به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین «دیدن این فیلم جرم است» فیلمی در ژانر سیاسی به کارگردانی و نویسندگی رضا زهتابچیان و تهیه کنندگی محمدرضا شفاه محصول سازمان سینمایی سوره حوزه هنری است. فیلمیکه از ابتدای مراحلی همچون اخذ پروانه ساخت تا تولید و حالا هم در اکران شرایط پیچیده و سختی را پشت سر گذاشته است. مسئولان حوزه هنری و تهیه کننده بارها نسبت به سرنوشت فیلم ابراز نگرانی کرده و خواستار روشن شدن وضعیت اکران آن شدند که ظاهراً تا امروز بی نتیجه بوده است. داستان ساخت این فیلم و روزهای پرفراز و نشیبش را از زبان کارگردان این اثر بخوانید.
*«دیدن این فیلم جرم است» برای نخستین بار در جشنواره سی و هفتم فجر به نمایش درآمد. اما به خاطر مضمونش تا به امروز درگیر حواشی بسیاری شده است. اجازه بدهید بحث را از ساخت فیلم شروع کنیم. شما فیلمنامه این اثر را حوالی سالهای ۸۴-۸۵ نوشتهاید. چرا بین نگارش فیلمنامه تا ساخت آن چنین وقفه طولانی ایجاد شد؟
به دو دلیل. ابتدا اینکه از نظر اجرایی اصلاً کسی اعتماد نمیکرد این فیلم را بسازم و حتی مهم تر از آن، وقتی هم اعتماد به وجود آمد هیچ کس جرأت نمیکرد بابت محتوای فیلم پای آن بایستد و معتقد بودند این فیلمنامه خیلی تند است. همان زمانی که فیلمنامه نوشته شد، یعنی حدود ۱۳-۱۴ سال پیش به دلیل این بازخوردها فیلمنامههایم را رها کردم و برای ادامۀ تحصیل در رشتۀ «مهندسی سیستمها»، به سوئد رفتم. اتفاقاً آنجا از طرف آقای «کلاس برلین» (Claes Berlin)، مدیر کیفیت سازمان فضایی سوئد، پیشنهاد کار دریافت کردم و مهمترین دلیلم در نپذیرفتن این پیشنهاد جذاب این بود که فهمیدم سازمان فضایی سوئد (SAAB SPACE)، تولید محصولات کاربردی در صنایع نظامیهم دارد. دلم چرکین شد!
بگذریم. با وجود اینکه میخواستم به آمریکا بروم اما علاقۀ بسیار زیادی که به فیلمسازی داشتم مرا به ایران بازگرداند تا این که سال ۹۱ با آقای محمدرضا شفاه آشنا شدم. ایشان آن زمان مدیر خانه داستانی سازمان اوج بود و من هم طرح این فیلم را با او مطرح کردم و او هم خیلی از آن استقبال کرد و پیگیریهای زیادی انجام داد تا این فیلم ساخته شود. اما نشد و گذشت.
بعداً آقای شفاه در حوزه هنری مشغول به کار شد. سال ۹۴ تصمیم داشتم یکی از فیلمنامههایم با عنوان «مصلحت نظام» را جلوی دوربین ببرم؛ که اتفاقاً آن هم فیلمنامهای نسبتاً تند بود، اما هرگز نه به تندی «دیدن این فیلم جرم است»! بنا به تصمیمیکه با ایشان گرفتیم قرار شد پیش از ساخت سینمایی «مصلحت نظام» یک تله فیلم بسازیم تا اعتماد سرمایه گذاران را جلب کنیم. فیلمنامه «دیدن این فیلم جرم است» را تکمیل کردم و قرار شد آن را در قالب یک تله فیلم کنیم. اما خیلی از دوستان در حوزه هنری گفتند حیف است این فیلمنامه به صورت تله فیلم ساخته شود و بهتر است آن را سینمایی بسازید. سال ۹۵ با چراغ سبز و حمایت حوزه هنری، پیش تولیدش را آغاز کردیم. برنامه ما این بود که به موازات فرایند اخذ پروانه ساخت، کار را هم شروع کرده باشیم. تا اینکه پس از یک ماه ونیم پیش تولید وزارت ارشاد گفت این فیلم خط قرمز ماست و غیرقابل مذاکره! پروژه متوقف شد.
