فاطمی نسب/
کوروش علیانی از آن دسته انسانهایی است که بشدت خودش است و تکلفی ندارد. ذهن نکتهسنج و نگاه آکادمیک او به مسائل هنری و ادبی منجر به برخورد متفاوت او با پدیدههای هنری دنیای پیرامونش شده است. نگاهی که شاید محصول ذهن ریاضیخوانده او در دانشگاه صنعتی شریف بهعلاوه ذوق هنری او باشد.
علیانی همچنین نخستین ویراستار کتابهای شهید آوینی بوده است. او هم اکنون دانشجوی کارشناسیارشد رشته زبانشناسی عمومی است. با این کارشناس ادبی درباره هنر انقلاب و نگاه شهید آوینی به هنر گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
از اینجا آغاز کنیم که شهید آوینی معتقد است میتوان از فرم گذشت. گمانم منظورش رسیدن به یک فرم متفاوت است نه بیفرمی. شما آوینی را در هنرش مبدع فرم جدید میدانید؟ اگر نه ادامه دهنده چه کسی و چه مکتبی است؟
این تصور که میشود چیز جدیدی از جنس فرم ایجاد کرد، کمی سادهانگارانه است. اینکه ما بگوییم آوینی چیز جدیدی ابداع نکرده بود، پایین آوردن شأن آوینی نیست، واقعنگری است. ما در حال حاضر چیزهایی که به اسم ابداع و ابتکار میبینیم بیشترشان فقط بستهبندیهای جدید هستند. به عنوان مثال ما برنج و زعفران و گوشت را اختراع نکردیم، اما شما وقتی فلان رستوران معروف میروید، غذایی برای شما درست میکند که از خوردن آن به وجد میآیید.
آشپز غذا را اختراع نکرده است؛ تنها در انتخاب و اندازهگیری مواد دقت خوبی داشته است.
آن طور که من از مستندسازی میفهمم، به نظر من دیگران هم در جاهای مختلف دنیا از این گونه مستندسازی آوینی استفاده کرده بودند اما کاری که مرتضی میکند این است: انتخاب بجا و دقیق.
نکته بعدی که در کارهای آوینی ساده از کنار آن میگذرند، مسئله «دوربین خاموش» روی دست است. آوینی به این نتیجه رسیده بود که این دوربین یک واسطه است و این واسطه در بیشتر مستندها مانع انتقال موقعیت اصیل میشود؛ یعنی بهجای اینکه واسطهگری کند خودش نوعی القای حس میکند.
لطفاً با مصداق هم توضیح بدهید.
شما وقتی با کسی مصاحبه میکنید همین که شخص ضبط صوت را ببیند، شروع میکند به اتوکشیده صحبت کردن. مرتضی متوجه شده بود که دوربین آدمها را اتوکشیده میکند.
برای همین جایی که میخواست مستند بسازد، به فیلمبردار میگفت این دوربین باید سه روز خاموش روی دوش شما برود و بیاید تا آنجا که آدمها از دیدن این دوربین حالشان عوض نشود و به آن عادت کنند. آن موقع شما دوربین را روشن کنید. این نکته اساسی را همه نادیده میگیرند. این به نظر من از مسئله فرم خیلی مهمتر است.
یعنی مرتضی فهمیده بود که رسانه باید واسطه باشد نه اینکه خودش جو ایجاد کند و القاکننده چیزی باشد.
مرتضی در نقد همین مدل در جایی میگوید: برخی مستندسازان میروند یک دوربین میکارند و میگویند «رزمندگان را میبینید که مشغول ایثار کردن هستند» خب معلوم است که با این روش آن رزمنده، هیجانی میشود و فقط منتظر است که گلولهای، ترکشی، چیزی بخورد و جانباز شود! و مرتضی هم در نقد این مدل فقط به این دلیل فحش زشت نمی دهد که احتمالاً فحش زشت بلد نیست بدهد! این احمقانهترین شکل ممکن است که میشود مستند ساخت.
