشک شود انگار بیشتر به نیازهای روح و روان مردم توجه داشت. این در حالی بود که بخشی از عمرش را با بیماری آسم و پیامدهایش گذراند. «نفیسی» آن طور که خودش میگوید از کودکی و نوجوانی به مطالعه حریصانه کتاب رو آورد و این حرص و اشتیاق تا پایان عمر با او همراه بود.
ماه عسل با کتاب
تندکار و پرکار! این را همه آنهایی که با نفیسی سروکار داشته یا زندگی و همکاری کردهاند دربارهاش گفتهاند. میگویند کتابها و آثاری که از او به چاپ رسیده، بخش کوچکی از کارها، تحقیقها و نسخه برداریهایی است که به دلایل مختلف به مرحله چاپ و انتشار نرسیده است. اینکه حتی در سفرهای تفریحی و غیر تفریحی، یکی دو نسخه کتاب خطی را برای نسخهبرداری همراه خود میآورد از جمله صحنه هایی بود که دوستان و فامیل به آن عادت کرده بودند.علاقهاش به کتابهای خطی و نسخه برداری از آنها و جدیت در کارش را میتوان در خاطرات همسرش دید. «دختر جوان چند ماه پیش به عقد «سعید» درآمده بود. به همان سبک و سیاق سنتی. حتی یک بار درست یکدیگر را ندیده بودند. از خلق و خوی هم چیزی نمیدانستند. حالا امروز، امشب نخستین شب و روز زندگی مشترکشان بود. تجربه اول زیر یک سقف بودن. سعید با چند کتاب زیر بغل آمد.
بی خیال و بی توجه به اینکه مثلاً شب اول زندگی مشترکشان است. ماه عسلشان است. کتابها را گذاشت روی کرسی و گفت: اول این دو تا کتاب رو نسخه برداری کنیم، بعد بخوابیم! اصلاً هم دلهره یا وسواس نداشت که همسرش، دختری که از پشت میز و نیمکت مدرسه برخاسته و به خانه بخت آمده، ممکن است اهل کتاب نباشد. میخواند، غلط گیری میکرد، برخیها را میداد همسرش بخواند و... تازه عروس میگوید: «من از این کار بدم نیامد... اولش سخت بود ولی کم کم با ذوق و شوق خودم در غلط گیریها کمک میکردم... با این همه دو سه ساعتی بیشتر تاب نیاوردم... خوابم برد... سعید اما هر بار که چشم باز کردم مشغول کار بود...خواب و خوراک نداشت...».
خانه یا کتابخانه؟
نثر زیبا و محکمش مثال زدنی بود. در آن دوره کمتر بودند یا نبودند آنهایی که سواد و مطالعه او را داشته باشند و آنقدر خوب و سریع بنویسند. اگر اغراق نکرده باشند او را پایه گذار نثر دانشگاهی ایران و حتی بنیانگذار نثر نوین فارسی میدانند. برای همین هم میتواند در عرصه روزنامه نگاری قلم بزند، در انتشار مجلات و نشریات تخصصی بکوشد، داستان بنویسد، نوشتهها و رخدادهای تاریخی را بالا و پایین کند، نسخههای قدیمی و نفیس را ساده و روان بنویسد و کتاب و جزوات دانشگاهی را تألیف کند. مطالعاتش فقط لابهلای کتابها انجام نمیگرفت، سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان و شرکت در کنگرهها و سمینارهای مختلف علمی بود که مطالعات او را کامل میکرد. زیاده رویهایش فقط به مطالعه و شرکت در کنگرههای علمی مختلف ختم نمیشد. به قول همسرش در خرید کتاب هم خیلی اهل زیاده روی بود. نتیجهاش هم کتابخانهای با هزاران جلد کتاب بود. البته کتابخانه که میگوییم، تصویر کتابهایی که منظم میان قفسهها چیده شدهاند به ذهنتان نیاید. قفسههای لبریز از کتابهایی که افقی روی هم چیده شدهاند و تلنبارهایی از کتاب که تا روی میز و حتی زمین ادامه داشتند و گاه برای پیدا کردن جای نشستن باید تعدادی کتاب را جابهجا میکردی، تصویری واقعیتر از کتابخانه و محل زندگی اوست.
امانت یا سرقت؟
نکته تاریک و مبهم زندگیاش باز هم به کتاب میرسد! اتهام سرقت کتاب خطی با هیچ چیز زندگی پر از سختی و ساده زیستانه او جور در نمیآید. باور کردنش غیر ممکن است اگر مرحوم «عبدالحسین حائری» فهرست نگار و نسخه پژوه معروف نگفته بود: «گزارش کرده بودند که چندین کتاب از کتابخانه مجلس به سرقت رفته است و از اتهامها چنین برمیآمد که گویا این کار توسط آقای سعید نفیسی انجام شده بود... آن زمان مسئولان وقت هیچ اعتمادی به استاد نفیسی نداشتند، از این رو به من پیشنهاد کردند که مسئولیت معرفی نسخههای خطی را بر عهده بگیرم... گویا آن زمان هیچ کس حق ورود به مخزن را نداشته اما در مورد آقای نفیسی یک استثنا وجود داشت، یعنی ایشان به راحتی با چمدان به داخل مخزن رفت و آمد میکرد... یک روز یکی از کتابداران متوجه شد بعضی از کتابها در جاهایی بریدگی و پارهشدگی دارد و برخی جلدها با خود کتاب منطبق نیست... مأموران به خانه آقای نفیسی میروند و حدود ۷۸ کتاب را که ایشان مخفیانه از کتابخانه خارج کرده بود، مییابند و به کتابخانه عودت میدهند... وقتی کتابی را به خانه میبرد، جلد آن را عوض میکرد و درون آن کتاب دیگری را تعبیه میکرد و دوباره آن را به جای اولش باز میگرداند»! اجازه بدهید ما هم مانند بسیاری دیگر این ماجرا را فقط در حد اتهام بدانیم و ماندن کتابهای مجلس در خانهاش را به فراموشیاش نسبت بدهیم. مثل دهها کتابی که به امانت به دیگران میداد و دیگر آنها را پس نمیگرفت.
از پاریس به تهران
کتاب « تاریخ شهریاری شاهنشاه رضا شاه پهلوی» هم از جمله نکات بحث برانگیز زندگی «نفیسی» است. نه فقط از این جهت که در مدح و ثنای پهلوی اول نوشته شده است، بلکه چون نویسنده آن کسی است که در زمان خودش سرآمد اهل تحقیق است نه یک نویسنده سفارش بگیر. در هر حال بر اساس مقدمه کتاب، معلوم میشود «نفیسی» در سال ۱۳۱۳ مأموریت نوشتن آن را به عهده میگیرد. او در این کتاب مقایسههای نه چندان منصفانه میان دوره قاجار و پهلوی انجام میدهد. مقایسه هایی که تعریف و تمجید از حکومت تازه تأسیس پهلوی به حساب میآید. البته این کتاب در سال ۱۳۴۴ به چاپ میرسد. «سعید نفیسی» در حالیکه سالهای پایان عمرش تمام زندگی و کتابهایش را فروخته تا خانهای در پاریس بخرد، ۲۳ آبان ۱۳۴۵ وقتی برای شرکت در کنگره ایران شناسی به تهران میآید به دلیل بیماری فوت میکند.
انتهای پیام/
نظر شما