بخصوص اینکه خبرگزاریها در دو، سه روز گذشته خبر دادند با وجود گذشت چند ماه از بیکاری و بیتیمیاش، آقای خاص حالا طرفدار و خریداری ندارد و انگار روی دست مدیر برنامههایش باد کرده است! شاید مسئولان فوتبالی خیلی از کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکایی آرزوی همکاری با مورینیو را داشته باشند و حتی برخی از آنها مانند جناب مدیرکل وطنی خودمان، شبها خواب عقد قرارداد با آقای خاص را ببینند، اما اروپاییها چندان علاقهای ندارند که ۱۶ میلیون دلار پول بیزبانشان را، خرج کسی کنند که در چند سال اخیر، بیشتر از کسب نتیجه، جنجال و هیاهو آفریده است.
بیقدرت و بیسرعت
شما هم با دیدن اوضاع و احوال این روزهای مورینیو یاد دیالوگ فیلم «آژانس شیشهای» افتاده و دوست دارید به سرمربی اخراجی و فعلاً بیکار بگویید: «دورهات تموم شده مربی...»؟ در این صورت بهتر است کمی خویشتنداری کنید! دنیای مربیگری هم دقیقاً مثل بازی فوتبال، آخرش چندان معلوم و قابل پیشبینی نیست و چه بسا در یکی از همین روزها و ماههای پیشرو، دقیقه نود یا نود و چند، مرد پرتغالی با تیمی صاحبنام قرارداد ببندد و در فصل آینده فوتبال، تیمش دوباره روی نوار پیروزی و موفقیت بیفتد. بخصوص اینکه مورینیو از جمله سرمربیهایی است که با سختکوشی و پس از شکست خوردن در مستطیل سبز، خودش را به نیمکت مربیگری رسانده و شده است آقا خاص. فرزند دروازهبان معروف و ملیپوش پرتغال، سال ۱۹۶۳ در شهر «ستوبال» و در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمد. خانواده اگرچه پرجمعیت بودند اما وضع مالی مناسبی داشتند و فوتبال تنها دغدغه و سرگرمی «ژوزه» و پدرش به حساب میآمد. نوجوان پرتغالی اگرچه استعداد دروازهبانی نداشت، اما عشق فوتبال بود و دوست داشت، دستکم، پا را جای پای پدرش بگذارد و از تیمهای حرفهای سر در بیاورد. ابتدا از تیمهای پایه شروع کرد و بعدها با حمایت پدرش که حالا سرمربی شده بود به تیم اصلی «سسیمبرا» پیوست. منتها همانطور که شما هم کمتر فرزند فوتبالیست مشهوری را سراغ دارید که توانسته باشد شهرت و قدرت پدر را تکرار کند، «ژوزه» هم چون سرعت و قدرت بدنی لازم برای بازی در خط دفاع، هافبک و یا حمله را نداشت، با وجود حمایتها و راهنماییهای پدر، کمکم به این نتیجه رسید که نمیتواند به فوتبالیستی حرفهای تبدیل شود.
دبیر ورزش
وقتی قید فوتبالیست شدن را زد، تصمیمش را برای سرمربی شدن گرفت! مادر اما وقتی فهمید «ژوزه» استعداد حرفهای شدن را ندارد، دست نوجوانش را گرفت، او را به کالج بازرگانی برد و اسمش را نوشت. میگویند «ژوزه» فقط یک روز به این مؤسسه رفت و فردایش ترک تحصیل کرد تا همه وقتش را به ورزش و آن هم فوتبال فکر کند. مدتی بعد هم برای ادامه تحصیل در رشته تربیت بدنی به دانشگاه «لیسبون» رفت. در دوره دانشجویی هم کارش حضور در کنار تیمهای فوتبال و بیشتر آنالیز بازی تیمهای مختلف بود. پنج سال بعد، رفتن به کلاسهای رسمی و علمی مربیگری را هم آغاز کرد تا به قول خودش تئوریهای مربیگری را با تکنیکهای روحی و روانی درهم بیامیزد! عشق مربیگری، پیش از اینکه واقعاً مربی شود و هدایت تیمی را به عهده بگیرد، مدتها دبیر ورزش بود و البته معلوم نیست این دوره معلمی بعدها چقدر روی اخلاق و رفتار مربیگریاش تأثیر گذاشته یا نگذاشته است.
مترجم - مربی
سرانجام در سالهای نخست دهه ۹۰ میلادی و در آستانه ۳۰ سالگی موفق شد به عنوان سرمربی روی نیمکت بنشیند. البته نیمکت تیمهای پایه شهر و سپس دستیاری برای سرمربی تیمهای معروفتر، نهایت آن چیزی نبود که «ژوزه» آرزویش را داشت. بنابراین وقتی شانسش زد و «بابی رابسون» انگلیسی سرمربی تیم «اسپورتینگ» شد، پیشنهاد مترجمی سرمربی را پذیرفت و در کنار مرد معروف انگلیسی به کار مشغول شد. خیلیها فکر میکردند «ژوزه» با این کار به مسیر جدیدی افتاده و مربیگری را رها خواهد کرد. آقای خاص اما فقط مترجمی نمیکرد. در کنار «رابسون» تمام ریزهکاریهای مربیگری حرفهای را میآموخت و همچنان برای خودش مسابقات و تیمها را آنالیز میکرد. همراه همین سرمربی، ابتدا به تیم «پورتو» و سپس «بارسلونا» رفت. در کنفرانسهای مطبوعاتی در نقش مترجم حضور داشت، تمرینات را طرحریزی میکرد، به بازیکنان در یادآوری تاکتیکها و شیوهها کمک میکرد و به آنالیز حریفان میپرداخت. همکاری رابسون و مورینیو جواب داد و بارسلونا در آن فصل، توانست قهرمان جام در جام اروپا شود. رابسون که از بارسا رفت، مورینیو ماند و به عنوان دستیار در کنار سرمربی جدید - فن خال - به کار مشغول شد. سرمربی از کار و پشتکار «ژوزه» راضی بود و هدایت تیم دوم بارسلونا را گاه و بیگاه به او میسپرد. حتی در جامهایی که اهمیت کمتری داشتند، هدایت تیم اصلی را هم به عهده او میگذاشت. دو قهرمانی پیدرپی بارسلونا در «لالیگا»، کمک کرد تا مورینیو بهتر دیده شود و بیشتر به چشم آنهایی که دنبال سرمربیهای جوانتر و باانگیزهتر بودند، بیاید.
