تحولات لبنان و فلسطین

از تلاش برای تضعیف مرجعیت تا تلاش برای تضعیف اسلام

فعالیت مراجع تقلید در تمام ادوار تاریخ ایران، به ویژه از عصر صفویه به بعد که مفهوم تازه‌ای از مجتهد شکل گرفت، بسیار حائز اهمیت بود. جامعه مذهبی ایران نیز، تابعی از مرجعیت دینی به شمار می‌آمد. بدین معنا که در تصمیم‌گیری‌های عمومی جامعه، غیر از آنچه که به حکومت مربوط می‌شد، قدرت مرجعیت در آن‌ها به ایفای نقش می‌پرداخت. این بخش به لحاظ تأثیرگذاری در جامعه، سازوکار مخصوص به خود داشت و همان‌گونه که ساختمان دارالحکومه و دارالاماره در اختیار نماینده دولت مرکزی بود، «بیت مرجعیت» نیز به عنوان مرکز ثقل این بخش از تصمیم‌گیری‌ها عمل می‌کرد.

 در نیمه دوم قاجار، دو سیستم مرجعیت عمومی و محلی پدید آمد، به طوری که سامرا و نجف مرکز مرجعیت عمومی بود و در شهرهای بزرگ ایران و حتی شهرهای کوچک، یک یا چند مجتهد تحصیل‌کرده نجف یا مراکز دیگر - در ارتباط با مرجعیت عامه و در قالب مرجعیت محلی به ایفای نقش می‌پرداختند. در سطوح عمومی‌تر جامعه، بازوی اجرایی این بخش، عموم مردم بودند و طبعا بازار به دلیل نقش خاص اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود در دوره اخیر، یکی از اهرم‌های اصلی فشار بر دولت بود که تابعی از مرجعیت به شمار می‌رفت. این سازوکار بر اساس یک باور دینی - مذهبی استواری بود. افزون بر آن که به طور طبیعی در جوامع دینی میان سررشته‌داران دین با عامه متدینین وجود دارد، در جامعه شیعی بر اساس مفهوم تقلید شکل می‌گیرد. لزوم زنده بودن مجتهد، مسلمان شیعه معتقد را در ارتباطی نزدیک با رهبر مذهبی زنده خود قرار می‌دهد و طبعا او را به عنوان عضوی از یک مجموعه متشکل و متحد درمی‌آورد. اما دایره فعالیت مراجع تقلید در دوره رضاخان به دلیل محدویت‌های فراوان دولتی و خارج بودن مرجعیت عامه از ایران بسیار ضعیف بود. به دنبال ضعف دیانت در ایران و صدماتی که طی دو دهه برای شعائر مذهبی پدید آمده بود، مراجعه به علما بسیار کاهش یافته و دستگاه مرجعیت، از لحاظ مالی به شدت ضعیف گشته و همین امر مانع از رشد و توسعه آن شده بود. به علاوه، پوشیدن لباس روحانیت در این سال‌ها جز برای شمار اندکی ممنوع بود و بسیاری از روحانیون تحصیل‌کرده نجف و غیر آن، از لباس درآمده، در عدلیه به کار مشغول شده بودند. بنابراین شمار طلاب و فضلا اندک بوده و همین امر سبب کاهش نفوذ مرجعیت در ایران شده بود.

در این فضا برخی جریان‌های تجدیدنظرطلب در عقاید شیعه شکل گرفت. باید توجه داشت که بسیاری از جریان‌های تجدید نظر طلب، دعوی اصلاح‌گری در دین را داشته و دارند. طبعا داشتن ادعای اصلاح‌طلبی، لزوما به معنای درستی این جریان نیست. در واقع بسیاری از جنبش‌هایی فکری و سیاسی که دعوی اصلاح‌گری دارند، تجدیدنظر طلبانی هستند که دانسته یا نادانسته در پی ایجاد تغییرات بنیادی در اصول‌اند، اصولی که پایه‌های اعتقادی و دینی مردم را تشکیل می‌دهد. در این زمینه اصطلاحاتی مانند، اصلاح‌طلبی، نوگرایی، تجدید ظرطلبی و... کلماتی هستند که در طول یک قرن و نیم در ایران و سایر کشورهای اسلامی رواج یافته و در هر مورد، محدوده، تعریف و اصول و ابهامات خاص خود را دارد.