پرونده این فیلم بسته شد. سال ۹۶ قرار شد یکی دیگر از فیلمنامههایم تحت عنوان «شرط رومی» را بسازم. فیلمی اجتماعی با محوریت «شرف» که متأسفانه آن هم به دلیل مشکلات مالی متوقف شد. تا اینکه سال ۹۷ به صورت غافلگیرکنندهای حوزه هنری پروندۀ «دیدن این فیلم جرم است» را بازگشود. باید تأکید کنم که اگر حوزه هنری و خصوصاً شخص آقای شفاه پای کار نبودند، اصلاً این فیلم ساخته نمیشد.
*در فیلم اشارات صریحی به انفعال مقامات رسمی کشور، بحث مذاکرات، تحقیر ملی، انتقاد به ضعف سیاستمداران و ... میشود، در حالی که سالهای میانی دهه هشتاد که این فیلمنامه نوشته شده عملاً این بحثها به پررنگی امروز مطرح نبوده است و برخی معتقدند انتقادات شما متوجه دولت فعلی است. آیا بخشی از فیلمنامه را براساس اتفاقات روز تغییر دادید و این تاکیدها با هدف بوده است؟
ما جامعه سیاست زدهای داریم و متأسفانه فیلم اصلاً فهمیده نشده است. وقتی من تأکید میکنم فیلمنامۀ این اثر را سالهای ۸۴ ـ۸۵ نوشتم، یعنی آن زمان نه برجامی در کار بوده و نه آتش به اختیاری و نه خیلی دیگر از چنین اتفاقات و اصطلاحات امروزی. تنها کاری که در بازنویسی فیلمنامه کردم، یک به روزرسانی جزئی بوده است. مثلاً کاراکتر «غلامرضا» در فیلمنامه قدیم کسی بود که مجالس مخالفان سیاسیاش را با سر و صدا و چوب و چماق به هم میریخت اما در فیلمنامه به روزرسانی شده از دیوار سفارت انگلیس بالا رفته و موجب خسارتهای حیثیتی به کشور شده است.
اما در مورد اینکه انتقادات این فیلم صرفاً متوجه دولت است، کاملاً مخالفم. در فیلم آقای راد از اداره ویژه امنیت، کریمی از کمیته تصمیمات ملی و زاهدی از شورای منافع استراتژیک هستند. اینها سازمانهایی هستند که عینیت بیرونی و ما به ازای خارجی ندارند و همگی ساختگیاند و این که بگوییم اینها دولتی یا حکومتی هستند درست نیست. اصلاً یک سؤال: سرهنگ یوسفی در فیلم که از سپاه پاسداران است و شخصیتی منفور هم هست، چه ربطی به دولت دارد؟ یا آیت الله احتشام که شخصیتی صد در صد اصولگراست و طرفدار سرسخت مبارزه با غرب تا سرحدّ شهادت است و او هم کاراکتری منفی دارد چه ربطی به دولت دارد؟ حتماً بخشی از انتقادات فیلم علیه دولت هم هست اما اینکه تصور کنیم فیلم انحصاراً علیه دولت است کاملاً غلط و اجحاف بر تعمق فیلم است. جالب است که از آن سو یک عده فیلم را در وهن سپاه و تخریب بسیج فهمیدند و یک عده اساساً فیلم را «پمپاژ سیاهی علیه نظام» درک کردند! خلاصه اینکه «هر کسی از ظنّ خود شد یار من».
*در این فیلم به نظر میرسد به خیانت سیاستمداران هم اشاره دارید. بیشتر توضیح میدهید؟
موضوع اصلاً خیانت نیست. تمام کسانی که در فیلم داخل آن آمبولانس نشستهاند و جلسه گرفتهاند، هدفشان این است که باید «منافع ملی» تأمین شود. من آنها را «خائن» نشان ندادهام. آنها بخاطر نوع تشخیصشان که «ظالمانه» است و نه «خائنانه»، با امیر به تناقضات و تضادهای جدی برمیخورند. نکته اینجاست که «خیانت» زیرمجموعۀ «ظلم» است.
*برای برخی این سؤال پیش آمده که چرا این فیلم که ضد انگلیس است، توقیف شده است؟
نمیتوان گفت این فیلم «ضدانگلیس» است. بلکه این فیلم اساساً ضد هر گونه گردنکشی و بزرگی طلبی، یا همان «استکبار» است؛ چه خارجی و چه داخلی! و مشکل اینجاست که این فیلم، نوک پیکانش رو به استکبار داخلی است! رو به خودیهاست! رو به روابط فراقانونی است! رو به تقدسهای من درآوردی و هیمنههای خودساختۀ تارعنکبوتی است. در واقع وارد کردن انگلیس به قصه نه یک ضرورت مضمونی بلکه ابزاری جهت دراماتیزاسیون بیشتر قصه بوده است. انگشت هشدار این فیلم بر مسائل داخلی گذاشته شده است. همین است که عدهای آن را تحمل نمیکنند!