این کشف بزرگ مرتضی بود که آدمها را به همان شکل آدموار خودشان، رزمندهها را به همان شکل رزمندهوار خودشان که در خودش شوخی دارد، نجابت دارد، جنگ دارد، ایثار دارد و... همه اینها را در همان اندازه واقعیاش جلوی دوربین بیاورد.
یعنی آوینی بیشتر رویکرد واقعگرایی داشت؟
ببینید پوپر، فیلسوف انگلیسی میگوید ما لیبرال هستیم، اما وقتی یک «ایسم» به لیبرال میچسباند چیز دیگری میشود. یعنی به آنجا میرسد که پوپر میگوید: ما باید برای دفاع از ارزشهای لیبرالی جنگ راه بیندازیم؛ نمی گوید خودمان بجنگیم، میگوید جنگ راه بیندازیم!
به من اگر بگویید مرتضی نگاه واقعگرایانه داشت، میگویم بله داشت، اما اگر بگویید گرایشش به سمت مکتب واقعگرایی بود، میگویم نه! ولش کنید مرتضی را، بگذارید خودش بماند. مثلاً طبیعتگرایی یا ناتورالیسم ویژگی قلم نویسنده نیست، برچسبی است که منتقد به نویسنده میزند، یعنی نویسنده موقعی که مینویسد، نمی گوید که میخواهم ناتورالیستی بنویسم، آن منتقد بعدها چون طبیعت در کار نویسنده رنگ بیشتری دارد، میگوید این ناتورالیسم است و آن ایدهآلیسم.
شما منکر این نیسیتد که همین ناتورالیستها و دادائیستها یکسری حلقههای ادبی تشکیل میدادند و بر اساس معیارها و مانیفست خودشان شعر میسرودند و داستان مینوشتند؟
همین مثالهایی که زدید خوب است، اینها هیچکدامشان ماندگار نشدند. درست به همین دلیل که خیلی تصریح میکردند و بیانیه میدادند و همیشه دلواپس این بودند که موضعمان را مشخص کنیم؛ برای همین چیز زیادی از آنها نماند.
ولی مثلاً هومر ماندگار میشود، چرا؟ چون خودش را گرفتار مکتب نمیکند.
برگردیم به پرسش اصلی؛ به نظر شما آوینی هنر انقلاب را تئوریزه کرد؟
اگر بگویید آوینی دغدغه تئوریزه کردن هنر انقلاب را داشت، من بشدت تأیید میکنم، چون خودش مقاله نوشت و کارهای زیادی در این زمینه کرد. اگر بگویید تلاش میکرد این دغدغه را با رجوع به کارهای خودش پربار و غنیسازی کند، باز هم با شما موافقم. اما اگر بخواهید نسبت جدیتری بین این دغدغه و کارهای مرتضی برقرار کنید، میگویم نه. یعنی به نظر من این دغدغه خیلی به سامان نرسید. مثلاً اینکه ما بگوییم آن دغدغه تئوریزه کردن مصداقش میشود روایت فتح، یا برعکس روایت فتح، بر اساس این تئوری مشخص ساخته شده موافق نیستم.
من میگویم که او برای ایجاد پیوند میان این دو در تلاش بود، برای اینکه ذاتاً از دورویی پرهیز میکرد. او این را که طوری کار کند و طور دیگری نظر داشته باشد، دورویی میدانست. یعنی همیشه میخواست این هماهنگی بین حرف و عملش برقرار باشد و برای رسیدن به آن تلاش میکرد. حالا اینکه این تلاش به نتیجه رسیده یا نه میگویم نه، کامل نشد. مرتضی خیلی درگیر واژگان مشهور تئوری هنر روزگار خود بود و اتفاقاً اینها هیچ نسبتی با کار خودش نداشت.
