شاعر و منتقد کم نداریم اما شاعران حقیقی و ناقدان منصف و باسواد کم اند و محمد کاظم کاظمی یکی از آنهاست.
استاد محمد کاظم کاظمی یکی از آدم های نازنین روزگار ماست و این صفتِ نازنین را حاضر نیستم برای هر کسی خرج کنم برای همین وقتی همکار خوبم خدیجه زمانیان خواست گفتگویی مشترکی با او بگیریم، با افتخار پذیرفتم. زحمت اصلی این گفتگو را ایشان کشید و من هم این سعادت را داشتم که نخودی نه، که نخودکی در این آش بیندازم. مولانا در دفتر دوم مثنوی جایی می گوید:
از هزاران اندکی زین صوفیند/ باقیان در دولت او میزیند
وقتی قرار است چند کلمه ای درباره کاظمی بنویسم می روم به دیروزها، به مسابقات شعر دانش آموزی در اردوگاه باغرود نیشابور در دهه هفتاد و نسلی که من هم یکی از آنها بودم. آن جا بود که استاد را در کنار استاد مصطفی محدثی خراسانی دیدم. آن قدر شعرخوانی کاظمی و طرز حرف زدنش به دلم نشست که خیلی وقت ها در تنهایی ام سعی می کردم شعرهایش را با لهجه خودش بخوانم. همان سالها بود که با «روزنه» اش که ابتدا جزوه ای بود که به همت کانون شعرا و نویسندگان اداره کل اموزش و پرورش خراسان آن روزگار چاپ می شد، آشنا شدم که خیر و برکتش امروز همچنان به شکل کتابی مفصل و پر و پیمان به دوست داران شعر می رسد و بعد هم با گروهی از شاعران مهاجر و شعرشان که اتفاقا خیلی هم شعرهایشان را دوست داشتم ابوطالب مظفری، قنبرعلیِ تابش، عبدالقهار عاصی،واصف باختری، سیدرضا محمدی و ... .
حالا در بیجانی آفتاب زمستانی در خانه دل باز و دلپسند استاد نشسته ایم و سه ساعتی می شود که از هر دری سخن می رود. از علقه و علاقه های شعری و تحقیقاتی استاد، تا دلبستگی هایش به کارهای فنی و باقی ماجرا.
* علاقه به شعر
در شعر مثل علوم و هنرهای دیگر مثل ورزش، موسیقی، بازیگری، ریاضی هم استعداد ذاتی مهم است و هم جنبه های ارثی. خصوصیات ارثی اصلا در محیط های خانواده قابل تغییر نیست. استعداد اگر وجود داشته باشد و شخص در جایی پرورش پیدا کند که شرایط رشد آن استعداد فراهم نباشد، رشد استعداد میسر نمی شود.
در مورد من علاقه به شعر ذاتی بود و از اولین زمانه هایی که به یاد دارم حس می کردم به شعر علاقه دارم چنانکه در بین اعضای خانواده و بین چهار خواهر و برادر فقط من شاعر شدم. در خانه هم زمینه رشد من فراهم بود چون پدرم به شعر علاقه مند بود و شناخت خوبی از شعر، نقد شعر و آرایه های ادبی داشت. ایشان خیلی خوب شعر را ارزیابی، نقد و تصحیح می کرد.او اولین مصحح شعرهای من بود. محیط خانه ما سرشار از فعالیت های ادبی مثل مشاعره بود در خانه ما کتاب های شعر مثل دیوان حافظ بود و کلا متاع ادبی خریدار داشت. اگر این بستر برای رشد من وجود نداشت به احتمال قوی مشغولیت اصلی من چیز دیگری می شد و با تفنن به شعر می پرداختم.
دو چیز در این انتخاب موثر بود . در آن زمان من فقط علاقه مند به سرایش شعر بودم و طبیعتا در چنین حالتی نمی توانستم تصور کنم به عنوان شاعر در این جامعه زندگی کنم و شاعری هم نمی تواند برای کسی شغل باشد بنابراین از بین مشاغل گوناگون باید آن چیزی را که دوست داشتم به عنوان رشته تحصیلی انتخاب می کردم و چون در کنار ذوق ادبی، ذوق ریاضی و مهندسی هم در من وجود داشت رشته مهندسی را انتخاب کردم. از طرفی برادر بزرگتر من مهندس ساختمان بود و طراحی ها و ماکت هایی که می ساخت برای من جذاب بودند برای همین رشته مهندسی عمران را انتخاب کردم. ما چهار خواهر و برادر هستیم که دو برادر مهندس هستند و دو خواهرم در رشته پزشکی تحصیل کرده اند.