آنهایی که سطح فیلم را دیدند بیشتر درگیر مسائل سیاست خارجه کشور شده، فیلم را ضد دولت تصور کردند. اما آنهایی که فیلم را عمیقتر تماشا کردند متوجه شدند که داستان بسی فراتر از این حرفهاست. فهمیدند که داستان علیه رویکردهای مسموم و نهادینه شده و علیه بدعتهایی مسری و خانمان سوز در رفتارهای بسیاری از صاحبان انواع قدرت است.
شمشیر آبدیدۀ این فیلم بیشتر متوجه استکبار داخلی است تا خارجی. اینجاست که میبینید بسیاری از سهامداران قدرت در طیفهای سیاسی متضاد که همیشه در نبرد با یکدیگر بودهاند، چگونه در برابر فیلم متحد میشوند و جبهه واحدی تشکیل میدهند و سراپا زره پوش از اکران آن ابزار نگرانی میکنند.
*در بطن تقابل و جنگی که میان جریانهای جاری در فیلم وجود دارد میخواهید چه پیامیرا برسانید. آیا ممکن است نقد جریانهای انقلابی و امنیتی فضای جامعه را ملتهب کند؟
پیام فیلم، یک چیز است! اگر دقت کنید، در جای جای این فیلم و بارها و بارها از کلمه «قانون» و مشتقات آن مانند قانوناً، قانونی و ... استفاده شده است. دغدغۀ اصلی این فیلم «قانون عادلانه» و اجرای آن است. همۀ موضوعات دیگری که در فیلم مطرح میشود فرع بر این موضوع اصلی و در ذیل آن هستند.
و اما بعد؛ این که تصور کنیم جریانها و نهادهای انقلابی در این فیلم به جان هم افتادهاند اصلاً درست نیست. یک عدهای گفتند این فیلم وزارت اطلاعات، نیروهای ویژه، نیروی انتظامی و امثالهم را مقابل بسیج قرار داده و حتی برخی گفتند که همه اینها کمر به آزاد کردن کاراکتر منفی قصه بستهاند. این درست نیست. چون پرسنل این ارگانها در فیلم اصلاً خبر ندارند پای چه کسانی در میان است و فقط دستوری را که در ساختار به آنها داده شده، اجرا میکنند. بلکه این تیم تصمیم گیرنده هستند یعنی چند نفری در سطحی بالا که در گوشهای جمع شدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که منافع ملی در این است که از حق امیر چشم پوشی و کاراکتر منفی فیلم آزاد شود و برود، زیرا از نظر ایشان تعهد به منافع ملّی مصداقی چنین مییابد.
*حساسیتهای روی این فیلم قبل از تماشای آن از روی نامش آغاز میشود. چرا «دیدن این فیلم جرم است» بر پیشانی این اثر نشست؟
این اسم برگرفته از دیالوگی در یکی از سکانسهای حذف شده فیلم است. ما چند صحنهای را در فیلمنامه داشتیم که متاسفانه به دلیل کمبود بودجه نتوانستیم آنها را فیلمبرداری کنیم. صحنهای داشتیم که درگیری اتفاق افتاده و «راد» یکی از شخصیتهای داستان میبیند مردم جمع شدهاند و در حال فیلم گرفتن هستند. به سرعت با نیروهای تحت امرش هماهنگ میکند و یک گروه بدل هنری را با تجهیزات ریل، دوربین و نورپردازی به صحنه میآورد با چند پوستر بزرگ که روی آن نوشته: «اینجا صحنه ساخت یک فیلم سینمایی است، لطفا تجمع نفرمایید». راد این کار را میکند که اگر بین نهادهای نظامیحاضر در محل درگیری اتفاق افتاد اینطور به نظر بیاید که اینجا صحنه فیلمبرداری یک فیلم است. او این کار را برای مدیریت افکار عمومی انجام میدهد تا این ویدئوها در شبکههای اجتماعی دست به دست نگردند و فرصت تبلیغاتی و ضدحیثیتی به رسانههای خبری بیگانه داده نشود.
امیر متوجه میشود که بیرون، صحنه فیلمبرداری راه انداختهاند و به مسئولان بلندپایۀ حاضر در آنجا میگوید: «صحنه فیلمبرداری درست کردین؟ خب پس چرا نمیذارین مردم بیان فیلمشون رو ببینن؟! چون دیدن این فیلم جرمه، مگه نه!؟».
