تمدن اســلامی نه موافق تمدن غربی و نه مخالف با آن است؛ بلکه از آن برتر است. وقتی برتر باشد، از آن استفاده میکند. امروزه، تمدن غربی به حالتی ایدئولوژیک تبدیل شــده است اما تمدن اســلامی، آن را به ابزاری که بوده اســت، برمیگرداند.
در زندگی خودمان از برخی ابزارهای تمدن غرب استفاده میکنیم؛ اما ابزار است، ایدئولوژی برای ما نیست. تمدن اسلامی میراث گذشته را میآورد، تمدن غرب را میبیند و از آن عبور میکند؛ در نهایت یک تمدن نوین ایجاد میکند.
حالا در قضیه اربعین این را چطور میتوانیم نگاه کنیم؟ اربعین دو قســمت دارد؛ یک قسمت زیارت اربعین است که چیز جدیدی نیست و مربوط به گذشته است. قسمت دیگر، راهپیمایی است که این نیز از گذشته وجود داشته است. عکسهای تاریخی موجود اســت که بزرگان و علمــا را در میانه راه نجف تا کربلا در حالی که پیاده میرفتند، نشان میدهد؛ اما اینکه راهپیمایی اربعین ناگهان پس از سقوط صدام گستردگی مییابد، امری جدید است و به این صورت ســابقه نداشته است؛ پیداست که نفحات انقلاب اسلامی تأثیر گذاشته است.
حالا فرهنگ اربعین در شکل اجتماعی و سیاسی، خود را نشان میدهد. اول، ناقصتر بود ولی هر سال که گذشت، کاملتر شد. میتوانیم در اربعین، به عنوان امری که هنوز احیای سنت است، رگههایی از جنبههای جدید را ببینیم.
راهپیمایی اربعین، نشاندهنده یک زیست تمدنی است تمدن اسلامی، یک مرکز قُدسی دارد. در راهپیمایی اربعین، مرکز قُدسی همان امام حسین(ع) است و مردم به سویی روان هستند که امام حسین (ع) است؛ میروند که وارد شهر کربلا شوند، زیارت بخوانند و ســلام دهند؛ راهپیمایی نمیکنند که پیادهروی کرده باشند.
انتهای راهپیمایی محلی قُدســی است؛ بنابراین در طول مســیر نیز، اگر آب و غذا میدهند برای امام حسین(ع) است، هر کاری که میکنند، به خاطر امام حسین(ع) است. این قُدسیت در همه آن دیده میشــود. پس اینجا دقیقــاً مقابلِ تمدن غرب قرار میگیرد، آن، قُدسیتزدایی از عالم میکند و این، نه به شکل یک فرهنگِ فردیِ بســته، بلکه به شکل یک فرهنگِ اجتماعیِ عظیم بروز قُدســی پیدا میکند.
خود این قُدســیت نشان میدهد که راهپیمایی اربعین، فرهنگی چند ســاحتی دارد. اربعین در مقابل تمدنِ تکساحتی غرب قرار میگیرد. این جلوههای مختلفی است که نشان میدهد با اینکه تمدن غربی قُدسیتزدایی کرده و سُنت را تمام شده میدانسته است، این سُنت -راهپیمایی اربعین- بعد از مدرن دوباره زنده شده است.
جلوههای تمدنی آن در حوزه فضائل اخلاقی خیلی شــدید است: عدالت، معنویت و محبت خیلی زیاد است. مطلب دیگری که در تمدن دیده میشــود و بســیار مهم است، گســترش جغرافیایی اســت. راهپیمایی اربعین، راهپیمایی ملی نیست؛ نه برای عراقیهاست، نه برای ایرانیها و نه برای لبنانیها.
در واقع، برای کشــور خاصی نیســت و جنبهای فراملی دارد. این خود نشــاندهنده یک زیست تمدنی اســت. در تمدن غرب هم این را میبینیم. تمدن غرب متعلق به یک ملت نیست، آلمانیها، انگلیســیها، آمریکاییها، فرانســویها و دیگران همه مدعی آن هستند.
تمدن اســلامی هم اینگونه اســت. تمدن اسلامی هم زیست جغرافیایی محدود ندارد و خیلی وسیع است. این زیست، در راهپیمایی اربعین دیده میشود؛ زبانهای متنوع، نژادهای متعدد و ... در راهپیمایی اربعین ممکن اســت همه خیلــی مقید به احکام نباشند؛ اما آنجا زندگی مؤمنانه و نظمی مؤمنانه را تجربه میکنند.
آنجا فضای سکولار نیست و تکلیف همه معلوم است. سبک زندگی مقدس دیده میشود و همه با آن نسبت دارند. برادران اهل تسنن و حتی از مذاهب دیگر مثل ارتدوکسها و کاتولیکهای مسیحی هم به این مراسم میآیند و منعی برای ایشان جهت شرکت در این راهپیمایی نیست.
این نشاندهنده آن است که راهپیمایی اربعین میتواند با فرهنگهای دیگر نسبت برقرار کند. پس اصولاً تمدن اسلامی -که یکی از جلوههای امروزش در جامعه مدرن، راهپیمایی اربعین است- قدرت نسبت برقرار کردن با همه چیز را دارد؛ البته با برتری سبک زندگی اسلامی، نظم مؤمنانه و آن کانون مقدسی که در آن وجود دارد.
به نظرم مهمترین بحث راهپیمایی اربعین جلوهای است از نظریه پیوســتگی که توانسته یک امر سنتی را از گذشته آورده و با عبور از عالم مدرن، کاملاً در یک ظهور اجتماعی به این گســتردگی و با این ابعاد اجتماعی، سیاســی و اقتصادی نشان دهد.
به طوری که برخی از محققــان در آمریکا بحث کرده بودند که راهپیمایی اربعین، طرح خاورمیانه جدید آمریکا را کاملاً به هم زد و ملتهای ایران، عراق، لبنان، ســوریه و غیــره را در یک ترکیب جدید قرار داد. نه تنها این کشورها تجزیه نشدند بلکه وحدتی مؤمنانه را در راهپیمایی اربعین تجربه کردند.
نظر شما