در دوره پس از مشروطه، به ویژه عصر رضاخان، فعالیت بر ضد دین، با انتقاد از دین و تحت عنوان خرافه‌زدایی از فرهنگ عامه آغاز می‌شود. انتقاد، یک بار از سوی عوامل خودی و به صورت درونی است؛ یک بار بر اثر فشار خارجی و در ادامه نفوذ تفکر بیگانه. آن‌چه در این دوره رخ داد، انتقاد از مذهب به صورت افراطی، از سوی کسانی است که اصولا - و غالب آنان به نسبت به اصل دین و مذهب مسأله داشته و از لائیسته غربی جانبداری می‌کردند. اما مهم آن است که برای مشروع نشان دادن مبارزه خود، برخورد با دین، تحت عنوان برخورد با خرافات عنوان می‌شود و برای کم کردن راه، خرافات با حقایق و شعائر دینی به هم آمیخته می‌گردد. در این میان، برخی از چهره‌ها، بسیار تندروی کرده تا به حدی که در جریان به ظاهر اصلاح‌طلبانه، به بازگشت از دین و در نهایت به ارتداد می‌رسند؛ کسانی هم هستند که تنها به ایجاد تغییر در برخی از موارد اشاره دارند و از روی تقیه یا اعتقاد و یا ملاحظات دیگر، از آن حد تجاوز نمی‌کنند. طبعا این افراد گاه درباره محدوده تجدیدنظرطلبانه یا اصلاح‌گرایانه خود با یکدیگر درگیر شده و ردیه‌هایی بر ضد یکدیگر می نویسند.

در این دوره با اوج‌گیری گرایش به غرب، حرکتی با عنوان ضدیت با خرافات ایجاد شد که طبعا تعریف خرافه از نگاه افراد مختلف، متفاوت بود. این زمان غرب‌گراها در راستای اهداف خود در این زمینه فعالیت کرده، مبارزه با خرافه را به صورت یک ارزش فرهنگی درآوردند.  در واقع کلمه «خرافه» یکی از اصطلاحات کلیدی دینی در دوره رضاخان و پس از آن به شمار می‌آید.  درواقع تئوریسین‌های رژیم پهلوی بر این باور بودند که این حرکت اصلاحی در امتداد مواضعی است که دولت رضاخان برای تفکیک دین از سیاست و از بین بردن شعائر مذهبی که آن‌ها را خرافه می‌نامید برداشته است. در نوع این حرکت‌ها حملاتی به روحانیت سنتی و حتی مرجعیت شیعه صورت می‌گرفت. به همین دلیل مورد پسند دولت رضاخانی واقع می‌شد.

اصولا حرکت‌هایی که در پوشش مبارزه با خرافه از میان روحانیون برمی‌خواست صرف نظر از موضع انتقادی شان نسبت به مذهب، و شدت و ضعف آن، و حتی درستی برخی از مطالب آن‌ها که در نهایت می‌توانست مورد تأیید روحانیون تحصیل کرده و مراجع تقلید هم باشد، حرکت‌هایی جدای از مشی مرجعیت بود. این افراد، گاه با توجه به موقعیت علمی اجتماعی خود، روحانیونی را نیز در دامن خود پرورش داده و گه‌گاه طلابی که از قم و نجف بیرون آمده و در تهران و سایر شهرها اقامت می‌گزیدند، به حرکت‌ها می‌پیوستند. حرکت یادشده، همچنان در ایران ادامه یافت و هیچگاه حاضر به پذیرش مراجعه به مرجعیت دینی که در نجف یا قم استقرار داشت، نشد. به همین دلیل، مقبولیت عمومی نیز نیافت؛ گرچه برخی از آرای آنان، به تدریج، همزمان با توسعه تجدد، و فشار افکار عمومی، زمینه مقبولیت بیشتری به دست آورد. نهایتا با تقویت جایگاه دین و مذهب در جامعه پس از یک دوره آسیب شدید در عصر رضاخان با در دهه چهل ترمیم یافته و مرجعیت موقعیت بهتری به دست آورده بود. درواقع ارتباط مردم متدین با مرجعیت که طی سه چهاردهه در اثر تبلیغات منورالفکرها و با حمایت استبداد تضعیف شده بود برای بار دیگر تقویت شد. ورود فعال روحانیت در صحنه سیاسی کشور تا سال ۴۳ تا اندازه‌ای طلاب و فضلای جوان را با سازماندهی آشنا کرد مهم‌تر آن که بحث اصلاحات در حوزه سازماندهی  تربیت نیروی فکری و آماده کردن طرح‌های فرهنگی را برای ورود جدی‌تر در صحنه عمل مطرح نمود.

منبع: هفته‌نامه چراغ، ضمیمه روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.