اما متأسفانه به دلیل اینکه بودجۀ کافی نداشتیم نتوانستیم این صحنه را بگیریم. در چنین شرایطی برای ما ناراحت کننده بود که برخی منتقدان و مخالفان بیخبر از واقعیات و بی پروا از مسئولیت قضاوت مدّعی میشدند که به این فیلم بودجههای کلان اختصاص داده شده. در حالی که ما جزو ارزانترین فیلمهای جشنواره بودیم و بخاطر کمبود بودجه با حذف صحنههایی کلیدی و محرومیت از تجهیزات سازمانی و ممنوعیت در استفاده از لوکیشنهای شهری متحمّل صدماتی جدی شدیم.
*با توجه به مخالفتها و مشکلاتی که در برابر ساخت این فیلم وجود داشت، تجهیزات را چطور فراهم کردید؟
در مورد تجهیزات فنی، که هیچ فیلمیبه مشکل قانونی برنمیخورد. گرفتن تجهیزات فنی عرف خود را دارد. شما فلان ابزار را برای فلان مدت، اجاره میکنید. همین. اما مشکلات عدیدۀ ما در رابطه با تجهیزات سازمانی مثل تجهیزات مربوط به پلیس، از جمله لباس و ماشین و اسلحه و غیره بود. با وجود اینکه پروانه ساخت داشتیم، هیچ تجهیزاتی از این دست در اختیار ما قرار داده نشد و هرچه نیاز داشتیم اجباراً خودمان با فقر و مشقت فراهم کردیم. ماشینهای شخصی خودمان و چند ماشین اجارهای را استیکر زدیم تا شبیه ماشین پلیس بشوند و چراغهای گردان و چند دست لباس پلیس را هم خریدیم.
به ما حتی مجوز فیلمبرداری در سطح شهر هم ندادند! ما یک سکانس خارجی داشتیم که متوجه شدم عوامل تولید شرایط فیلمبرداری آن را با مجوز فیلم کوتاه فراهم کردهاند و مابقی صحنهها را هم که مجبور شدیم در گوشهای از شهرک غزالی بگیریم تا در معرض دید نباشیم؛ در حالی که ما میخواستیم طبق فیلمنامه قصۀ فیلم در یکی از مراکز اصلی شهر مانند میدان هفت تیر اتفاق بیفتد، با جمعیتی از مردم و ماشینهای پلیس و...؛ آن هم با چه استوری بوردهایی که هنوز هم با حسرت نگاهشان میکنم.
راستش، این فیلم، با وجود داشتن مجوز، رسماً «زیرزمینی» تولید شد! این مشکلات، ضربات سنگینی به ما تحمیل کرد. یعنی ما مجبور شدیم از صد جای فیلم بزنیم؛ تا جایی که من از نظر فرمی کلاً یک فیلم دیگری ساختم نسبت به آنچه که قبلاً طراحی کرده بودم.
*فیلم از یک جایی به بعد شباهتهایی با «آژانس شیشهای» پیدا میکند. عامدانه به چنین تصویری دست زدید؟
من زمانی که قصه را مینوشتم، یعنی همان پاییز ۸۴ یا ۸۵، یادم هست که در یک جا از قصۀ خودم، یاد «آژانس شیشهای» افتادم. اما اصلا برایم مهم نبود، زیرا من از آن فیلم اقتباس نکرده بودم و صرفا شباهت موقعیت نمایشی بود که چنین وهمی را موجب میشد. کما اینکه در زمان نمایش آن فیلم، عدهای گفتند «آژانس شیشهای» اقتباسی از «بعدازظهرسگی» است. در حالی که فقط تشابه موقعیت نمایشی بود که «آژانس شیشهای» را تداعی گر «بعدازظهر سگی» میکرد. شاید بیست سال دیگر هم یک نفر فیلمیبسازد با همین موقعیت نمایشی و عدهای هم اشتباهاً بگویند «دیدن این فیلم جرم است» شمارۀ ۲ ساخته شده!
*البته مطالبات امیر در این فیلم با حاج کاظم تفاوتهای بنیادینی دارد.
دقیقاً. ضمن این که فیلم من، در مبنا و رویکرد و چارچوب ارزشهایش با «آژانس شیشهای» خیلی تفاوت دارد و مطالباتش هم خیلی متفاوت است.