من آدم خاصی هستم
سال ۲۰۰۰ سرانجام به آرزویش رسید. چهار هفته از آغاز لیگ پرتغال نگذشته بود که مدیران باشگاه «بنفیکا» او را جایگزین مربی سابق و ناموفق تیمشان کردند. ۹ هفته در این تیم مربیگری کرد و در حالی که کارش قابل قبول بود بر اثر اختلاف با یکی از مسئولان و مدیران جدید باشگاه استعفا داد و فصل بعد به تیم «لییرا» رفت تا این باشگاه کم نام و نشان را برای نخستین بار به رده پنجم جدول لیگ برساند. سال بعد مسئولان باشگاه «پورتو» سراغش آمدند. حاصل نخستین تجربه سرمربیگریاش در پورتو، جایگاه سوم جدول بود. یک سال بعد اما برنامهها و تغییراتش در این تیم جواب داد و پورتو با اختلاف ۱۱ امتیاز نسبت به بنفیکایی که قدر «ژوزه» را ندانسته بود، جام قهرمانی را بالای سر برد. این پایان حسرتهای مدیران «بنفیکا» نبود، چون سالهای بعد قهرمانی در جام حذفی، سوپرجام، قهرمانی در جام «یوفا» و مهمتر از همه قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا را هم به ویترین افتخارات خودش و باشگاه «پورتو» اضافه کرد. حالا چشم خیلی از باشگاههای معتبر مانند رئال مادرید، لیورپول، چلسی و... دنبال سرمربی جسور و خوشسابقه «پورتو» بود. خودش در یک مصاحبه گفت: «لیورپول از آن باشگاههایی است که انسان را وسوسه میکند و چلسی، یک پروژه جدید است که مقدار زیادی پول صرف آن شده است و چندان من را مشتاق نمیکند... ». با این همه کمی بعد با همین «چلسیِ» پرهزینه و مالک پولدارش - آبراموویچ- به توافق رسید و با مبلغ بالای ۴ میلیون یورو به باشگاه انگلیسی رفت. در مصاحبهای گفت: «امیدوارم من را آدم مغروری خطاب نکنید، اما من مربیای هستم که قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شدهام. پس فکر میکنم که آدم خاصی هستم».
انتهای پیام/
تو بیایی ما میرویم!
تا تابستان سال ۲۰۰۶ همه چیز در «چلسی» خوب پیش رفت، کسب چند قهرمانی در جامهای خیریه و...، دو قهرمانی پیدرپی در لیگ برتر جزیره آن هم برای تیمی که ۵۰ سال قهرمان نشده بود و رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا، دستاورد چشمگیری بود، اما اختلاف با مالک باشگاه سبب شد از این تیم جدا شود. مقصد بعدی «اینترمیلان» بود و باز هم کسب چند عنوان قهرمانی و شهرت و ثروت بیشتر. روی دوم سکه «آقای خاص» بودنش هم دقیقاً از همین زمان شروع شد. غرور خاص «ژوزه» سرانجام بیرون زد و چندین درگیری با سرمربیان دیگر تیمهای ایتالیایی و همچنین داوران سری «آ» همه را متوجه کرد که خاص بودن مرد پرتغالی فقط در تاکتیکهای سرمربیگریاش خلاصه نمیشود. حضور برای سه فصل در «رئال مادرید» اگرچه با چند قهرمانی و موفقیت همراه بود، اما چند برابر درگیری، اخراج، اختلافنظر و جنجال را همراه خود داشت. بازگشت ناموفق به «چلسی» و حضور نهچندان موفق در «منچستر یونایتد» را هم به کارنامهاش اضافه کنید و البته یادتان نرود که در دو فصل گذشته هم اختلاف با ستارگان منچستر، کادر پزشکی، مربیان دیگر تیمها و... جزئی از این کارنامه بوده است. اگر باور ندارید که آقای خاص، همه رفتارها و گفتارهای چند سال اخیرش از حیث جنجالآفرینی هم خاص بوده است، لطفاً چند سطر بعدی را بخوانید: «وین رونی معتقد است به جز بازیکنان حتی آشپزهای باشگاه هم از ژوزه ناراضی بودند... دادگاه شهر مادرید، مورینیو را به اتهام فرار مالیاتی به پرداخت ۲/۲ میلیون یورو جریمه و یک سال زندان محکوم کرد... مورینیو اعلام کرد در صورتی به رئال برمیگردد که حداقل چهار ستاره این تیم کنار گذاشته شوند... راموس و چند ستاره دیگر رئال اعلام کردند اگر مورینیو سرمربی شود این باشگاه را ترک میکنند...»!
نظر شما