۱۱ و ۲۰ دقیقه شب آژیر خطر به صدا در آمد. درست مثل چهار دفعه قبلی، مأمور کنترل با دست، دو بار روی شیشهای که عقربه حرارت نیروگاه را در وضعیت هشدار نشان میداد، زد و گفت: نقص فنی است. آژیر خطر برای پنجمین بار به صورت دستی خاموش شد و همه به کارهای عادی خود ادامه دادند.
فردای آن روز چرنوبیل در یک انفجار محدود آتش گرفته بود. آتشنشانها و کارگران بی آنکه بدانند، چه سرنوشتی در انتظار آنهاست در دل نیروگاه جانفشانی کردند. کشتهها قهرمان ملی خطاب شدند و کل مشکل محصول یک خرابکاری یا اشتباه فردی معرفی شد. هیئت حاکمه اتحاد جماهیر شوروی تا ماهها از اثرات آن با مردم آلبانی سخنی نگفت. بعدها معلوم شد بسیاری از تصمیمات اشتباه بوده و نیازی به آن همه داوطلب مرگ وجود نداشته. سخنگوی حزب کمونیست بیانیه داد: «همه چیز تحت کنترل است». اما او حتی نمیدانست درباره چه چیزی سخن میگوید.
وقتی درباره پایان شوروی صحبت میکنیم به نبرد ستارگان، شبیخون مک دونالد، جنگ سرد و نفوذ در ارکان سیاست توجه میکنیم که همه جنبه خارجی دارد، اما به این نکته توجه نمیکنیم که آنها در سال ۱۹۸۶ به خودشان هم باخته بودند. هیاهوی رسانههای داخلی برای سرپوش گذاشتن روی واقعیت این ماجرا دو سؤال اساسی را در ذهن ملتهای متحد در سوویت یونیون پررنگ کرده بود:
آنها تا کی و تا کجا به ما دروغ میگویند؟
آیا آنها توان اداره حکومت را دارند؟
برخورد با فاجعه اصابت هواپیمای اوکراینی در یک مقیاس خیلی کوچکتر میتوانست به چرنوبیل جمهوری اسلامی تبدیل شود، اما دستور صریح مقام معظم رهبری به انتشار کامل خبر، آن هم بلافاصله پس از اطلاع ایشان، نیمی از این معادله را حل کرد. غوغای رسانهها را رها کنید. هیچ کشوری به این سرعت، یعنی کمتر از سه روز، نمیتواند نقص داخلی خود را کشف کند و هیچ دولتی در شرایط مشابه امنیتی، اعتراف به پذیرش خطای خویش نمیکند. نیمه دیگر ماجرا اما به جهادی همگانی نیاز دارد. وقتی همه میدانیم که سیستم بروکراتیک کشور دچار خطاهای فاحش است، بانکداری و بیمه و خدمات بهداشتی و... ما آنچه میخواهیم نیست، میزان کار مفید کارمندان دولت کم است، وقتی با چشمان خودمان میبینیم فردی به راحتی در کارش اهمال میکند و... و چیزی نمیگوییم، اعتراضات گاه و بیگاهمان عملاً همان ضربه زدن به عقربه های نمایشگر هشدار و اعلام نقص فنی است.
چه بسا در آن موقع صبح فردی که باید کد شناسایی هواپیما را وارد سیستم یکپارچه پدافند میکرده، با خود گفته حالا صبحانهام را بخورم، بعد این کار را انجام خواهم داد. یا کسی که باید به پایگاه پدافند هوایی اطلاع میداده که وضعیت گنبد تهران و لغو تمامی پروازها به پایان رسیده، با اشغال خط تلفن پایگاه مواجه شده که در آن طرف خط، فردی از تلفن امنیتی با دوستش درباره تحلیل حمله آمریکا نطق میکرده است. شاید شخصی که باید به هواپیمایی کشوری اطلاع میداده، فراموش کرده است. شاید کسی که ماشه را چکانده کتابچه دستورعمل شناسههای پروازی را خوب حفظ نکرده، شاید خلبان مسیر را اشتباه انتخاب کرده و شاید هم تمام این ماجرا یک خرابکاری باشد.
هیچکدام از این فرضیهها مشکل را حل نمیکند. آنچه این فاجعه را به یک فرصت تبدیل میکند، درس گرفتن از آن برای آینده است. انسان جائز الخطاست. این گزاره تبدیل به یک سم مهلک در ساختار اداره، اجتماع و حتی تربیت کشور شده است. درس این فاجعه این بود که خطای انسانی میتواند یک کشور را دچار بحران کند و حتی یک ملت را از آسمان به زمین بکشاند. درست مثل خطایی که پدرمان آدم(ع) در بهشت انجام داد.
نمیخواهم مسئله را بزرگ کنم. میخواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که هر کدام از ما میتوانست مرتکب این اشتباه شود. بی خیالی در انجام وظایف روزانه در یک سیستم بزرگ در ابعاد یک ملت میتواند از جمهوری ما یک سیستم بی خیال ایجاد کند. اگر پس از این ماجرا در کار خودتان تجدید نظر نکردید، باید منتظر روزهایی مشابه در آینده باشید. شاید این بار شما در حالی که کار خود را به بعد از صرف صبحانه موکول کردهاید، مسبب حادثهای به مراتب بزرگتر باشید.
بله ما به یک انقلاب اداری یا بروکراتیک نیازمندیم و این انقلاب هرگز شروع نخواهد شد، مگر اینکه ما از خودمان آغاز کنیم. ما در وضعیتی هستیم که بهترین بازیکن تیم در بدترین موقع، یک گل به خودی را وارد دروازه کرده است. میتوانیم دنبال مقصر بگردیم و طلب عذرخواهی رسمی کنیم. میتوانیم همه تقصیرها را به گردن تیم مقابل بیندازیم و میتوانیم با همدلی و برای حفظ غرور ملی به بازی ادامه دهیم. البته این از باب مثال است و در مثال مناقشه نیست و صدالبته که مسببان اصلی حادثه باید مجازات شوند. اما من که میگویم این گل به خودی ممکن بود از تک تک ما سر بزند. بهتر است توپ را به کاپیتان تیم بدهیم و به او بگوییم تیمت را جمع کن کاپیتان. به مبارزه ادامه بده. ما اکنون بیشتر از همیشه به همدلی و اراده تک تک بازیکنان احتیاج داریم.
نظر شما