محمد تربت زاده/
نه اینکه آتشسوزی میدان تاریخی «حسنآباد» را پُتک کنیم و بکوبیم توی سر خودمان با جملههایی مثل «کاش این بنای تاریخی در ایران نبود» یا «این میدان اگر در اروپا بود سالانه میلیونها توریست داشت» و از این طور حرفهای آبدوغ خیاری تلگرامی! اصلاً مگر در اروپا نبودهاند بناهایی تاریخیتر و پدر و مادر دارتر از «میدان حسنآباد» با یک لحظه غفلت تبدیل به خاکستر شدهاند؟ نمونهاش همین کلیسای «نوتردام» که چند ماه پیش در آتش جزغاله شد. اما از آن طرف هم انتظار نداشته باشید مسئولان را بابت بیخیالیشان نوازش نکنیم! حمام باغلله، کلیسای کرمان، دبیرستان خیام، مسجد سلمان، بازار تبریز و... همه از بناهایی هستند که به مرحمت بیتوجهی مسئولان یا با خاک یکسان شدهاند، یا آتش گرفتهاند و یا هزار بلای دیگر سرشان آمده است. میدان حسنآباد که بخشی از آن همین چند شب پیش در آتش سوخت هم یکی دیگر از همین بناهاست که حتی اگر مثل روز اولش ترمیم شود، باز هم داغ اسناد ارزشمندی از «آیت الله کاشانی» و «دکتر مصدق» که در آتش جزغاله شد، برای همیشه به دلمان خواهد ماند.
به قیمت یک گاریِ سیبزمینی فروشی
شاید اگر یک شب از پلههای مترو ایستگاه حسنآباد بالا بروید، میان نورپردازیهای میدان، ساختمانهایی با معماری تمام اروپایی و هشت گنبدی که به سبک معماری «رنسانس» ساخته شدهاند، تهران را به جا نیاورید. به قول تهرانیهای قدیم، حساب حسنآباد از سایر محلههای این شهر جداست. به میدان حسنآباد که میرسید، باید بایستید، خودتان را از همهمه صداها، آدمها و ماشینها جدا کنید؛ دل به دل آجرها بدهید و برگردید به 89 سال پیش؛ یا کمی عقبتر. یعنی روزهایی که حسنآباد از زمینهای بایر تهران به حساب میآمد. راستش حسنآباد اصلاً جزو تهران نبود. زمینی بود متعلق به «میرزا یوسف آشتیانی» ملقب به «مستوفیالممالک»، یکی از قاجاریهای به نامِ تهران که سوگولی ناصرالدین شاه هم محسوب میشد. البته نه از آن سوگولیهایی که داخل حرمسرا زندگی میکنند، بلکه از آنهایی که میتوانستند مثل وزرا لقب «جناب آقا» بگیرند و یکشبه تقریباً نیمی از زمینهای تهران را به قیمت یک گاری سیبزمینی فروشی، از اعلیحضرت خریداری کنند!
کوچههای تنگ و باریک
تهران که گسترش پیدا میکند، زمینهای مستوفی الممالک هم میافتد داخل شهر. رجل قاجاری همان روزها تصمیم میگیرد زمینهای بایرش را تبدیل به باغ کند و نامش را هم به خاطر علاقه شدید به یکی از پسرانش به نام «حسن»، بگذارد «حسنآباد».
سالها بعد و پس از مرگ پدر، دهها ورثهای که از چهار مادر مختلف بودهاند، حسنآباد را بین خودشان تقسیم میکنند. بیشتر وُراث، سهمشان را میفروشند به مردم عادی و زیاد طول نمیکشد که حسنآباد تبدیل به محلهای پر جمعیت، با کوچههای تنگ و باریک و خانههای جور واجو میشود. محلهای مثل سایر محلههای تهران که براساس آمارهای «مستغلات دارالخلافه طهران» در سال ۱۲۹۷ خورشیدی در آن زمان دارای ۵۷۲ خانه، ۸۶۶ مغازه، ۳۹ کاروانسرا، ۱۶ باغچه و ۱۴ حمام بوده و ۱۲۵۷۰ نفر در آن زندگی میکردهاند.
