خدیجه زمانیان/
بتازگی محمد علی گودینی در جشنواره شعر و داستان انقلاب تجلیل شد. گودینی متولد 1335 در شهر کنگاور است که از 12 سالگی به شهر تهران آمده و هنوز هم در این شهر زندگی میکند. گودینی ازجمله داستاننویسانی است که به دلیل تجربه زیستی خود در مشاغل و محیطهای کارگری، توانسته داستانهای متعددی برگرفته از این محیطها بنویسد.
از این نویسنده تا به حال کتابهای متعددی مثل «سیلاب»، «لبخند تلخ»، «دستی بر آسمان»، «آتش سرد»، «روز سیوچهارم» و «زنی با کفشهای مردانه» به چاپ رسیده است. «تالار پذیرایی پایتخت» او اثری است که توانسته جوایز جشنواره داستان انقلاب، جایزه کتاب فصل، شهید غنیپور و نیز تقدیری از جایزه جلال و جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را بدست آورد.
به انگیزه تجلیل از محمدعلی گودینی و تجارب نویسندگیاش در همه این سالها با او به گفتوگو نشستیم، که میخوانید.
* آقای گودینی گفتوگو را با تقدیر از شما در جشنواره شعر انقلاب آغاز میکنیم. از اینکه در این جشنواره از شما تقدیر شد، چه حسی داشتید؟
من فکر نمیکردم بخواهند از شخص من تجلیل کنند و تصور میکردم یک تقدیر دسته جمعی از کسانی خواهد بود که از ابتدای آغاز به کار حوزه به این تشکل پیوستند.
چون از ابتدای تأسیس حوزه هنری من به همراه چند شاعر و نویسنده دیگر که از میان این جمع امیر حسین فردی به رحمت خدا رفته، به حوزه پیوستیم و من به طور مرتب در جلسات حوزه شرکت میکردم. آن زمان جلسات حوزه در اتاق محقری در یک زیرزمین واقع در خیابان فلسطین برگزار میشد و نامش هم حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود که بعدها به حوزه هنری تغییر کرد. وقتی ساختمان حوزه عوض شد گسترش فعالیتهایش هم بیشتر شد، اما چون شاغل بودم فقط همان جلسات هفتگی را شرکت میکردم. به هر حال من فکر میکردم قرار است از همه افرادی که از ابتدای تشکیل حوزه در جلسات شرکت میکردند تقدیر کنند؛ اما این نوع تقدیر و تجلیل برای من خوشحال کننده بود.
* شما جزو نویسندگانی هستید که به صورت تجربی به نوشتن روی آوردید و تجربههای زیست شما در داستانهایتان منعکس شده است. یک نویسنده چقدر باید از محیط اطرافش متأثر باشد و آیا در عصری که فضای مجازی اینچنین بر زندگی ما سایه افکنده، لازم است نویسنده چنین تجربههایی برای نوشتن داشته باشد؟
** من اگر این تجربهها را نداشتم اصلاً داستاننویس نمیشدم! چون من تحصیلات آکادمیک نداشتم و همه آنچه درباره نویسندگی لازم است به طور تجربی بدست آوردهام و البته داستان هایم را در معرض نقد هم قرار دادهام. به دلیل علاقههای شخصی مطالعات زیادی کردهام؛ از آثار جنایی گرفته تا کتابهایی مثل ربکا، خوشههای خشم و باباگوریو؛ اما وقتی آثار نویسندگان داخلی را میخواندم نمیتوانستم با آنها ارتباط برقرار کنم، زندگیها و آدمهایی که در این کتابها تصویر میشود به نظرم قابل دسترس نبودند، برای همین وقتی احساس کردم میتوانم داستان بنویسم به خودم قول دادم از چیزهایی بنویسم که خودم آنها را تجربه کردهام تا مخاطب بتواند با فضا و شخصیتها همذات پنداری کند. داستانهای نوجوانم مربوط به دغدغههای دوران نوجوانیام است و داستانهای بزرگسالم نیز مربوط به تجربههایی است که در زندگی داشتهام. همه داستانهایم انعکاسی از تجربههای من است.
به نظرم نویسندهای موفق است (البته در ایران) که بتواند از آمال، آرزوها، شکستها و کامیابیهای مردم جامعهاش بنویسد. این نویسنده موفقتر از نویسندهای است که در آثارش به جریان سیال ذهن توجه میکند.
ضمن اینکه در زمانهای قدیم ایرانیها شبنشینیهایی داشتند که دور هم مینشستند و خاطرات روزانه وقایع روزمره را برای هم تعریف میکردند، این مسائل هم سبب گرمی کانون خانواده میشد و هم تجارب را به هم منتقل میکرد.
بسیاری از این خاطرات در ذهن من بود و به نظرم سوژههای داستانی خوبی هم بودند. بعدها که برای نوجوانان و بزرگسالان داستان نوشتم از این خاطرات استفادههای زیادی کردم.
