به گزارش قدس آنلاین، «وضعیت بیعاری» داستان دلباختگی دختری مسلمان به جوانی است که پیرو دین صابئین مندایی است، اقلیتی مذهبی که بیشتر در جنوب ایران زندگی میکنند. ماجراهای این رمان از روزهای پیش از انقلاب اسلامی آغاز و به روزهای جنگ تحمیلی ختم میشود. جلالی این اثر خوشخوان و پرکشش را در مدرسه رمان موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب نوشته است.
حامد جلالی متولد ۱۳۵۴ قم است. او کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است و از صحنه تئاتر به عرصه نویسندگی آمده است.جلالی در حال حاضر دبیر تحریره سلام بچه ها است و «وضعیت بیعاری» اولین رمان منتشر شده اوست. گفتگوی ما را با این نویسنده پیرامون موضوع کتابش و جایزه جلال بخوانید.
گمان میکردید کتاب شما در جایزه جلال نامزد شود و تا مرحله تقدیر شدن پیش برود؟
جشنوارهای که خود نویسنده اثرش ارسال کند به انتظار نتیجه میماند اما جشنوارههایی که ناشر اثر را میفرستد، قابل پیش بینی نیستند برای نویسنده . در مورد جایزه جلال از زمان فراخوان و ارسال اثر اطلاع نداشتم و تا قبل از اینکه با من به عنوان نامزد تماس بگیرند، فکر نمی کردم اثر من از میان ۲۳۲ رمان دیده شود. وقتی عنوان نامزدهای بخش رمان اعلام شد بازهم نمیدانستم رمان من نسبت به سایر آثار نامزدها، چه جایگاهی دارد تا اینکه آثار سایر دوستان نویسنده را خواندم و واقعا از اثر آقای مرزوقی با عنوان « دور زدن در خیابان یکطرفه» بیش از سایر آثار لذت بردم. خلاصه اینکه میان آثار پیشکسوت تا اندازه نامزدی اثر هم برایم غنیمت بود و تقدیر شدن کتاب را لطف خدا میدانم و البته خوشحال شدم چون برای نوشتن این کتاب زحمت کشیده بودم و دوست داشتم اثرم دیده شود اما از طرفی میدانم همه برای نوشتن کتاب شان زحمت میکشند.
این موفقیت را در اولین تجربه نویسندگی، مرهون چه چیزی هستید. این سوال افراد زیادی است که قدم در مسیر نوشتن گذاشته اند و به دنبال کسب تجربه هستند.
خوب است راجع به این مساله صحبت کنیم که چه اتفاقی باعث دیده شدن یک رمان میشود. اگر سلیقه و شانس را کنار بگذاریم حتماً زحمتی برای آثار کشیده شده که به مرحله نامزدی میرسند. چیزی که من به آن اهمیت دادهام شناختن خلأهای داستان نویسی و از بین بردن آن ها در اثر خودم بوده است. رسیدن به این شناخت ساده است و آن مشاهده کردن نویسنده است. خیلیها میگویند نویسنده باید فلان تعداد رمان بخواند و عددهای عجیب هم میگویند. مطالعه کردن اهمیت دارد اما مشاهده و پژوهش، به معنای دقیق، مهم تر است. من سعی کردم اینطور باشم. به تحقیقات کتابخانه ای بسنده نکردم با آنکه همه چیز در اینترنت هست اما مستقیم به سفر رفتم و همه لوکیشن هایی که در کتاب وجود دارد را از نزدیک دیدهام و نمونه آن هم مطالعه دین صابئین و برخورد با پیروان این دین بود چون قرار بود در کتابم حضور داشته باشند. اگر به نظر میآید این کتاب موفقیتی کسب کرده، این موفقیت مرهون مشاهدات مستقیم و ملموس است.
بله همیشه مهم ترین آسیب رمان را عدم مشاهده نویسنده و پژوهش نکردن میدانند. با توجه به شرایط امروز چقدر برای نویسنده مقدور است سفر کند و به مشاهدات لازم دست پیدا کند؟
اگر به زندگی همینگوی و مارکز؛ دو نویسنده برتر دنیا نگاه کنیم می بینیم همینگوی به خاطر داشتن زندگی پر تب و تاب سفرهای متعددی داشته است از دل این تجربیات، توانسته رمانهای خوبی بنویسد. از طرفی مارکز را میبینم که به این شدت، سفر نمیکند اما سرزمین و شهر کودکی اش را با دقت دیده و کاملا آن را میشناسد که در نهایت منجر به خلق «صد سال تنهایی» میشود.