سال 1309
در حسنآباد همه چیز روی روال بود تا اینکه سر و کله «رضاخان» پیدا شد. عشق «اروپایی سازی» و «مدرنیزاسیون» سبب شد پادشاه جدید ایران، سرتیپ کریم آقا بوذرجمهری که یکی از خشنترین افراد رضاخان به حساب میآمد را رئیس شهرداری تهران کند. بوذرجمهری با بیل و کلنگ میافتد به جان بناهای تاریخی و قدیمی تا هرچه زودتر تهرانِ قاجاری را تبدیل به تهرانِ پهلوی کند. در تهرانِ قاجاری اگرچه خبری از ساختمانها پدر و مادر دار و درست و حسابی نبود، اما همان اندک ساختمانهایی مثل «دروازههای دوگانه تهران» و «تکیه دولت» که براساس معماری اسلامی و ایرانی ساخته شده بودند هم از پروژه مدرنیزاسیون بوذرجمهری، جان سالم به در نبردند.
در حسنآباد آن روزها مثل باقیِ محلههای تهرانی خبری از خیابانکشی و پیادهرو نبود و کوچههای باریکی که قدر عبور یک گاری عرض داشتند، نقاط مختلف محله را به هم متصل میکردند. در میان این کوچههای باریک اما چهارراه نسبتاً بزرگی هم وجود داشت که مرکز حسنآباد به حساب میآمد. بوذرجمهری دست گذاشت روی همین چهارراه و تمام مغازهها، خانهها، کاروانسراها و حمامهای اطراف آن را با خاک یکسان کرد تا چند صباح بعد، یعنی در سال 1309 میدانی مدرن که هیچ سنخیتی با حسنآباد و آدمهایش نداشت، وسط این محله قد علم کند.
میدانی با چهار اسم
شعاع میدان حسنآباد 45 متر بود و حدود 6500 متر مساحت داشت. «لوون تادوسیان» معمار ارمنیایی که پیش از آن «کاخ سعدآباد» را طراحی کرده بود، به عنوان معمار میدان حسنآباد انتخاب شد. لابد طبق سفارشِ رضاشاه، طراحی این میدان کاملاً اروپایی صورت گرفت تا گنبدهای فلزی و ساختمانهای گنبدی شکلِ اطراف میدان، در مقایسه با سایر بناهای محله حسنآباد که براساس معماری قاجاری ساخته شده بودند، بدجوری توی ذوق بزند.
چهار طرف میدان، چهار ساختمان به صورت قرینه قد علم کرده بودند که روی هرکدام از آنها دو گنبد فلزی قرار داشت. لابد به همین خاطر بود که از همان تاریخ به بعد، نام میدان را گذاشتند «هشت گنبد». البته چند دهه بعد، «مهدی ملکزاده»، فرزند «ملکالمتکلمین»، یکی از خطبای مشهور دوران مشروطه که تقریباً یکی از اصلیترین واعظان مشروطهخواه هم به حساب میآمد، آنقدر خودش را به زمین و آسمان زد تا پهلوی دوم راضی شد تندیس ملکالمتکلمین را وسط میدان حسنآباد یا هشت گنبد نصب کند. چند ماه پس از این ماجرا، میدان هشت گنبد به میدان «متین المتکلمین» تغییر نام داد اما چند صباح بعد «محمدرضا» دستور داد نام میدان را بگذارند «پهلوی»! این نام هم زیاد دوام نیاورد چون با انقلاب سال 57، نام میدان به «31 شهریور» تغییر پیدا کرد. این البته آخرین باری نبود که نام میدانِ فلک زده تغییر میکند و چند سال پس از انقلاب، نام میدان را دوباره گذاشتند همان «حسنآباد»!
