به گزارش گروه فرهنگی قدسآنلاین، «به انسان گفتند اندوه» نام مجموعه تازه حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی است؛ او در این مجموعه باز هم به شعر کوتاه سپید پرداخته است و سعی کرده خود شعر را مضمون اصلی آثار تازهاش کند. به انگیزه انتشار این کتاب با وی به گفت و گو پرداختیم و دیدگاهش را درباره شعر کوتاه و شعر امروز ایران جویا شدیم.
مجموعه جدیدتان را که میخواندم، موضوع مشهود در آن، توجه به شعر کوتاه بود. اصرار چند سال اخیر شما در دنبال کردن شعر کوتاه چه دلیلی دارد؟
در روزگاری به سر میبریم که به دلایل مختلف وقت، حوصله و اقتصاد مردم خیلی میانه خوبی با فرهنگ ندارد یعنی اینکه مشکلات زندگی مردم (نه تنها در ایران بلکه در بسیاری کشورهای جهان) آنقدر زیاد شده که سهم کمی از سبد خانواده میتواند در اختیار کالاهای فرهنگی قرار گیرد.
حالا از این سهم که به فرهنگ میرسد، چقدرش به هنر میرسد و باز چقدر از این به ادبیات میرسد و باز از این سهم، چقدرش به شعر میرسد؟ یک گفتمان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده که فرصت را برای اثر هنری کم کرده است مگر اینکه اثر هنری یک وجهه تفریحی داشته باشد، یا اینکه یک رسانه گرم مثل سینما و تلویزیون باشد که شما را در خود غرق کند.
پرداختن به شعر کوتاه این زمینه را فراهم میکند که یک رسانه سرد مانند شعر به ترتیبی مخاطب را به خود جذب کند که او احساس ضرر و زیان نکند یعنی نه به لحاظ اقتصادی، نه به لحاظ وقت و نه به لحاظ حوصله، احساس زیان نکند، سریع با اثر هنری روبهرو شود و سریع هم از اثر هنری جدا شود. به این ترتیب فکر میکنم شعرکوتاه از یک طرف و ساده نویسی از طرف دیگر، یک نوع پاسخ شاعرانه به این نیاز فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است.
پس با این حساب شما معتقدید عصر منظومهها در شعر به پایان رسیده است؟
نه به پایان نرسیده است چون مخاطبان حرفهای شعر موظفند بخشی از وقت خود را به جریانهای شعری این روزگار اختصاص دهند و مخاطبان شعری هنوز هم همه ژانرهای شعری را به صورت جدی تعقیب میکنند، اما شعر کوتاه میتواند هم مخاطبان جدی روزگار ما و هم مخاطبان آماتور ما را جذب کند و در حقیقت یک امکان به وجود میآورد.
مخاطب حرفهای ما پیشینه قدرتمند کوتاه سرایی را در این مملکت دیده است. کوتاه سرایی لزوماً به این معنی نیست که شاعر از همه جا رانده و مانده شده و به این ژانر روی آورده است. مخاطب حرفهای وقتی کسی مانند خیام و مولانا را در رباعیاتش میبیند یا کسی مانند باباطاهر را میبیند که عمرش را روی دوبیتی گذاشته، میگوید این پشتوانه ضعیفی نیست و میتوان به آن تکیه کرد.
ولی قبول دارید که خیلی از چیزهایی که به اسم شعر کوتاه عرضه میشود، اصلاً چنین پشتوانهای ندارد؟
مگر تمام غزلهایی که در روزگار ما نوشته میشود، غزلهای حافظانه و عالی است؟ مگر تمام منظومههای ما شعرهای بلند شاملو یا کتیبه اخواناند؟ نه! تمام ژانرهای شعری در تمام دورهها نیاز به آسیب شناسی دارند، بخشی از شعرهایی که در هر روزگار سروده میشود شعرهای اصیل و ماندگار است و بخشی هم نیست.
البته میپذیرم که فضای مجازی زمینه خیلی خوبی برای معروف شدن با هیچ فراهم آورده است. فضاهای کوچکی مانند صفحات اینستاگرام برای کوتاه سرایی مناسبتر است و به همین دلیل کوتاه سرایی برای معروف شدن در روزگار ما راه کم خطر و بلکه بی خطر و آسانتری است؛ به همین دلیل آسیب شناسیاش باید جدیتر انجام شود.
این آسیب شناسی را چه کسی باید انجام دهد؟
روزگار، روزگار آنقدر بیرحم است که همان طور که خیلی از غزلهای ۸۰ یا ۹۰ سال پیش را نگذاشت بمانند، بسیاری از این نوشتههای کوتاه و ابتر را هم نخواهد گذاشت، بمانند.