* مهاجرت و شعر
مهاجرت در انتخاب و ادامه مسیر شعری من تاثیر زیادی داشت و شاید مهاجرت باعث شد من تصمیم بگیرم شاعر باشم و نه مهندس. اگر ایرانی می بودم این قدر در شعر و کار ادبی جدی نبودم چون حس می کردم این جامعه به حضور من به عنوان شاعر نیاز ندارد. در ایران شاعران زیادی هستند که شعر می سرایند.
اما من وقتی در جامعه ایران وارد فعالیت های شعری شدم که عرصه شاعران مهاجر خالی بود و گفتنی های زیادی از مهاجرت باید گفته می شد. دردها و حرف های زیاد نگفته ای بود که بیان آن را به زبان شعر وظیفه و رسالت اجتماعی خودم می دانستم. بسیاری از مهاجران طبع شعر نداشتند و نمی توانستند دغدغه هایشان را با زبان شعر بیان کنند اما من به عنوان یک شاعر این توانایی را داشتم.
برای همین اولین مجموعه شعرم سرشار بود از رنج ها ودغدغه های مهاجران سرزمینم. شاید دلیل اینکه موضوع اکثر شعرهای من مضامین اجتماعی و سیاسی است و کم تر به مسایل عاشقانه می پردازم همین احساس مسوولیتم دربرابر دغدغه ها بوده است . به هر حال شعر عاشقانه را شاعران ایرانی هم می توانند بگویند .
غیر از این ها احساس می کردم به وسیله شعر می توانم نگاه جامعه ایرانی را نسب به جامعه افغانستان تلطیف کنم چون مردم افغانستان هم بسیار به شعر و ادبیات علاقه مند هستند و جامعه ایران باید این را می دانست.
همراهی خانواده، همسر و فرزندان
من در زندگی ام از موهبت همراهی خانواده ام بهره مند بوده ام. در زمانی که در کنار پدر و مادرم بودم پشتیبانی و حمایت جدی آن ها را احساس می کردم . پدرم مشوق خوبی برای من بود . زمان هایی که دشواری های زندگی ام زیاد بود همیشه توصیه می کرد درقدم اول به شعرت برس. یادم هست زمانی بیمار بود و من به جلسه مهمی در تهران دعوت شده بودم من میخواستم به خاطر بیماری پدرم به این جلسه نروم اما پدرم اصرار داشت به خاطر مردم کشورم و برای حضور در صحنه و برای اینکه حرفم را بزنم در این جلسه حاضر شوم.
در زندگی ام هم این بخت را داشته ام که با کسی همراه باشم که دغدغه ادبیات وشعر دارد و شاید ازدواج ما بر اساس همین دغدغه مندی شعر گفته است. همسر من زینب بیات،شاعر است و اشعارش در حد انتشار یک مجموعه هم هست اما آن ها را چاپ نکرده است . ایشان زیست، حیات و ضرورت هایی که در زندگی یک شاعر وجود دارد را درک می کند و تا جایی که می تواند زمینه فراغت و آسایش من را فراهم می کند تا من به اموراتم برسم. خیلی از مسایل زندگی را انجام می دهد تا من آسایش فکری داشته باشم. ایشان بخشی از معیشت را بر عهده گرفته تا من به کارهای ادبی ام برسم و دنبال کارهای درآمدزا نباشم. او از یک شاعر توقع مادی ندارد و از این جهت خیلی راضی ام اگر ایشان در کنار من نبود حتما از لحاظ روحی انگیزه نداشتم.