پس ضرورت ندارد به خاطر طرح رمان به جای دور سفر کنیم. باید از روزمرگی و عادت زندگی دست برداریم و جدی تر به دوروبرمان نگاه کنیم. همه این ها سوژه است و کافیست خوب آن ها را ببینیم و راجع به هر اتفاق و هر چیزی راحت نگذریم و تحقیق و پژوهش کنیم. الان هم راه تحقیق آسان شده ، نت بسیاری از منابع را در اختیار نویسنده قرار میدهد. اگر نویسندهای امکان سفر ندارد، باید با اطرافش چنین مواجههای داشته باشد . اما برای من امکان سفر فراهم بود چون مؤسسه شهرستان ادب و مدرسه رمان حامی من بود و هزینههای رفت و برگشت من را در سفر تقبل میکرد. این مدرسه با دعوت اساتید تجربیات خوبی در اختیار نویسندهها قرار میدهد. من زیر نظر خانم بلقیس سلیمانی رمانم را نوشتم.
جایزه جلال چقدر می تواند به نویسنده برگزیده و یا تقدیر شده، انگیزه ادامه مسیر بدهد؟
من سال ها نوشته ام اما منتشر نکردم. سال ها تئاتر کار کردم در تئاتر دلسرد می شدم چون حس میکردم تلاش من دیده نمیشود اما در جایزه جلال متوجه شدم جایی هست که نسبت به تلاش من واکنش مثبت داده و کار من دیده شده. یعنی عده ای متوجه شدند من ۱۴ ماه از زندگی ام را صرف نوشتن یک رمان کردهام. این دیده شدن حس خوبی برای من داشت.
همین قدر میگویم بعد از اختتامیه که به سمت قم حرکت میکردم به خودم گفتم باید برای نوشتن رمان بعدی که در مرحله تحقیق است، عجله کنم یعنی به جای دو ساعت کار در روز ، ۵ ساعت وقتم را به این مساله اختصاص دهم. از بعد اختتامیه تصمیم گرفتم آنچه همه این سالها باید مینوشتم و ننوشتم را زودتر بنویسم و آن را تبدیل به یک اثر کنم.
شما و محمدرضا مرزوقی ، وجوه مشترکی با هم داشتید که جشنواره امسال را از حیث توجه به این اشتراکها خاص کرد. هر دو از تئاتر و سینما به عرصه داستان نویسی آمدهاید، به اقلیم نویسی توجه داشتهاید و هم سن و سال هستید. فکر میکنید این وجوه از چه جهت داستان شما را خاص کرده و آیا برای مخاطب هم این داستان ها با این وجوه جذاب خواهد بود؟
من از آن بازیگرانی هستم که در حین اجرا و بازی، تماشاگرم را نگاه می کنم و پیش آمده اگر در حین اجرا حس کرده ام، تماشاگر خسته است، ریتم اجرا را تند می کردم. در رمان هم این کار را کردم و بازخورد، گرفتهام یعنی میدانم کجا باید به خواننده استراحت بدهم و فصل دوپاراگرافی بنویسم و چه فصلی به دیالوگ صرف، بدون صحنه پردازی روی بیاورم. اینها را مدیون تئاتر هستم . تأثیر نمایشنامه نویسی بر رمان من به گونهای بوده که خوانندهها حس کردهاند با خواندن رمان در حال دیدن تئاتری بر روی صحنه هم هستند و مجبور شده اند کتاب را یک نفس بخوانند مثل دیدن فیلم که نمیتوانند آن را قطع کنند. در رمان «دور زدن در خیابان یکطرفه» نوشته مرزوقی هم همین اتفاق خوشایند افتاده و کتاب را خوشخوان کرده است. من کتاب ایشان را بی وقفه از صبح تا شب خواندم و تاثیر تئاتر را بر ادبیات دیدم. اما اینکه جنوب به عنوان لوکیشن داستانی انتخاب شد خب آقای مرزوقی اصالتاً جنوبی است.من جنوبی نبودم اما طرحی که انتخاب کردم مختصات جنگ را داشت و باید به جنوب ختم میشد. آن خطه برای من جذاب بود چون بعد از احمد محمود و چند نویسنده،کسی راجع به خوزستان داستان ننوشته بود و من حس کردم باید این کار را میکردم. به هر حال خطه خوزستان و بوشهر پتانسیل های زیادی برای داستان گویی دارد و به نویسنده امکان میدهد از درون آن ها داستان های نابی بیرون بکشد. خرده روایت ها، عادات و آداب و رسوم به نویسنده این امکان را میدهد از داستانهای آپارتمانی به سمت نوشتن داستانهای اقلیمی گریز بزند.