اثر اصیل طبیعی است که میماند، چه نو باشد، چه سنتی و چه کوتاه باشد و چه بلند؛ کما اینکه میدانیم در قرن هشتم فقط حافظ و ابن یمین نبودهاند، صدها نفر شعر گفتهاند ولی همینها ماندهاند. در قرن ما هم همین خواهد شد، تعدادی اندک خواهند ماند و تعدادی فراوان خواهند رفت، مشکلی نیست!
درباره مخاطب حرفهای و غیرحرفهای صحبت کردید، مرز بین این دو گروه از مخاطبان چیست؟
مرز اینها به قول ما زمین شناسها بین انگشتی است، مرز صاف مشخصی نیست بلکه درهم رفتگی دارد و حرکت از سایه به نیم سایه و بعد روشنی است. مخاطب حرفهای لزوماً شاعر نیست، کسی است که حتی منتقد جدی هم نیست اما وقت زیادی را برای رویارویی با شعر میگذارد، بنابراین به چیزی میرسد که قدمای ما اسمش را گذاشتهاند «طبع سلیم». نمیدانیم طبع سلیم چیست ولی میدانیم که باعث میشود آثاری که خوبند، حتی بدون اینکه هیچ منتقدی رویشان انگشت گذاشته باشد، بمانند. هنوز هیچ کسی رمز ماندگاری بسیاری از شعرهای مهم روزگار ما را نمیداند. به نظرم مخاطب حرفهای وقت زیادی برای رویارویی با شعر میگذارد و برای خواندن شعر، دست به انتخاب میزند حال آنکه مخاطب عام لزوماً این انتخاب را ندارد و اگر بپذیریم که انتخاب خواه ناخواه براساس معیارهای حرفهای است، مخاطب حرفهای برای انتخاب شعرهایی که میخواهد بخواند و برایشان وقت بگذارد، معیار دارد.
از سمت دیگر مخاطب حرفهای اجازه بدهید بگوییم علاوه بر وقت، هزینه هم میکند یعنی میگوید بخشی از سبد هزینههای زندگی من از نظر اقتصادی، مصروف شعر و ادبیات میشود. درست مثل مخاطبان حرفهای سینما که نمیروند یک فیلم را دانلود کنند بلکه سی دی فیلم را تهیه میکنند.
چگونه میشود این مخاطب حرفهای را تکثیر کرد؟
واقعاً جوابش را ندارم. من امروز صفحاتی را میبینم با فالوورهای بسیار و تأییدهای زیاد که متن اساساً ارزشی ندارد و برعکس آن ها، صفحاتی که بازدیدکننده زیادی ندارد اما شعرهای خیلی خوبی در آنجا میخوانید. یکی از دوستان میگفت در مسیر طولانی از یک سر نمایشگاه کتاب تا انتهای آن با شفیعی کدکنی همراه بودم، یکی دو نفری با ایشان همراه شدند و چند نفری هم سلام استادی گفتند اما یکی از فوتبالیستها که کتاب شعر منتشر کرده بود و میخواست از کتابش رونمایی کند، در روز رونمایی چنان ازدحامی در غرفه انتشارات شد که مسئولان نمایشگاه مجبور به دخالت شدند تا به اوضاع نظمی بدهند.
میخواهم بگویم اوضاع فرهنگی همین است و همیشه هم همین گونه بوده است و مخاطبان حرفهای هنر و ادبیات همیشه در اقلیت بودهاند و مخاطبان تفننی همواره در اکثریت. سلبریتیها بدون اینکه سبقه هنری پررنگی داشته باشند همیشه پرطرفدار بودهاند و هنرمندان حرفهای همیشه کم طرفدارتر. شاید درستتر این باشد که مثل سؤال قبل همه چیز را به روزگار واگذار کنیم. تا زمانی که فکر فرهنگی و فلسفی در کشور ما هنوز رشد زیادی نکرده است انتظار اینکه مخاطب به اثر هنری جدی بیشتر از اثر هنری سطحی توجه کند، انتظار بزرگی است و باید کار را از پایههایی مثل کتابهای دبستانی شروع کنیم.
من امروز در دبیرستان تدریس میکنم و با متنهای شعر و نثر روبه رو میشوم که ایرادهای اساسی دارند. شاید یکی از راههایی که به ذهن انسان میرسد این است که از دبیرستانها و دبستانها شروع کنیم. دیگر اینکه من بارها گفتهام و اینجا هم تکرار میکنم که به شبکهای با عنوان شبکه ملی شعر نیاز داریم. ما شبکه ورزش داریم، شبکه سرگرمی داریم، شبکه نمایش داریم ولی واقعاً یک شبکه خاص شعر نداریم.
