دقیقا ۱۲ سال پیش در چنین روزی گوشیهای همراه، پیامکی را به بسیاری از شاعران و نویسندگان و دوستداران شعر ارسال کرد که دو کلمه بیشتر نداشت اما سنگینی اندوهش به اندازه همه کوههای عالم روی شانهها سنگینی کرد. متن پیامک همین بود: «قیصر رفت!» و قطعه سروده معروف قیصر را بیش از هر زمان، معنا کرد : «ناگهان چه زود دیر میشود!»
هر سال در چنین روزی از قیصر میگوییم و مینویسیم تا شاید بتوانیم هر چند اندک، نسبت به لطفی که او در حق ادبیات ایران کرده است، ادای دین کنیم. اگرچه هنوز خاطرات زیادی از قیصر در سینهها بر جای مانده که ثبت نشده است، امیدواریم روزی خاطرات همه افرادی که با قیصر رفاقت و مجالست داشته اند، ثبت شود تا شخصیت و شعر او بیش از گذشته برای نسلی که او را ندیده اما آثارش و خدماتش را میبیند و حس میکند، عیان شود.
در سالروز درگذشت دکتر قیصر امین پور به سراغ سعید بیابانکی رفتیم و از او درباره خاطراتش با قیصر و شعر و شخصیت این شاعر دوست داشتنی پرسیدیم.
* اولین برخورد و خاطره شما با قیصر امین پور به چه زمانی بر میگردد؟
** اولین برخوردم با قیصر سال ۱۳۷۷ درهشتمین کنگره دفاع مقدس در اصفهان بود. من به همراه عبدالجبار کاکایی مجری این کنگره بودیم و کنگره در دانشگاه اصفهان برگزار میشد . خیلی از شاعران کشور در آن کنگره حضور پیدا کرده بودند و فکر کنم تنها برنامه رسمیای بود که قیصر در آن حضور داشت. علت حضورش هم برگزاری این کنگره در اصفهان بود و قیصر چون اصفهان را ندیده بود، این کنگره بهانه خوبی بود تا به اصفهان بیاید البته دوستی و آشنایی او با آقای مجید زهتاب وزیر ارشاد وقت و دبیر اجرایی این کنگره هم علت آمدن ایشان بود.
* قیصر را چگونه دیدید و چه حس و حالی داشتید؟
** خب من ایشان را اصلا ندیده بودم و فقط چند عکس از ایشان منتشر شده بود آن زمان هم که شبکه اجتماعی و مجازی مثل الان نبود و افراد بیشتر با تلفن با هم صحبت میکردند . اما در اولین برخورد با آن قد بلند و سیمای زیبایش، خیلی حال کردم. خودم را به ایشان معرفی کردم. ایشان گفت که شعرهای من را خوانده است.
* چند ساله بودید و نظرشان در مورد شعرهای شما چه بود؟
** ۳۰ ساله بودم و خب قیصر هم مثل من ، تصوری از من نداشت چون فقط چندین بار تلفنی با هم صحبت کرده بودیم. به من گفت، فکر میکردم بزرگتر از سنات باشی. من گفتم چرا چنین فکری کردید و قیصر گفت، شعرهایم را خوانده و گویا از شعرهایم چنین نتیجهای گرفته بود.
* در آن کنگره چه گذشت و قیصر چه حال و احوالی داشت؟
** خب این خاطره بر میگردد به قبل از تصادف ایشان و اتفاقاتی که برای او رخ داد. یادم هست در آن کنگره من و عبدالجبار کاکایی هر دو یک رباعی و دو بیتی خواندیم و از ایشان خواستیم پشت تریبون بیایند. وقتی ایشان آمدند، جمعیت حاضر در کنگره، ایستاده او را تشویق میکرد. قیصر غزل« سراپا اگر زرد پژمرده ایم / ولی دل به پاییز نسپرده ایم» را که بعدها توسط ناصر عبداللهی اجرا شد و معروف هم شد، اولین بار در همین کنگره خواند. شاید تنها تصاویر شعرخوانی خوب و با کیفیت که از قیصر به جا مانده است، مربوط به همین کنگره باشد چون صدا و سیما این برنامه را پوشش خبری داد و آن را پخش کرد.
* در این دیدار و مصاحبت چه حسی نسبت به قیصر پیدا کردید؟
** در همان برخورد اول احساس کردم با یک شاعر تمام کمال و تمام عیار مواجه شده ام چون بخشی از زیبایی شعر و زیبایی شاعر، وصل است. نمیشود شعر زیبا گفت و رفتار زیبا نداشت. من هم شعر زیبا را در قیصر دیدم و هم رفتار و منش زیبا را.