نکته دیگر لفظ هنر انقلاب است که شما استفاده میکنید.
ببینید شما ناصر پلنگی و مرتضی آوینی را چطور میتوانید در یک مقوله با هم جمع کنید؟ جواب این است که هر دو برای انقلاب آثاری دارند. هنر انقلاب هم هنری است که در خدمت انقلاب باشد. این هنر نه تنها میتواند به شیوههای مختلف تئاتر، موسیقی، سینما و نقاشی باشد، بلکه در سبکها و فرمهای مختلفی میتواند ظاهر شود.
وجه مشترک این هنرهای مختلف چیست؟
به نظرم آن روح مشترک، تعهد به تحول اجتماعی بزرگ در انقلاب است. ما در جنگ از برنو و ام یک استفاده کردیم تا یوزی و کلاشینکف و ژسه و... . اما سازمان جنگ ما را حسن باقری طراحی کرد که نه شرقی بود و نه غربی. فرهنگ انقلاب مثل جنگ نیست که هشت ساله تبلور پیدا بکند، 100 سال زمان لازم دارد تا شکوفا شود. ما هنوز به طراحی سازمان جنگ در فرهنگ نرسیدهایم.
برویم سراغ متن روایتهای شهید آوینی در روایت فتح. نظر شما درباره تأثیر این روایتها بر مخاطب چیست؟
من میخواهم تشت را برگردانم. ما چون عادت کرده ایم که در فیلمسازی به آن متنی که شخصی در فیلم میخواند میگوییم «نریتیو» یا «روایت» فکر میکنیم این «نریتیو» همان روایت است. من در کتاب جدیدم این مسئله را روشن کردهام که آن چیزی که ما به عنوان روایت میشناسیم، پدیدهای ذهنی مانند یک تصویر است. تصویر دقیقاً منظورم آن چیزی است که تو میتوانی فریم به فریم آن را در ذهنت ثبت کنی و اجزای مختلفش را ببینی. روایت، زنجیره تصویرهاست و مرتضی خیلی خوب این را فهمیده بود. همه به متنهای روایت فتح میگویند عجب متنهای عالیای، من برعکس میگویم؛ مرتضی اول فیلم را میساخت و بعد چون میدانست به همین صورت از او قبول نمی کنند، متنی هم کنارش مینوشت؛ اما تیزبینی مرتضی اینجا بود که میدانست آن چیزی که کار میکند تصویر است.
به نظرم خود مرتضی هم به خوبی این را میدانست. متن را مینوشت، چون متن نوشتن مد بود در آن زمان. میدانست اگر متن نداشته باشد میگویند، آقا اینکه گزارش خبری است. حالا بعضیها اهل متناند و میگویند چه متنهای دلانگیزی. من راستش میگویم آن تصویری که مرتضی گرفته اصل کار است. شما یک بار بدون متن، آن تصاویر را نگاه کنید، اگر زیرو رو نکردتان!
نظرتان برعکس نظر همه کارشناسان است!
بله، و متن هم آنجاهایی موفق و خوب است که هماهنگ با ریتم تصویر جلو میآید و خوانده میشود.
نظر کلیتان درباره شهید آوینی چیست؟
مرتضی آوینی برای من یک آوردهای دارد که معمولاً همه از تمام خصوصیاتش حرف زدهاند غیر از این خصیصه. مرتضی همیشه در حال گشتن بود. همیشه دنبال پدیدههای جدید میگشت و کتابهای مختلف میخواند. از میان اینها آنچه را درست میدانست، جذب فکرش میکرد. یعنی درونی میکرد و به فهم و ادراک خودش میرساند. بعد آنچه را درست احساس میکرد، در زندگی اش از آن استفاده میکرد و به نوعی آن را زندگی میکرد. فارغ از تمام خصوصیات مرتضی، این، بهترین خصوصیت مرتضی است که برای من اهمیت دارد و آن را دوست دارم.
نظر شما