عشق و جنگ دو مقولهای است که آثار زیادی پیرامون این ها خلق و اتفاقا شاهکار هم شدهاند. پرداختن به جنگ در پی پاسخ به سوالات ذهنی شما بود و یا ادای دین به آدم های جنگ؟
عشق و جنگ خیلی شبیه به هم هستند. یک عاشق باید بجنگد تا به معشوق برسد و چه بسیار عاشقهایی که در مسیر جنگیدن شهید ، مجروح و مفقود الاثر می شوند البته نه جسم، منظورم به لحاظ روحی است. جنگ هم جریانی عاشقانه است. در همه جای دنیا هر کس مقابل گلوله میایستند عاشق است. پس عشق و جنگ خیلی شبیه به هم هستند . آدمهایی که میجنگند عاشق هستند و عاشقها میجنگند تا به عشق شان برسند برای همین این دو مفهوم در خیلی از آثار در هم تنیده شدهاند اما من نمی توانستم به جنگ ۸ ساله و آنچه در من ته نشین شده، بی تفاوت باشم. از این منظر شاید نوشتن این رمان به نوعی ادای دین بوده به آن سال ها.
اقلیت هایی مثل صابئین مندایی، چطور راهشان به اثر شما باز شد؟
من نخواستهام عامدانه به چیزی بپردازم. وقتی طرحی در ذهن داریم و به معنای واقعی در آن غرق میشویم و تحقیق میکنیم بایدها و نبایدهای زیادی به سراغ نویسنده میآید. قصه قصه مادری است که نمی خواهد فرزندش به جنگ برود پس میطلبید منطقه لب مرزی لوکیشن داستانی من باشد و خوزستان مقابل من قرار می گیرد. خوزستان لهجه ، قومیت، آداب و مردم شناسی می واهد. مطالعاتی که در خصوص مردم شناسی انجام میدهم با کلمه «صبی» مواجه می شوم که برایم جذاب است بعد تحقیق متوجه می شوم که دینی وجود دارد به نام صابئین مندایی که پیروان حضرت آدم(ع) هستند . همه اینها خودشان برای تکمیل داستان من جلو میآیند و از پیش تعیین شده نیستند که اگر این چنین باشد، به رمان خیانت کرده ام. اما صابئین مندایی به فتوای رهبر معظم اهل کتاب هستند و این حکم دل من را محکم کرد حتما راجع به آن ها کار کنم. خوشحالم اولین کسی هستم که در رمان به پیروان این دین پرداختهام. تا به حال راجع به آن ها در ادبیات کار نشده است و از این حیث «وضعیت بیعاری»، اولین است. این گروه در قانون اساسی ما دیده نشده اند در حالی که ۱۸۰۰ سال است در کنار ما زندگی می کنند و زبان و خط ۷ هزار ساله دارند اما به دلیل نداشتن مدرسه، این زبان و خط در حال از بین رفتن است و مثل بسیاری دیگر از میراثها که ما هم نتوانستهایم حفظ شان کنیم، شاید کشور دیگری به نام خودش ثبت کند. برای همین حس کردم با پرداختن به صابئین هم سوژه خوبی پیدا کردهام که میتواند در نوشتن از عشق و جنگ به من کمک کند و هم با ورودشان به ادبیات، احیا شوند.
واکنش شما به صحبت های احمد شاکری در نطق مراسم اختتامیه چیست ؟
من قبلاً هم گفتهام که ایشان و بقیه دوستان دلسوز هستند. دغدغه دارند مثل همۀ هنرمندان. اساساً تمام کسانی که وارد عرصه هنر میشوند، انسانهایی دلسوز و دغدغهمند هستند. به نفع ادبیات، جامعه و نظام است که این دغدغهها که حتماً هم متفاوت و متکثر هستند شنیده شوند و بهتر است که هنرمند علاوه بر خرد فردی، نگاهی هم به خرد جمعی داشته باشد و با گفتوگو و سعه صدر با جهان بیرون از ذهنش ارتباط برقرار کند.
انتهای پیام/
نظر شما