* با توجه به علاقهای که به نویسندگی داشتید و مطالعات زیادی که در دوران نوجوانی کردهاید چرا ادامه تحصیل ندادید؟
12 ساله بودم که به تهران آمدم، تنها زندگی میکردم و مجبور بودم سرکار بروم. شرایطم به گونهای بود که نمیتوانستم درس بخوانم. ابتدا که شروع به نوشتن کردم داستانهایم پر از نقص بود، عناصر داستان را نمیشناختم و همه نوشتههایم رنگ و بوی انشا و گزارش نویسی داشت، اما با شرکت در کلاسهای حوزه هنری، داستان را شناختم و به مرور و با کسب تجربه توانستم ضعف آثارم را برطرف کنم و اصولیتر شروع به نوشتن کردم.
* پس حوزه هنری نقش زیادی در داستاننویس شدن شما داشت.
حوزه هنری هم برای من و هم برای بسیاری دیگر از داستان نویسان شرایط نوشتن را فراهم کرد. تا پیش از انقلاب، نویسندگی در انحصار طیف خاصی بود و عمومیت نداشت، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حوزه هنری درهای هنر به روی مردم گشوده شد و بسیاری از استعدادها که عموماً انقلابی بودند و برآمده از دل مردم، در جلسات حوزه و کلاسها شرکت کردند و توانستند به موفقیتهای خوبی برسند. ضمن اینکه پیش از انقلاب امکان ارتباط و رویارویی مخاطب با نویسنده مورد علاقهاش هم فراهم نبود؛ اگر این ملاقاتها صورت میگرفت، میتوانست به شکوفایی مستعدان و حرفهای شدن کمک کند که متأسفانه همین امکانات هم وجود نداشت. من هیچ وقت نتوانستم چند نویسنده مورد علاقهام مثل رسول پرویزی و محمد دبیر سیاقی را ببینم.
* پس شرکت در جلسات حوزه هنری به آموختن داستان کمک کرد؟
انقلاب سبب شد درهای داستان و ادبیات روی همه گشوده شود. تعداد داستاننویسان اکنون خیلی زیاد است. وقتی من در جشنواره شرکت کردم متوجه شدم چه نویسندههای جوان فعالی هستند که من حتی اسم بعضی از آنها را هم نشنیده بودم و این جوانان به راحتی در آن جمع با نویسندههای پیشکسوت روبهرو میشدند و گفتوگو میکردند. در حالی که پیش از انقلاب چنین امکانی برای ما فراهم نبود، مثلاً خیلی علاقه داشتم نویسندههای مورد علاقهام مثل رسول پرویزی و محمد دبیر سیاقی را ببینم. ارتباط خواننده با نویسنده محدود بود، اما اکنون شرایط به گونهای است که یک علاقهمند میتواند نویسنده مورد علاقهاش را ببیند. اگر شرایط پیش از انقلاب مثل حالا برای همه مهیا بود من میتوانستم حرفهای نوشتن را زودتر شروع کنم.
* به دلیل نوشتن از قشر کارگر و انعکاس دغدغههای این قشر در داستانهای شما، به نویسنده ادبیات کارگری معروف شدید. از طرفی نویسنده نسل انقلاب هستید. آیا دغدغههای مردم امروز و مصائب و مشکلاتشان در داستانهای شما جایگاهی دارند؟
من از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون مدافع انقلاب و آرمانهای انقلاب بودهام و هیچ وقت از مواضعم فاصله نگرفتهام، با همه اینها همیشه انتقادهایم را بخصوص نسبت به آدمهای فرصت طلبی که در انقلاب به دنبال پست و مقام بودند و وقتی جنگ آغاز شد خود را درگیر جنگ نکردند، داشتهام. پس هیچ چیزی سبب نمیشود من حقایق را ننویسم و از رسالتی که از ابتدا برای خودم قائل شدم فاصله بگیرم.
آنقدر بر گفتن حقایق و واقعیت جامعه و انعکاسش در داستان مصمم هستم که حتی از سوی نویسندگان و منتقدان طیف انقلابی هم متهم به سیاه نمایی شدم. یادم هست وقتی در جلسه نقد کتاب «زنی با کفشهای مردانه» شرکت کردم، از طرف آقایان سرشار و شاکری متهم به سیاهنمایی شدم و همان روزها از جناح مقابل تماس گرفته شد و خواستند برای آنها داستان بنویسم، اما من همواره خودم را نویسندهای میدانم که هم به مواضع انقلاب اسلامی پایبند است و دغدغههای انقلابی دارد و هم به عملکرد مسئولانی که بچههایشان در خارج از کشور و با بهترین امکانات تحصیل میکنند، نقد دارد.
* جشنوارههایی نظیر جشنواره شعر و داستان انقلاب چقدر میتواند در رشد داستانهای انقلاب تأثیرگذار باشد؟
به عنوان نویسندهای که کتاب «تالار پذیرایی پایتخت» من در دوره نخست همین جشنواره تقدیر شد و در جایزه جلال هم برنده شد، میگویم که باید به این جشنوارهها بودجه بیشتری تعلق بگیرد تا برگزارکنندهها بتوانند از برگزیدهها حمایت همه جانبهای کنند تا نویسنده جوان انقلابی انگیزه بیشتری برای نوشتن داشته باشد.
نظر شما