به گزارش گروه فرهنگی قدسآنلاین، عباس هراتی خیلی دیر سراغ ورزش رفت، درست وقتی که موهایش جو گندمی شده بود و روزهای اول بازنشستگی را پشت سر میگذاشت. او البته یک ورزشکار تمامعیار است و هر چند دوران میانسالی را طی میکند، اما خودش اعتقاد دارد ۵۰سال دیگر هم برای پاراموتورسواری وقت دارد. با او در کویر بشرویه به گفتگو نشستیم؛ محلی که با وجود عباس هراتی نهفقط جایی برای کویرنوردی است، بلکه یک قابلیت دیگر هم برای گردشگران پیدا کرده؛ پاراموتورسواری. او چند سال پیش پاراموتور دونفره را به همین نیت به کویر آورد تا هم شهرش را بیشتر بشناساند و هم درآمد جدیدی از گردشگران داخلی و خارجی کسب کند. شیرینی گفتوگو با او وقتی چند برابر میشود که یکی یکی همراه با او پرواز میکنیم؛ پروازی که هر چند دلهرهآور است، اما یک تجربه جدید برای تیم صفحه مردم حساب میشود.
■ هر کسی بنا به سلیقه خودش ورزشی را انتخاب میکند. انگیزه پاراگلایدر و پاراموتور از کجا در شما پیدا شد؟
من از همان ابتدا به پرواز و حضور در ارتفاع علاقه داشتم، ولی جرقه این ورزش در یکی از سفرهایم رقم خورد. در بهشهر بود که برای اولین بار پرواز با پاراگلایدر را دیدم. همان جا هم علاقهمند شدم. یادم هست خلبانی کنار جاده نشست و من از مربیاش شماره گرفتم. همین هم شد شروع پرس وجوی من درباره پاراگلایدر. همان زمان هم رفتم محل سایت پروازیشان و یکی دو روز همان جا ماندم. بعد هم کمکم کلاسهایی را در بابل و بابلسر و نکا و بهشهر شروع کردم.
■ شروع آموزش پرواز در پاراگلایدر چطور است؟
خب اوایل که با مربی میپریدیم، ولی وقتی که مربی به هنرجو اعتماد میکند، با بیسیم همراهیاش میکند
■ و شما بعد از آموزش دیدن، اولین بار کی توانستید پرواز را تجربه کنید؟
آن موقع با جمعی از همشهریهایم در بشرویه صحبت کردم و ۱۰، ۱۵نفر جمع شدیم. بعد هم قرار شد که مربی بیاید بشرویه. البته این مسئله مقدور نشد و مربی هر چقدر که بشرویه را رصد کرده بود، نتوانسته بود جایی برای پرواز یا آموزش پیدا کند. برای همین هم ما مجبور شدیم برویم برای آموزش.
■ همه با هم رفتید؟
همه آن جمع که امکان حضور نداشتند. برای همین ما سه نفری رفتیم طرف شمال.
■ بعد از رسیدن به شمال، چه مراحلی ر ا طی کردید تا به پرواز برسید؟
تقریبا ۱۵روز کلاسها تئوری و عملی و بالکشی و پرواز کوتاه و پرواز بلند طول کشید. در همین آموزشها هم دو تا پرواز بلند به من دادند، ولی بعد از این، یک سال بین من و مربی فاصله افتاد و دیگر نتوانستم پرواز کنم.
■ پس اولین پرواز را در همان آموزشها تجربه کردید.
بله. دو پرواز بلند در همان سایت مهدیرجه بهشهر داشتم. مهدیرجه روستایی است در بهشهر که ارتفاعش ۴۵۰متر است. اولین پروازم از این محل ۱۰دقیقهای طول کشید.
■ اولین پرواز ترس نداشت؟
طبعا در اولین پرواز استرس داشتم، مثل همه آدمهای دیگر. کسی نمیتواند ادعا کند که نمیترسد. الان هم البته در پروازها استرس دارم البته نه استرس منفی، استرس مثبتی که هر کسی رفت سراغش دوباره هوس میکنم طعمش را بچشد.
■ یعنی همان هیجان.
از هیجان بالاتر است.
■ یادتان هست چه حسی از اولین پرواز کسب کردید؟
نمیشود توضیحش داد. مخصوصا حسی که از مربی به من منتقل شد، اصلا قابل گفتن نیست. یادم هست مربی جملهای گفت که هنوز هم در خاطر من هست. گفت: «به آسمان خوش آمدی...» این اولین حرفی است که مربی بعد از اعتماد به خلبان میزند.
■ پس خیلی تجربه شیرینی برای شما بوده. پس چه شد که بعد از این پرواز، یک سال تا پرواز بعدی فاصله افتاد؟
یک سالی طول کشید تا خودم بتوانم بال بگیرم. بعد هم در همین بشرویه در کویر برای خودم تپه و جاهایی با شیب ملایم پیدا کردم و پروازهای کوتاه را راه انداختم. البته کماکان زیر نظر مربی بودم و برایش فیلمهایی از پروازها میفرستادم، ولی اجازه خیلی کارها را نداشتم و فقط میتوانستم کوتاه پرواز کنم، آن هم بدون چرخش.