*عکس العمل نهادهای دولتی و امنیتی نسبت به این فیلم چگونه بوده است؟
ما همه جا موافقان و مخالفان خودمان را داریم. اما تا این لحظه که من اینجا هستم زور مخالفان بر موافقان چربیده است. ببینید، ما عملا توقیف شدهایم و در عین حال دو سه بار روی آنتن تلویزیون برنامه داشتهایم. حالا اینجا سوالی طرح میشود که چطور ممکن است از یک طرف فیلمی را توقیف کنند واز طرف دیگر آنتن رسانه ملی را در اختیارش قرار دهند؟ پاسخش همان است که عرض کردم. ما در جریانهای مختلف فکری و سیاسی هم موافقانی داریم و هم مخالفانی. اما مسئله اینجاست که یال و کوپال موافقان فیلم، به آن اندازهای نیست که بتوانند فیلم را رفع توقیف کنند بلکه تا همین حد بوده که آنتن تلویزیون را دقایقی به ما بدهند تا از حق پایمال شدۀ این فیلم دفاع کنیم.
*بازخورد اهالی رسانه، منتقدان و مردم در ایام جشنواره به فیلم چگونه بود. نکته جالب اینجاست حتی برخی رسانهها و منتقدان اصول گرا و انقلابی هم به فیلم شما تاختند و امثال آقای کوشکی فیلم را وهن سپاه و اهانتی به این نهاد انقلابی تلقی کردند و مشاور رییس جمهور در همان ایام در توییتی با این مضمون که «دین این فیلم جرم نیست، بلکه ساختن آن جرم است» نسبت به آن واکنش نشان داد.
همین طور است! این فیلم، چون قرائتهای رسمی جاری در کشور را رعایت نکرده و ضوابط متعارف در موضع گیریهای سیاسی و اجتماعی در این کشور را تمکین نکرده است، فهمش برای عدهای خیلی سخت شده است. بارها گفتهام که با طرز فکر «یا با مایی یا علیه مایی» نمیشود این فیلم را درست فهمید. این فیلم جاهایی با آن «ما» است که آن «ما» حق باشد و به همین ترتیب جاهایی علیه آن «ما» است که آن «ما» میل به «ظلم» گرفته باشد.
لذا منتقدان غالباً فیلم را نفهمیدند و نسبت به آن بسیار سیاست زده واکنش نشان دادند. تحلیلهایشان بیشتر مضمونی بود و دنبال نیت خوانیها و کشف عقبۀ سازندگان فیلم؛ که یعنی چه کسانی پشت فیلم بودهاند، از چه جناحی بودهاند و چه کردهاند و غیره .
من یادم هست آن زمان نقدهایی روی فیلم نوشته میشد که برای من خیلی جالب بود.از این منظر که آدمها میتوانند چه تحلیلهای متفاوتی از وقایع مختلف سیاسی و اجتماعی داشته باشند که به اندازۀ برخی از همین تحلیلهایی که روی فیلم ما هست بی اساس و تخیلی باشد.
یک عده از منتقدان، فیلم را حمایت کردند و عدهای دیگر به شدت بر آن تاختند، اما مردم! همین معمولیهای بی ادعا! به نظرم آنها فیلم را خوب فهمیدند! و لطف زیادی به فیلم نشان دادند.
ما اکرانهای مردمی در جشنوارۀ فجر ۹۷ را با سه چهار ردیف صندلی خالی در شبهای نخست اکران آغاز کردیم. اما شبهای میانی بلیت کف سالن و کنار دیوار فروختیم و شبهای پایانی سانس فوقالعاده داشتیم و این نشان میدهد که مردم دهان به دهان این فیلم را تبلیغ کردهاند و به یکدیگر انتقال داده اند. اکران با اهالی رسانه هم برایم جالب بود، آنجا هم از فیلم استقبال شد.
*یک انتقادی که به فیلم وارد است خط کشی بین آدمهای قصه است که به صورت عیانی افراد را در جبهههای خوب و بد قرار میدهد. از دخترانی که در ماشین با مرد مست شوخی میکنند تا مظلومیت هانیه که هرکدام نشان دهنده یک قشر در جامعه اند، از سویی دیگر با شخصیتی مواجهیم که خودش را نماینده تفکر عدالت جو و آزادیخواه میداند و نماینده بسیج است و در مقابل نیروهای امنیتی که برخی از آنها هم خوب تصویر نشدهاند.
