تحولات منطقه

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۶:۵۳
کد خبر: ۶۵۴۸۴۲

واقعاً که قدیمی ها متین گفتند: کاش آب و هوا که عوض می شود، آدم و وفایش عوض نشود.

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، چک می کنم. رفیقِ آن ور آب ها بالأخره فیلش یاد هندوستان می کند و برایم ایمیل می زند. رفیق جیکِ آلزایمری من، که از وقتِ رفتن و پشت سر نگاه نکردنش قریب دوجین ۳۶۵ روز می گذرد.

با بغض و اشتیاق از باکس های دیگر می پرم و «پگاه» را کلیک می کنم.

یک نفس کلمات نامه اش را هورت می کشم. حال و هوای پیامش، گس است؛ چند خط اظهار پشیمانی بابت بی جوابی های مکرّر و الباقی دلتنگی های تازه.

آنقدر پشت هم، پگاه پگاه پگاه می کنم که بعدِ دقایقی روبرویم ظاهر می شود. آن موجودِ ولرمِ دوربین بدست.

نمی دانم چرا دلم بعد آن همه بی معرفتی باز هُرّی می ریزد پایین و درجا تنگ می شود برای «عالیجناب» گفتن هایش، برای خنده های استارتی اش.

واقعاً که قدیمی ها متین  گفتند: کاش آب وهوا که عوض می شود، آدم و وفایش عوض نشود ...

ولی چه می شود کرد که دوست، نامرد و نادانش هم دوست بشمار می آید.

چند قلوپ آب می نوشم و با تمرکز بیشتر دوباره می‌نشینم پای ۳۹ خط ارسال شده. پای پگاه دور از وطن.

و غرولندکنان می گویم جای شکرش باقی ست که آلزایمر مصلحتی اش آنقدرها عود نکرد که به کل منکرم شود.

از خروار کلمه ای که فرستاده سمت ام، می بینم روی «home» چقدر زوم کرده. از همه چیز گفته؛ از امکانات و تنهایی و کار، از غذا و تفریحات و دوستان تازه و اساتید ناب عکاسی، از کتاب های اورجینال اما نه به اندازه خانه؛ به اندازه ذوب شدن در اتاق هایی که بوی جایی را نمی دهند که باید؛ نوشته نه برای خانه خودشان که برای خانه باصفای ما هم یک ذره شده قلب و روحش. برای قدم زدن در خیابان درخت نارنج دار منتهی به منزل پدری اش.

ارتباط مجازی مان که به سَر می رسد، راه می افتم توی چاردیواری. یک جورهایی راست می گوید پگاه... خاص ترین نقطه عالم است اقامتگاه هر کسی.

خداوکیلی در کجای جهان می توان به دلپذیری و راحتی کاناپه خانه خودت پیدا کرد و لَم داد آنجا... وقت شستن ظرف ها به شرم شکستن فنجانی دچار نشد ... از روی شبکه های تلویزیون پرید و آخر سَر یک عدد فیلم گذاشت توی دستگاه... سَرخود «گل قاشقی» را از بالکن منتقل کرد روی میزکار و اتاق را از کف تا سقف کتاب باران کرد... می شود ساعت ها با تلفن گپ زد و بعد با آبچینی نخودفرنگی نشست کنجی و در تصنیفی تکراری غرق شد.

دمِ پگاه گرم!! چه خوب یک تُک پا از دوردست ها آمد و یادم انداخت شُکر چقدر واجب است! شکر رفاقت های ریشه دار، شکر چند متر خاطره و نوستالژی، شکر داشته هایی که گاهی کمرنگ می شوند.

انتهای پیام /

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.