توجه خاص به امورات سه دخترم دارند. در سخت ترین شرایط معیشت کلاس های آموزش بچه ها و خرید کتاب در خانه ما متوقف نشده است. شاید وسیله منزل نخریده ایم اما کتاب و وسایل موسیقی را برای بچه ها تهیه کرده ایم. سه دختر من همه شان به نوعی هوش و استعداد فراگیری دارند . ساره در رشته طراحی صنعتی در تهران درس می خواند و در طراحی و گرافیک استعداد دارد. مریم در نویسندگی و نرگس در موسیقی مستعد هستند.
شاعران موثر در رشد فکری و شخصیت شعری
پدرم به عنوان اولین مشوق من اولین تاثیر را در شاعری و انتخاب مسیر شعری من گذاشت. اولین کسی که شعر من را نقد ، بررسی و تصحیح کرد، پدرم بود . تشویق های او باعث شد مسیر شاعری را با اعتماد به نفس آغاز و ادامه دهم .
در بین دوستان و محافل ادبی وشعری کسی که دست من را گرفت و در ابتدای راه شعری من را همراهی کرد سیدعبدالله حسینی بود. او به عنوان معلم و مربی در چندین سال اول کار ادبی ام کمک های زیادی به من کرد و به من انگیزه و روحیه داد تا در جلسات شعری و مطبوعاتی و رسانه ای حاضر شوم.
در حوزه نقد شعر از عباس ساعی بسیار تاثیر گرفتم . حضور در محضر این شاعر برای من همیشه راه گشا و آموزنده بود. اما شاعری که بدون اینکه در محضرش حاضر شوم و فقط با استفاده از آثارش بر من و شعر من تاثیر گذاشت استاد محمدرضا شفیعی کدکنی است. آثار ایشان در یافتن جهان بینی ادبی، ذوق و سلیقه شعری، پرورش روح نقادی و جهان بینی ذوقی و ادبی و زیبایی شناسی شعر به من کمک کرد.
احمد زارعی شاعر دیگری است که من بسیار از او تاثیر گرفتم. زارعی نه تنها بر من که بر همه شاعران خطه خراسان تاثیر گذار بود،. او مانند مرشد معنوی برای من و بسیاری از شاعران خراسان بود که خلق و خو، منش و سلوک شاعرانه را به ما آموخت.
به لحاظ فکر و اندیشه هم من تحت تاثیر آثار آیت الله مطهری و شریعتی بوده و هستم . آثار ایشان و خواندن این آثار در باورهای فکری و شکل گیری اندیشه که برای هر شاعری لازم و ضروری است، بر من تاثیر زیادی گذاشت.
آرزوهای محقق نشده و شغل شاعری و صفحه آرایی
من کارهای زیادی در حوزه تحقیق و پژوهش دارم که امیدوارم آن را به سامان برسانم. چون بعضی از این ها تحقق یافته است مثلا در حوزه آموزش شعر آنچه دغدغه من بود و می خواستم را نوشتم (کتاب روزنه) . در حوزه شعر بیدل هم کارها و پژوهش هایی کرده ام.
اما دست نوشته و یادداشت های زیادی دارم که هنوز به صورت کتاب تدوین و آماده نشده و این ها را به عنوان کارهای ناتمام . از سال 70 تا به حال دغدغه من نوشتن بوده که حاصل این ها هزاران صفحه مطلب در حوزه های مختلف است. حوزه هایی مثل آشنایی با متون کهن،نگارش، ویراستاری، شعر امروز و دغدغه های این چنینی. اگر فراغتی پیدا شود و همه این ها را تدوین کنم حتما چند جلد کتاب خواهند شد و آرزو دارم این ها را به سرانجام برسانم.
منبع درآمد من نوشتن، ویراستاری و صفحه آرایی کتاب است. که کارهای زیادی در این مورد انجام داده ام. در کنار این ها مشاغل فرهنگی پاره وقت هم دارم مثلا برگزاری کارگاه های شعر و یا داوری مسابقات و جشنواره های شعری . خلاصه شغلی جدا از ادبیات ندارم . هیچ وقت هم استخدام جایی نبوده ام و از شرایط با ثبات بی بهره بوده ام . به قول دکتر شریعتی من کارگر فرهنگی هستم.
*گفتنی است بخش های دیگر این گفتگو در روزنامه پنجشنبه 20 دی ماه قدس منتشر شده است.
نظر شما