آشِ شله قلمکار
احتمالاً فکر میکنید ساختمان شیشهای «بانک ملی» که تقریباً فاتحه نمای میدان حسنآباد را خوانده، از شاهکارهای مدیریتی مسئولان خودمان است، اما ماجرای ساخت این ساختمان برمیگردد به اوایل دهه 50. در آن سالها به دستور پهلوی دوم، یکی از چهار ساختمان اصلی میدان به طور کامل تخریب شد تا ساختمان مدرن و تمام شیشهای بانک ملی جایگزینش شود و معماری میدان حسنآباد را شلم شورباتر از گذشته کند! حسابش را بکنید ترکیب معماری ایرانیِ ساختمانهای اطراف با معماری رنسانسی سه ساختمان باقی مانده در دور میدان با معماری تمام شیشهای و بهروز ساختمان بانک ملی چه آش شلهقلمکاری از آب درآمده بود! برای همین شهرداری تهران در اوایل دهه هشتاد دست به کار شد و در پروژه بازسازی میدان، سازهای نمایشی شبیه به سه ساختمان باقی مانده را دقیقاً جلوی ساختمان شیشهای بانک ملی و محل قبلی ساختمان تخریب شده، بازسازی کرد. هرچند ساختمان بانک ملی که قرینگی میدان را به هم زده، هنوز هم بدجوری توی ذوق گردشگران میزند، اما اقدام شهرداری تهران در دهه هشتاد، میدان حسنآباد را تا حد زیادی زنده کرد.
حمام جن زده!
حاشیههای این میدان آنقدر زیاد است که میشود تا خودِ صبح دربارهشان صحبت کرد! مثلاً اینکه تندیس متینالمتکلمین پس از انقلاب از وسط میدان برداشته شد و به انبار پارک شهر انتقال داده شد. اما چند صباحی پس از انقلاب که صحبت از نصب مجدد تندیس واعظ مشهور مشروطه شد، مسئولان اعلام کردند این تندیس گم شده است!
قدیمیترین قبرستان تهران هم ظاهراً در شمال غربی این میدان واقع شده بود که براساس گفته بعضی از منابع تاریخی، سر میرزا کوچک خان جنگلی تا پیش از انتقال به رشت، در این قبرستان دفن بوده است. میرزا رضا کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه هم دیگر چهره معروفی است که برپایه منابع تاریخی در این قبرستان دفن شده بوده. گرمابهای هم در کنار این قبرستان وجود داشته که طبق افسانههای قدیمی شبها صدای «سوختم سوختم» از داخلش میآمده! به همین خاطر اهالی محل، گرمابه جن زده را تعطیل کرده و همراه با قبرستان فروختهاند به «اداره اطفائیه طهران» تا این اداره که تحت نظر روسها اداره میشده، قبرستان و گرمابه را برای ساخت ایستگاه آتش نشانی با خاک یکسان کنند.
مقصر کیست؟
این میدان اما با تمام حواشی و سوابق تاریخیاش، چند روز پیش آتش گرفت. آنطور که مسئولان میگویند، آتش از یک انبار یراقآلات شروع شده و به سایر بخشهای ساختمان که در ضلع شمال غربی میدان قرار داشته، رسیده است. لابد به دلیل اینکه ایستگاه آتشنشانی دور میدان بوده، آتش در عرض چند ساعت خاموش میشود اما همان مدت کوتاه، برای تخریب کامل یک ساختمان، از بین رفتن اسناد و مدارک تاریخی و ویران شدن بخشی از هویت تاریخی تهران، کافی بوده است.
نه آنکه بخواهیم روی زخمِ حاصل از سوختن حسنآباد نمک بپاشیم، اما احتمالاً اگر مسئولان هنگام امضای حکم تغییر کاربری ساختمانهای این میدان و تبدیل کردنشان به انبار، نگاهی انداخته بودند به آمار سازمان آتشنشانی که میگوید 12 درصد آتشسوزیهای تهران در سال گذشته مربوط به انبارها و مراکز تجاری بوده، هیچ وقت خیال تبدیل کردن ساختمانِ تاریخی حسنآباد به انبار یراق آلات به سرشان نمیزد.
نظر شما