امیر، نمایندۀ بسیج نیست! قبلش این را بگویم که اتفاقاً دختران شوخ و شنگی را که در ماشین خودشان با مرد مست شوخی میکنند، تعمداً گذاشتم که بگویم سراغ این خط کشیها نرویم. زیرا اولین کسانی که ازهانیه دفاع میکنند و به دست درازی آن مرد معترض میشوند همین دختران هستند. و این اولین اقدام فیلم در همان سکانس اولین است در عبور از خط کشیهای رسمی. ما در این فیلم هم روحانی بد داریم و هم روحانی خوب. هم پاسدار خوب داریم و هم پاسدار بد. حالا سپاه خوب است یا بد؟ پاسخ این است که: بستگی دارد! هم خانوادۀ امیر که یکی از مردماند چادری هستند و هم خانوادۀ آیت الله احتشام اصولگرا. حالا چادریها خوب هستند یا بد؟ باز هم بستگی دارد!
من تعمداً و آگاهانه حجابهای الفاظ و ادبیات و تیپ و لباس و ژست و ریش و تسبیح و عضویت در فلان ارگان یا نهاد، تعلق به فلان صنف یا طبقه را خرق کردهام و تأکید کردهام موضع گیری در قبال حق و عدالت است که تعیین میکند یک فرد انسان خوبی است یا بد. به نظرم اگر این جو سیاست زده در فضای کشور حاکم نبود این نکات به راحتی قابل درک بود. چون مواردی که عنوان کردم آن قدر در فیلم صریح و آشکارند که اصلاً نیازی به توضیح و کدگشایی ندارند.
اما درباره این که میگویید هرکدام از اینها نمایندۀ یک قشر در جامعه هستند، اینطور نیست. امیر نماینده بسیج نیست! امیر فقط یک هفته است که فرماندۀ آن پایگاه شده است و بعد از اتفاقی که برای همسرش میافتد تصریح میکند که من معلمم و اهل قلم و کاغذم. در نسخۀ کامل فیلم (متاسفانه نسخۀ جشنواره ناقص بود)، شما معلم بودن امیر را در کنار شاگردانش میبینید. در نسخۀ کامل میبینید که او در حمایت از کارتن خوابها پوستری در دست گرفته و روی آن نوشته «آیا کارتن خوابها شهروندان جمهوری اسلامینیستند؟!». این آدم دوبار سابقۀ بازداشت دارد. به نظرم امیر نمایندۀ بسیج نیست بلکه نمایندۀ خودش و طرز فکرش است. چون در آن پایگاه آدمهای دیگری هم وجود دارند که همگی بسیجیاند اما کنشهای متفاوت و حتی متضادی نسبت به امیر دارند.
در این فیلم بسیجیها از تیپهای مختلفی هستند که البته این مسئله در نسخه به نمایش درآمده در جشنواره فجر که به علت کمبود زمان ناقص به روی پرده رفت به خوبی مشخص نبود. بسیجیتر از همه در آن جمع کسی است که چفیهای به گردن دارد و مداح است اما در لحظات بحرانی امیر را تنها میگذارد اما شخصیتی دیگر که یک جوان کاملاً معمولی است و اتفاقاً هیچ گرایشی به بسیج و بسیجیها هم ندارد پای حق میایستد. یعنی کاراکترهای این فیلم، «طرز فکر»ها را نمایندگی میکنند و نه نهادها، ارگانها، حزبها و جریانها را. این را هم بگویم که بارها از من انتقاد شده که چرا در فیلم، زن خود امیر را مورد تعرض قرار دادند؟ آیا بهتر نبود این زن، یک زن معمولی جامعه و خصوصاً با ظاهری فاقد حجاب استاندارد میبود و امیر برای او خروش میکرد؟ از این دست اعتراضات بسیار بود. اما جواب من، یک جمله است: رسالت من در این فیلم تقدیس بسیج نبود. به ویژه اینکه وقتی پای خانوادۀ خود امیر در میان باشد، داستان باورپذیرتر میشود.
*اما قداست و مظلومیت زیادی برایهانیه ایجاد کردید. چقدر در دنیای واقعی امکان چنین تعرضی وجود دارد؟
هرگز قداستی ایجاد نکردهام.هانیه فقط یک دختر خوب است؛ همین! اما «مظلومیت» را چرا. چون واقعاً مظلوم واقع شد. اتفاقی که برایهانیه در فیلم میافتد از نظر خود من متعارف نیست اما نمایندۀ خوب و مختصری است برای «ظلم». ظلمی با صورتی دراماتیک و درگیرکننده.