چه اشکالی دارد در کنار شبکههای خاص روشنفکری خودمان، شبکه تلویزیونی شعر داشته باشیم؟ اگر از صد نفر بتوانیم دو نفر را هم جذب کنیم، عالی است. آموزش شعر، روبهرویی با شعر و جریانهای شعری را به مردم آموزش بدهیم و هیچ وقت هم سوژه کم نمیآوریم، من مطمئنم که اتفاقهایی خواهد افتاد. اکنون یک سری برنامههای جسته و گریخته، خوب و متوسط و البته بد داریم که چون در شبکههای مختلف پخش شدهاند، خیلی نمود پیدا نکردند.
شما از منظر مدیریت رسانه اگر نگاه کنید و با توجه به اینکه خودتان میگویید مخاطبان شعر از هنرهای دیگر مثل سینما کمتر است، چرا صدا و سیما باید در این هنر سرمایهگذاری کند؟
چرا اکنون مسئولان ما نگران شدهاند که جمعیت ما مصرف لبنیاتشان کم شده و ممکن است پوکی استخوان بگیرند؟ چرا برای لبنیات یارانه اختصاص میدهند؟ لابد فکر میکنند نیاز هست و اگر لبنیات نرسد، فلان مشکل مبتلا به مردم میشود. خب برای فرهنگ و انتقال میراث فرهنگی این کشور هم یارانه اختصاص دهیم. تازه مگر راه گرفتن حامی مالی فقط برای ورزش باز است؟ ما امروز خیلی از جلسات شعری میبینیم که گردانندگانشان زرنگند و برای جلساتشان اسپانسر میگیرند. گردانندگان این برنامهها هم میتوانند این کار را بکنند و شبکه را بچرخانند.
■
فکر میکنیم روشنفکر باید به همه چیز نه بگوید!
من حتی این آسیبهایی را که برخی دوستان بیان میکنند و دارند سکته میکنند که چرا «یک» را «یه» مینویسیم یا به جای «خنده» از «خخخخ» استفاده میکنیم، معضل حل نشدنی و مهمی نمیدانم. اگر نیاز فرهنگی ما این است که «یک» را «یه » بنویسیم یا به خاطر نیاز به سرعت در انتقال پیام خنده را «خخخخ» بنویسیم، بگذارید بنویسیم. اجازه بدهیم گاهی با شط روزگار برویم. من نمیدانم چرا همیشه میخواهیم خلاف جریان رودخانه شنا کنیم و همیشه فکر میکنیم روشنفکر باید به همه چیز بگوید نه؟ فضای مجازی یک سری تهدیدها دارد و یک سری فرصت.
از فرصتها استفاده کنیم و جلوی تهدیدها را تا جایی که میتوانیم بگیریم و اگر نتوانستیم، تلاش خود را کردهایم. ما در برابر صفحاتی که یک دلنوشته ساده مینویسند و هزاران لایک میگیرند، صفحات خود را باز کنیم و شعر جدی بنویسیم و مخاطب جدی را جذب کنیم و لایک کمتری هم بگیریم اما سؤال من این است که در تاریخ کی این گونه نبوده است؟ زمانی هم که فقط مطبوعات را داشتیم، آیا مجلات زرد از مجلات جدی روشنفکری فروش بیشتری نداشتهاند؟ آیا فیلمهای کافهای و روحوضی آن زمان از فیلمهای جدی امثال سهراب شهید ثالث مخاطب بیشتر نداشتهاند؟ همیشه همین طور بوده است.
■
انتخاب هنر اصیل برعهده تاریخ است
با عرض معذرت من فکر میکنم شما رسانهایها دوست دارید بحران درست کنید و دربارهاش مقاله بنویسید و شلوغ کنید. رسانه بدون بحران و انفجار خبر گرمایی ندارد. گاهی فکر میکنم که نکند ما داریم الکی بحران درست میکنیم اما اگر نگاه تاریخی داشته باشیم هنر و فرهنگ این وجهه دووجهی را همیشه داشته است.هنر ماندگار، حرفهای و جدی و هنر سطحی و زرد همیشه بوده است و خود تاریخ هم انتخاب میکند.هنوز که هنوز است رمانهای زرد عامه پسند فروش زیادی دارد و تا ابد هم فروش خواهد داشت. هنوز هم رمانتیکهای معروف شعر ما فروش دارند و تا ابد هم فروش خواهند داشت. اگر شاعران جدی روزگاری را که این رمانتیکها شعر میگفتهاند، بررسی کنید میبینید فروش این شاعران جدی هنوز هم از رمانتیکها کمتر است.
بحران حالت ناگهانی، آوارساز و ویرانگر دارد اما چیزی که ما دربارهاش صحبت میکنیم اصلاً حالت انفجاری و ناگهانی ندارد. مثل یک بیماری حاد و همیشگی میماند که با قرص اثر هنری تا حدی میتوانیم تبش را پایین بیاوریم ولی مطمئن باشید این بدن تا همیشه تب خواهد داشت ولی تا میتوانیم باید سعی کنیم زنده نگهش داریم.
انتهای پیام/
نظر شما