■ و مربی چطور شما را از دور هدایت میکرد؟
موقعی که میرفتم سر سایت، میگفتم هوا چطوری است، سرعت باد و جهتش چطوری است. ارتفاع تپه و محل لندینگ را هم برایش میفرستادم و ایشان هم مشورت میداد.
■ وقتی توی کویر پروازهای کوتاه میکردید، کسی هم برای تماشا میآمد؟
دوستان میآمدند. یعنی دعوت میکردیم و یک چای هم بعد از پرواز میگذاشتیم.
■ کویر بشرویه برای پروازهای بلند با پاراگلایدر مناسب نبود؟
من کل تپههای بشرویه را از دهممد تا امامزاده علی و حتی نزدیک فردوس رفتهام، ولی متاسفانه هیچکدام برای سایت پروازی مناسب نبود. ما در اینجا باد غالبمان شمال است، ولی برآمدگیهای منطقه هم همگی شمالی جنوبی است. در حالی که رشته کوهی شرقی غربی لازم داریم که بشود کاری برای راهاندازی سایت کرد.
■ پس چه کار میکردید؟
آن زمان در طول یک سال، سفرهای متعددی میکردم به جاهای مختلف و دنبال جایی برای پرواز میگشتم. آخر هم مجبور شدیم از پاراگلایدر به سمت پاراموتور بیاییم. در یکی از دورهها در سایت ترسه با آقای مبشری، یکی از مربیهای پاراگلایدر، آشنا شدم. ایشان قول داد که بیاید بشرویه و حدود دو سال پیش به اینجا آمد. ما هم در یکی از روستاهای اطراف، تپهای را به ارتفاع ۸۰متر پیدا کرده بودیم. همین آقای مبشری هم آمد و این تپه را دید و نکاتش را به ما گوشزد کرد.
■ چند بار از این تپه پریدید؟
خب این تپه مسیر کوتاهی داشت و پروازش تقریبا تا یک و نیم دقیقه طول میکشید. برای همین بارها از روی آن پریده بودم. البته روبروی همان تپه هم کوهی بود که سه ساعت کوهپیمایی داشت. دو مرتبه هم از همانجا پریدم پایین که ۱۵دقیقه طول کشید. مشکل این کوه البته جهت باد و کوهپیمایی زیادش است. مثلا یادم هست یک بار رفتیم بالا، ولی چون جهت باد خوب نبود، تجهیزات را گذاشتیم همانجا و روز بعد دوباره برگشتیم.
■ یعنی ممکن است سه ساعت کوهنوردی کنید ولی دستآخر به خاطر جهت باد نتوانید بپرید.
بله. یکی از تعبیرهایی که ما بین خودمان داریم این است که: «پرنده کسی است که نپرد.» یعنی نباید هر جایی بپرید.
■ قضیه راه انداختن پاراموتور چطور شروع شد؟
همین آقای مبشری را که بردیم کویر، ایشان خودش با موتور پرواز کرد. بعد هم به ما گفت که حتما به سمت پاراموتور برویم. تعبیرش هم این بود که «اصلا حرام است یک ریال برای پاراگلایدر خرج کنید.» علتش همین محیط کویر و جریان بادها بود که امکان پرواز با پاراگلایدر را از بین میبرد و برای همین احتیاج به یک پیشراننده داشتیم.
■ پس ایشان تشخیص داد که پاراگلایدر در کویر بشرویه نشدنی است.
بله. الان در ترسه یا مینودشت بعضی روزها که شما صبح میروید پرواز، تا غروب میشود پرواز کرد. یعنی میشود بدون موتور روی تودههای هوا سوار شد و پایین نیامد، در حالی که باد اینجا این اجازه را نمیدهد و پروازها کوتاه میشود. در نتیجه از همان دو سال پیش آموزش پاراموتور را شروع کردم.
■ یعنی باید دوباره آموزش میدیدید؟
حتما. حتی سختتر هم هست. پاراگلایدر سیر نزولی دارد، در حالی که حرکت پاراموتور صعودی است. خب باید یاد میگرفتم که چطور از باد، جلو یا عقب نیفتم، چطور زور موتور را بگیرم و مواردی از این دست. البته باد دیگر برایم مسئلهای نبود و در هر شرایطی میتوانستم پرواز کنم.
■ وقتی توی شهرستان کار را شروع کردید، کسی را هم توانستید جذب این ورزش کنید؟
بله. الان تقریبا ۲۰نفری میشوند. برای همین هم دنبال ثبت باشگاه هستیم. ۶نفر هم تا امروز توانستهاند تایید گواهینامه دوره مقدماتیشان را بگیرند.
■ پس یعنی یک ظرفیت جدید برای کویر بشرویه خلق کردهاید. هیچوقت به این فکر کردید که از این فرصت استفاده کنید برای درآمدزایی از طریق پرواز در کویر؟
از همان ابتدا فکرم همین بود. یعنی تلاشم این بود که موقعیتی را فراهم کنم و مسافر ببرم آسمان.