* قیصر جزو شاعرانی است که هر طیف و سلیقهای توانست با شعر او ارتباط برقرار کند و جزو معدود شاعرانی بود که در زمان حیاتش آثارش پرفروش بود و مورد توجه بود. چه کرد که اینگونه شعرش وارد زندگی مردم شد و مورد توجه عام و خاص قرار گرفت؟
** بخشی از راز توفیق قیصر امین پور شعر او بود و بخش زیادی مربوط به شخصیت او بود. ممکن است در روزگار خودمان شاعران بهتر و موفق تری داشته باشیم اما همه آنها با اثرشان شناخته میشوند. بسیار اتفاق افتاده که شعر شاعری مورد توجه بوده اما وقتی مردم با شخصیت آن شاعر مواجه شده اند، میبینند شخصیتش با اثری که خلق کرده تفاوت و اختلاف دارد مثلا اگر در شعر از مهربانی صحبت کرده است، خودش نامهربان است یا اگر در شعر از افتادگی صحبت کرده است خودش متکبر و مغرور است . این تضادها کنار هم جمع نمیشود اما در شخصیت قیصر این مسایل و تضادها وجود نداشت. به جرات میگویم بخش عمده ای از توفیق او، مرهون شخصیت او بود. او بسیار دانشمند، فاضل و بسیار مهربان و دانا بود. روزبه روز هم بر شهرت بیبدیل و بینظیر او افزوده میشد . نظیر شهرت او را در هیچ شاعری نمیتوان دید. این مسأله بسیار مهم است. خیلیها تا کتابی منتشر میکنند یا در فیلمینقش آفرینی میکنند، خدا را بنده نیستند اما قیصر این گونه نبود و بر خلاف همگان شهرتش را مدیون رسانه ، تبلیغات و امواج سیاسی خاصی نبوده و نیست. شهرت او به تدریج بعد از سالها به واسطه منش و دانش، شعر، کتابها و قلم او جمع شد و جمیع اتفاقات این شخصیت را شکل داد.
* البته قیصر شاعری است که آثار متنوع و متکثری دارد. هر مخاطبی میتواند با بخشی از آثار او ارتباط پیدا کند و از خواندن آنها لذت ببرد.
* بله اگر آثار او را ببینید، متوجه میشوید در بیشتر قالبهای شعری شعر سروده که همه آنها هم خوب هستند. به غیر از شعر سپید که اصلاً سپیدسرا نبود، در قالبهای نیمایی، غزل، رباعی، دوبیتی، مثنوی، چهارپاره، ترانه شعر سروده که همه آنها خوب و موفق هستند. سرودن در همه قالبها کار دشواری است که قیصر از عهده این مهم، به خوبی برآمده است. به لحاظ محتوا و مضمون هم آثار او متکثر و متنوع است . هم آثار عاشقانه دارد و هم اجتماعی، ارزشی و انتقادی. همه این قالبها را در این موضوعات ضرب کنید به گستردگی ای میرسید که باعث میشود هر آدم اهل ذوقی که سر سوزن ذوقی هم دارد، بالاخره در جایی به قلاب قیصر گیر کند. در حالی که بسیاری از شاعران اینگونه نیستند و به یک قالب مسلط هستند یعنی مثلا غزلسرا هستند و فقط غزل میگویند آن هم از نوع عاشقانه اش در این شرایط کسی که روحیات حماسی و یا انقلابی داشته باشد با این نوع و محتوا لذت نمیبرد و همذات پنداری نمیکند . بخشی از توفیق قیصر به خاطر همین تنوع و تکثر آثارش است او به لحاظ سنی هم از معدود شاعرانی است که در حوزه نوجوانان آثار خوبی هم در نثر و هم در شعر دارد.
* قیصر با این همه موفقیت در شعر چطور به فکر راه اندازی «سروش نوجوان» افتاد؟
* وقتی ایشان سروش نوجوان را با همراهی و همکاری فریدون عموزاده و بیوک ملکی راه اندازی کرد شاید خودش هم فکر نمیکرد این همه اهل قلم و علاقه مند نوجوان در کشور باشند اما قیصر با این مجله موجی در ادبیات نوجوان ایجاد کرد و نسلی تربیت کرد که در دورههای بعد او هم اتفاق نیفتاد. اصلاً چیزی با عنوان ادبیات نوجوان برای کسی مهم نبود اما برای او مهم بود در حالی که او استاد دانشگاه بود و میتوانست خودش را غرق در تحقیق و ادبیات کند اما او احساس وظیفه و مسوولیت کرد و وسط میدان آمد و سروش نوجوان را راه اندازی کرد. من کمابیش میدانم چقدر مدیریت یک مجله و نشریه در کشور ما کار دشواری است به ویژه برای سن نوجوان اما نشریه «سروش نوجوان» در آن برهه آن قدر اثر گذار بود که بخش زیادی از شاعران، نویسندگان، مجریان، منتقدان و روزنامهنگاران زمانی تحت تأثیر این نشریه بودهاند یعنی یا مخاطب و خوانندهاش بودند و یا برای سروش مطلب و شعر فرستاده و نامه نگاری کردهاند و به نوعی ارتباط داشتهاند.
این مجموعه بزرگ را قیصر امین پور به تنهایی هدایت کرد. سروش نوجوان به تنهایی یک دانشگاه، رسانه و یک فرهنگسرا بود. کاری که خیلیها نتوانستند بعد قیصر انجام دهند اما او با همان مجلهاش به تنهایی انجام داد و بزرگی او همین جاها معلوم میشود. او خست نداشت هر آنچه را که میدانست به بقیه منتقل میکرد . کسی که چیزی بداند و به دیگران منتقل نکند، ناشی از خست اوست اما خوشبختانه او دانش و ذوقش را در سطح کشور منتشر کرد.
انتهای پیام/
نظر شما