قدس آنلاین: به محض ورود به محل کارش بیش از هر چیز حس خوب، انرژی و مهربانی را میبینم که به همت یک مادر سختکوش فراهم شده است. در محل کارش که خانه او هم هست عروسکهای شخصیتهای کارتونی معروف، گلهای رز، جاسوئیچی، شال، لباس، پتو و... هرآنچه که میشود با یک میل و گلوله کاموا آن را تهیه کرد، توسط دستان هنرمند و خلاق او بهوجود میآیند.
عزت گلپور متولد 1350، دیپلم اقتصاد دارد که حاصل زندگی مشترک او یک دختر و یک پسر است. او که در کنار عزتنفس، با تلاش و اقتدار توانسته هم مادر باشد و هم پدر.
• مادری که پدر هم هست
کنارش که مینشینم برایم از زندگیاش میگوید: زمانی که همسرم به رحمت خدا رفت مدتی در منزل پدری ماندم، اما بعد از مدتی حس کردم باید برای آینده بچههایم و خودم برنامهریزی داشته باشم.
وی میافزاید: مانند همه مادرها دلم میخواست بچههایم در آرامش و آسایش زندگی کنند. سال 78 شرایط برایم سخت بود، اما مطالعه و کتاب خواندن جزو لاینفک زندگی شخصی من بوده و هست. بین همه مطالعات به کتابهای گلسازی، گلآرایی و بافتنی و... هم رسیدم.
حالا او از آشنایی با کمیته امداد برایم میگوید و ادامه میدهد: این آشنایی برای من یک اتفاق خوب بود. با حمایت کمیته امداد توانستم ابتدا مغازهای در پاساژ خوشبختی مشهد راهاندازی کنم و پنج میلیون تومان وام نیز به من تعلق گرفت. به مدت یک سال مشغول تزئینات شاخهنبات و لوازم نامزدی و لباس شدم.
• یک وام و اتفاقهای خوب بعد
این بانوی کارآفرین تصریح میکند: بعد از یک سال احساس کردم باید در خانه کنار بچهها باشم و به کارم ادامه دهم. همان وام موجب ارتقای من در همه موارد زندگی شد. خانه کوچکی را رهن و اجاره کردم و توانستم در مسکن مهر ثبتنام کنم. زمان میگذشت و من با همین شروع توانستم روی پای خودم بایستم.
این مادر پرتلاش با اشاره به اینکه باور داشتن توان فردی، ایمان به خدا و تلاش میتواند راههای موفقیت را برای هرکسی فراهم سازد، بیان میکند: کم کم بافتنی را شروع کردم. بچهها بزرگ شدند. پسرم دانشجو و همزمان مشغول به کار است، دخترم ازدواج کرد و اکنون دو نوه دارم. خوشحالم که خدا بچههای خوب و قدردان و داماد خوبی به من داده است.
خانم گلپور از کارهایش با اشتیاق تعریف میکند و میگوید: کارهای من مجموعهای از بافتههاست. عروسکبافی، گلبافی، بافت لباس، پتو و لباس نوزاد، انواع رومیزیها، شنل، کیف، پردهبافی، روتختی و...که همه آنها کار دست است و برایشان زمان میگذارم.
• اشتغالزایی برای چهار نفر دیگر
وی خاطرنشان میکند: در حال حاضر سه خانم با من همکاری دارند که به آنها رایگان آموزش دادم و زیر نظر خودم تولیداتشان قابل ارائه به بازار شد. من از آنها کار را میخرم و آنان هم در خانه کنار خانواده و فرزندانشان به بافت مشغول و دارای درآمد میشوند. این خانمها پس از اتمام، کارها را به من تحویل میدهند که البته کار پر کردن عروسکها با خود من است. علاوه بر آن یک نفر هم کار بازاریابی را انجام میدهد و من بسیار خوشحالم که این کار منبع درآمد برای افرادی است که برخی از آنها سرپرست خانوار یا کمکی برای خانوادهشان هستند و معمولاً عروسکها در فروشگاههای بالای شهر فروخته میشود.
درباره قیمت عروسکها و کارهایش که میپرسم، میگوید: کار من هم مانند همه کارها تحت تأثیر نوسانهای بازار است. وقتی قیمت کاموا بالا میرود، به طور طبیعی هزینه تمام شده محصول ما هم افزایش مییابد. برای مثال کاموای 4هزار و 500 تومانی سابق اکنون قیمت کلی خرید آن 6 هزار و 500 تومان است، اما سعی میکنم با قیمت مناسب کارها را ارائه دهم تا مردم برای خریدشان دچار مشکل نشوند.
حالا میدانم سالها بافتنی به عنوان شغل، کار سادهای نیست و کم کم دردهای ناشی از بافتنی با دست به سراغش آمده است. او می گوید: خوشبختانه بیمه تأمین اجتماعی هستم و میدانم 10 سال دیگر اگر عمری باشد، حقوق بازنشستگی دارم و خدا را شاکرم که این بیمه برای من میسر شد.
• عروسکهایم در کشورهای دیگر
وقتی از او درباره راز موفقیتش و آرزوهایش سؤال میکنم، بلافاصله میگوید: من یاد گرفتهام و به این موضوع هم باور دارم که اگر توقعت از زندگی خیلی بالا باشد، از داشتههایت لذت نمیبری و نعمتهایی را که داری هم نمیتوانی ببینی. کارم را دوست دارم، زیرا حداقل حس خوبی را به دیگران انتقال میدهم. خوشحالم که عروسکهای من تا کشورهای خارجی برای سوغات و هدیه برده میشود. بسیاری از کشورها اگرچه در ساخت عروسک دارای تکنولوژی بالایی هستند، اما این عروسکها چون کار دست و هنر دستی محسوب میشود، بسیار برایشان باارزش است.
• گلهای من
این بانوی کارآفرین درباره انتخاب رنگها و شخصیتهای کارتونی عروسکها هم میگوید: شخصیتهایی که مورد توجه گروه سنی مختلف است را انتخاب، طراحی و میبافم. بافت گلهای شاخهای هم ابداع خودم است که بسیار مورد توجه قرار گرفته و به عنوان کادو برای مناسبتهای خاص طرفدار دارد.
او توضیح میدهد: در بافت عروسکها سعی میکنم سلیقه، تنوع، ضدحساسیت و اقتصادی بودن آن را در نظر بگیرم. اولویتم هیچ زمان پول نبوده و نیست و به اعتقاد من حس بینیازی بهترین حس خوب دنیاست. همیشه سرگرم کار، زندگی و بچهها بودم. هنوز مسافرت نرفتهام اما هیچ آرزویی هم ندارم و خدا را شاکرم.
• حسهای خوب
وی در پایان تصریح میکند: خودم شرایط اینکه حامی بچههای بی بضاعت باشم را ندارم، اما سالهاست برای پیدا کردن حامی برای بچههای تحت پوشش کمیته امداد تلاش میکنم و اثر دعای خیر آنها را در آرامشی که خدا به من و زندگیام داده است، حس میکنم.
از او میپرسم یک آرزو برای شخص خودت اگر داشته باشی چیست؟ میگوید آرزو دارم هرکسی حتی اگر برای لحظهای کنار من نشست حس بدی از من نداشته باشد
نظر شما