■ قصه مسافر بردن از کجا شروع شد؟
خب بعد از آن آموزشها گواهینامه پرواز دو نفره و بیمهنامه خلبان و مسافر را هم تهیه کردم و این کار هم شروع شد.
■ و این برای شما درآمد خوبی داشت؟
طبعا باید درآمد خوبی داشته باشد، ولی ما تا امروز برای شناساندن بشرویه شاید یک سوم هزینههای معمول را گرفتهایم. حتی خیلی از پروازها را هم دوستانه و بدون هزینه انجام دادهایم.
■ و اولین گردشگر را کی سوار کردید؟
تقریبا یک سال میشود که رسما مسافر به آسمان میبریم. یعنی ۱۰روز دیگر گواهینامه یک ساله مسافرم تمام میشود و باید تمدیدش کنم.
■ این پروازها برای مسافرها ترس ندارد؟ عکسالعملی که خودتان از افراد مشاهده میکنید، چیست؟
راستش را بخواهید بیشتر افراد استرس دارند. البته سطح استرسشان فرق میکند. برای همین خودم توصیه میکنم کسی که استرسش بالاست، داد بکشد. البته بعضیها هم هستند که کلا از خود بیخودند. مثلا یک بار خانمی را سوار کرده بودم، بعد که آوردمش پایین، پرسیدم: «خوش گذشت؟» گفت: «اِاِاِ... مگه شما هم بودید؟!» بندهخدا فکر میکرد خودش تنها پرواز کرده. یک اتفاق جالب هم که همیشه رخ میدهد این است که بیشتر افرادی را که سوار میکنم، بعدا اعتراض میکنند که چقدر زود تمام شد، ولی بعد که زمان را نشانشان میدهم، میفهمند که خیلی روی آسمان بودهاند. انگار زمان برای کسانی که روی آسمانند، زودتر میگذرد.
■ برای خود شما هم همینطور است؟ یعنی زمانهایی که روی هوا هستید، دیرتر میگذرد؟
بله. برای همین هم هست که من هر روز پرواز میکنم. اصلا وقتی آن بالا هستم، از عمرم حساب نمیشود. حتی بعضی روزها صبح و بعدازظهر روی آسمانم.
■ مشخص است که تا الان چقدر پرواز کردهاید؟
شاید بالای دو هزار ساعت بشود.
■ شما ۵۰سالگی این ورزش را شروع کردید. خیلی دیر نیست؟
نه اتفاقا. الان رکورد پرواز در اختیار یک خلبان است که در ۱۰۳سالگی جشن تولدش را روی آسمان گرفت. من هنوز ۵۰سال دیگر برای پرواز وقت دارم!
■ ولی بالاخره آدم هر چقدر که پا به سن بگذارد محافظهکارتر میشود. نشده که بترسید از اینکه آسیبی در این ورزش ببینید یا زمین بخورید؟
اول که کلاسها را میروید، اصلا باورتان نمیشود که روزی سقوط میکنید یا زمین میخورید. البته چتر یا بال هم ساختاری دارد که هر طور رها شود در جهت باد با سرعت متناسبی فرود میآید. البته حادثه هست، ولی فقط برای کسی که موارد ایمنی را رعایت نکند.
■ پس گویا هیچوقت برای این ورزش دیر نیست.
سختیاش فقط همان دوره شروع کار است مراحل بالکشی.
■ یعنی احتیاج به بدن قوی و تمرکز خاصی دارد؟
اوایل بیشتر، ولی کمکم سادهتر میشود. البته شرایط مختلفی در کیفیت پرواز نقش دارد. وزن خلبان مهم است، کیفیت تجهیزات مهم است، به فصول هم ربط دارد. ما میگوییم پاراگلایدر و پاراموتور یک قسمتش پرواز است، دو قسمت دیگرش هواشناسی است.
■ در طی این سالها حتما اتفاقات خاصی هم برایتان رخ داده؟ شیرینترین خاطرهتان چیست؟
بهترین خاطرهام ماجرای پیدا کردن یک گمشده است. یک جوان بود از بچههای اطراف بشرویه که سر یک اختلاف خانوادگی توی کویر گم شده بود و من رفتم و پیدایش کردم. قضیه این بود که هلالاحمر و نیروی انتظامی دنبالش گشته بودند، ولی پیدا نشده بود. شب از هلال احمر به من خبر دادند که یک نفر گم شده. من هم چون فصل پرواز نبود، تصمیم گرفتم به محض روشن شدن هوا و قبل از اینکه خورشید دربیاید پرواز را شروع کنم. نماز صبح را که خواندم، حرکت کردم. اتفاقا بعد از ۲۰دقیقه پرواز، این جوان را پیدا کردم و با دور زدن و کم کردن ارتفاع علامت دادم که گمشده را پیدا کردهام. موقعی هم که نشستم، حالت گریه به من دست داد. یادم هست همان جا سجده کردم.
■ همکاریهای دیگری هم با امداد هلالاحمر داشتهاید؟
بله. اگر کسی گم شود، به من خبر میدهند. مثلا گمشده دیگری هم بود، ولی وقتی رسیدیم که فوت شده بود.
انتهای پیام/
نظر شما