*و سردار کیست؟ آیا او پایانی بر همه این تقابلهاست؟
او نمایندۀ یک کنش «عاقلانه» در فیلم است. اما این که فکر کنیم نمادی از یک نگاه خاص، تفکر ویژه یا شخصیتی مشهور باشد، خیر. اینطور نبوده است. یعنی در زمان نگارش فیلمنامه صرفاً همین شخصیتی بود که در فیلم آمده است؛ نه بیشتر. نمایندۀ یک کنش «عاقلانه».
*شما معتقدید که «دیدن این فیلم جرم است» یک فیلم اجتماعی است. اما قبول دارید که سایه سیاسی بودن روی این فیلم بسیار سنگین است؟
از نظر من، این فیلم، یک فیلم «اجتماعی» است و البته اجتماع در مقیاس کلانش سیاست را هم در بر میگیرد. اینکه فکر کنیم چون قصۀ ما در یک پایگاه بسیج میگذرد پس فیلم سیاسی است به نظر من اشتباه است. حداقل اینکه لزوماً نمیتوان چنین نتیجهای گرفت. حضور بسیج در این فیلم و وقوع درگیری نظامی بین نهادهای مسلّح قصه را خیلی دراماتیزه میکند. شما فرض کنید اینها چند جوان دانشجو بودند که با نیروی ویژه درگیر میشدند. به نظر شما آیا اینقدر جذابیت داشت که درگیری بین بسیج با یک نهاد نظامی دیگر واقع شود؟!
اگر داستان غیر از این بود، قطعاً این جذابیت را نداشت و این انتخاب من بود. اما به نظرم به خاطر فضای بیرونی فیلم است که این جو نسبت به آن به وجود آمده و برداشتها نسبت به فیلم اغلب اشتباه شده است. البته این نکته را هم اضافه کنم که جاری شدن قصه در یک پایگاه بسیج آن هم در فیلمی چنین گستاخ، گوشزد کردن این نکتۀ ظریف و مهم نیز هست که: من، یک منتقدم؛ نه یک معاند! و فکر میکنم که این مرزبندیها را در فیلم شفاف کرده ام.
*در مورد انتخاب بازیگران فیلم بگویید. به دلیل حساسیتی که بر فیلمنامه حاکم است آیا به راحتی توانستید بازیگرانتان را انتخاب کنید؟
من سراغ چند بازیگر رفتم که فیلمنامه را خیلی دوست داشتند اما ملاحظاتی بیرون از فیلمنامه داشتند. حتی یکی از بازیگران سرشناس به من گفت بیشتر از این که فیلم را سیاسی ببینم، مضامین انسانی آن برایم جالب بود؛ ولی معذورم بدارید! عدهای هم مستقیماً گفتند که میترسیم! همینطور که مشغول انتخاب بازیگران بودیم، برنامه ریز پروژه مهدی زمین پرداز را به من معرفی کرد. من اصلاً او را نمیشناختم و وقتی دیدمش به نظرم انتخاب درستی آمد.
*رییس سازمان تبلیغات اسلامی و تهیه کننده بارها طی نامههای سرگشاده به وزیر ارشاد و رییس سازمان سینمایی مراتب اعتراض خود را به توقیف این فیلم نشان دادند و خواستار اکران شدند. وضعیت نمایش فیلم در حال حاضر چگونه است؟ آیا صحبتی مبنی بر ممیزی و سانسور فیلم در میان است؟
بله؛ دوستان بارها پیگیری کردند اما تاکنون به نتیجهای نرسیده ایم. چیزی که از وزارت ارشاد دریافت کردهایم، این است که مشکل فراتر از آنی است که با چند ممیزی در گوشه کنارههای فیلم، مجوز نمایش بدهند. ظاهراً کلیّت اثر مشکل دارد!
*و شما زیربار ممیزی فیلم میروید؟
به هیچ وجه! اگر قرار باشد فیلم به ممیزی بربخورد اتفاق دیگری خواهد افتاد. من این فیلم را ساختهام و امروز این فیلم در مالکیت مادی حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامیاست. آنها قانوناً میتوانند تسلیم تیغ سانسور بشوند و «دیدن این فیلم جرم است» را سانسورشده اکران کنند، اما قطعاً بدون اسم من! یعنی اگر بخواهد کوچکترین سانسوری بر این فیلم اعمال شود، بنده این حق را برای خودم قائلم که خواهان حذف اسم خودم از تیتراژ این فیلم و تمام بسترهای تبلیغاتی مربوط به این فیلم باشم؛ مثل تیزرها و بیلبوردها و امثالهم. در صورت وقوع کوچکترین سانسوری، این فیلم، بدون «نویسنده و کارگردان» باید اکران شود. بسیار برایم مهم است که هیچ چیزی از این فیلم دست نخورد. اگر دست خورد، باید بدون «رضا زهتابچیان» باشد.
البته اینها برای شرایط فرضی است. وگرنه در شرایط واقعی، انصافاً تا اینجا مقاومت و پایمردی حوزه هنری و سازمان تبلیغات بوده که جلوی سانسور فیلم را گرفته است. بماند که مشکل مخالفان با کلیّت اثر است؛ نه صرفاً با فلان سکانس و فلان دیالوگ.
*چقدر احتمال میدهید که بخشی از این پافشاری مبنی بر عدم اکران فیلم در واقع تسویه حساب با حوزه هنری است؟
خیلی زیاد! همین چند ماه پیش، یکی از صاحبان قلم در یک خبرگزاری، مرا دید و کنارم کشید و گفت که فیلم را دوست داشته است. وقتی پرسیدم که خب پس چرا به فیلم حمله کرده بودید، در جواب گفت که آن حمله به رغم نظر مثبتی که به فیلم داشتیم صرفاً یک تسویه حساب با حوزه هنری بود!
*یکی از انتقاداتی که فیلمسازان به وزارت ارشاد دارند نگاه سلیقهای و وجود فیلترهای گوناگون از ساخت تا اکران فیلم است. عدهای معتقدند با وجود پروانه ساخت چه ضرورتی به صدور پروانه نمایش است. مسئلهای که گریبان بسیاری فیلمها را گرفته و با وجود پروانه ساخت و حضور در جشنواره رسمی فجر اما امکان اکران پیدا نکردهاند.
این را که فیلمنامهای پروانه ساخت بگیرد و پس از فیلم شدن، از فیلتر پروانه نمایش هم بگذرد درک میکنم. چون خودم یک فیلمسازم و میدانم که چطور میتوان فیلمنامهای را واژه به واژه به تصویر بکشی، اما جوری به تصویر بکشی که با تصویری که فیلمنامه در مواجهۀ اول ارائه میدهد، فرق داشته باشد.
اما مشکل اینجاست که من فیلمساز فقط با وزارت ارشاد طرف نیستم. یعنی تجربه نشان داده که فیلمیاز فیلترهای وزارت ارشاد عبور میکند اما به طرزی غافلگیرکننده با ممانعت تصمیم گیرانی دیگر در جاهایی دیگر مواجه میشود. مثلا ناگهان کمیسیون فرهنگی مجلس یا فلان نهاد امنیتی یا فلان شخص در فلان جا جلویش را میگیرد. این دیگر چه روالی است؟!
مشکل من فیلمساز اینجاست که مشخص نیست من دقیقاً با چند نهاد و ارگان و سازمان طرف هستم. منطقاً من باید فقط با وزارت ارشاد به عنوان متولی اصلی طرف باشم و نظارت و رضایت تصمیم گیران و اثرگذاران دیگر باید در ساز و کارهای میان آنها و وزارت ارشاد باشد، نه میان من و آنها!
*با توجه به سرنوشت نامعلوم فیلم انتظار شما در شرایط فعلی چیست؟
ببینید، این فیلم فاقد یک پایگاه رسمی حمایت کننده است و البته منصفانه هم هست زیرا این فیلم قواعد بازی و قرائتهای رسمی را که پایگاه ساز هستند تمکین نکرده است؛ بلکه همانطور که گفتم نیتی «حق مدارانه» داشته است بیتوجه به خرسندیها و ناخرسندیهای این طیف و آن طیف.
پس بدیهی است که بسیاری از اهالی سیاست که در بند خطوط سبز و قرمز رسمی هستند و نگاهی پایگاه گرا دارند نسبت به فیلم موضعی بلاتکلیف پیدا کنند. زیرا مواضع فیلم برایشان مبهم است. گرچه که به نظر من تماشاگر منصف و بی غرضی که حین تماشای فیلم از اسارت پیش فرضهای ذهنیاش رهیده مواضع فیلم را کاملاً روشن و شفاف حس میکند، آن چنان که تجربۀ اکران در جشنوارۀ فجر ۹۷ مؤید این ادعاست. خلاصه اینکه حرف این فیلم بسیار ساده و صریح است و البته بی طرف و در عین حال بی تعارف! نمیدانم. با این اوصاف چه انتظاری میتوان داشت؟!
انتهای پیام/
نظر شما