قدس آنلاین: در خاطرات مستندش، درباره فیلسوف معاصر، مرحوم سید جلال آشتیانی نوشته بود: «متأسفانه اساتید و دوستان، به بُعد سیاسی زندگی وی توجهی نکرده و یا حتی اشارهای هم به آن نکردهاند؛ یعنی امروزه کمتر کسی حتی دوستان و شاگردان استاد آشتیانی بهدرستی میدانند که وی از سالها پیش از انقلاب اسلامی عملاً یک شخص فعال سیاسی – اجتماعی بوده و در حد توان خود، در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و حوادث بعد از آن، نقشی به عهده داشته است...» و من که حالا مشغول نوشتن گزارشی درباره «سیدهادی خسروشاهی» هستم، به نظرم میرسد که همین اول مطلب بگویم: متأسفانه و به دلیل اینکه این روزها همه زندگی و اخبار پیرامون ما بهشدت کرونایی شدهاند، انگار کسی متوجه نیست و یا اگر هست، فرصت پیدا نمیکند بگوید و بنویسد که جامعه علمی و پژوهشی ایران چه شخصیت ارزشمندی را از دست داده است.
خستگیناپذیر
پیام تسلیت رهبر انقلاب شاید یکی از مختصرترین و مفیدترین معرفی نامهها برای این شخصیت علمی باشد: «درگذشت عالم مجاهد مرحوم حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج سیدهادی خسروشاهی رحمتاللهعلیه را به خاندان محترم و بازماندگان و ارادتمندان و علاقهمندان به آثار قلمی ایشان تسلیت عرض میکنم. ایشان عنصری خستگیناپذیر در تبلیغ معارف اسلامی بهوسیله نگارش مقالات و ترجمهها و کتابهای متعدد در مدت ۶۰ سال از زندگی خویش بودند و انگیزه و همتی کمنظیر در تلاش برای تقریب مذاهب اسلامی و اتحاد مسلمین به کار میبردند. تلاشهای دیپلماسی در دوران جمهوری اسلامی در واتیکان و قاهره نیز بخش دیگری از مجاهدت این رفیق دیرین اینجانب بود...». یعنی اگر فرض را بر این بگذاریم که ممکن است شما آشنایی چندانی با سوژه امروز نداشته باشید، خواندن همین چند سطر از پیام، دست کم چند صفت و ویژگی درباره او را مشخص میکند. عالم مجاهد، عنصری خستگیناپذیر در تبلیغ معارف اسلامی، تلاشگر در عرصه تقریب مذاهب و فعال در زمینه دیپلماسی، موجزترین تعابیر و تعریفی است که میشود درباره او گفت.
خسروشاهیها
سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد. در خانوادهای که خطه آذربایجان آنها را به علم و عالمی میشناسد. «خسروشاهی» ها ازجمله خاندانهایی هستند که بیشتر از ۲۰۰ سال با علم و فقاهت زندگی کرده و افراد بسیاری از آنها، چهرههای برجسته فقهی و علمی آذربایجان و کشور بودند.
«سیدهادی خسروشاهی» پس از به پایان رساندن تحصیلات مقدماتی در تبریز و پس از رحلت پدرش در سال ۱۳۴۲ و در ۱۵ سالگی عازم قم شد تا درسهای سطح را فرا بگیرد. در فلسفه، تفسیر، فقه و اصول، شاگردی استادانی چون آیتالله بروجردی، امام خمینی، آیتالله شریعتمداری، علامه طباطبایی و... را کرد و برای دیگر دروس و همچنین مراحل بالاتر مانند اجتهاد، پای درس بزرگان حوزههای نجف، قم و مشهد مانند امام خمینی، سید ابوالقاسم خویی، سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید محمدهادی میلانی، سید محمدصادق روحانی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، شیخ مرتضی حائری، سید احمد زنجانی، میرزا عبدالجواد جبل عاملی و میرزا ابوالفضل زاهدی قمی نشست.
مجله مکتب اسلام
از جمله روحانیون و پژوهشگران دست به قلمی بود که قلم خوبی هم داشت و میدانست یک راه برای انتشار درست و دقیق نوشته و افکارش، فعالیت در مطبوعات است. بنابراین اگر حوصله بررسی مجلات و مطبوعات اسلامی پیش از انقلاب را داشته باشید، میتوانید صدها مقاله از او را در مجلههایی چون مکتب اسلام، مکتب تشیع، معارف جعفری، راه حق، ندای حق، وظیفه، مجموعه حکمت، نور دانش آیین اسلام، مسلمین، آستان قدس، نسل نو، نسل جوان، استوار پیکار، اندیشه، مهد آزادی و... پیدا کنید. البته نقش و تأثیر او در انتشار و توزیع برخی مطبوعات اسلامی آن دوران فراتر از یک نویسنده عادی است. در این باره در خاطراتش گفته است: «اول هر ماه که مجله منتشر میشد، بنده همراه زندهیاد علی حجتی کرمانی، حدود ۱۰۰ نسخه از آن را برای عرضه به دانشجویان، به مسجد هدایت که امامت آن به عهده آیتالله طالقانی بود ـ در خیابان اسلامبول تهران ـ میبردیم و به نگهبانان مسجد میسپردیم و چون قیمت مجله هم فقط ۱۰ ریال بود، موقع مراجعت میدیدیم که تمام نسخ آن به فروش رفته... مهمترین ویژگی مجله، آموزش و روشنگری و تربیت عملی جوانان اسلامگرا بود... اگر آمار دقیق جامعهشناسانهای تهیه شود، نقش مکتب اسلام و آموزشهای آن، در پیدایش نسلی که در قلب انقلاب قرار گرفتند روشن خواهد شد».
هوادار نواب صفوی
در سال ۱۳۵۲ مرکز «بررسیهای اسلامی قم» را که زیرمجموعه و واحدی از حوزه علمیه قم به شمار میرفت، تأسیس کرد و به ثبت رساند. ۹ سال بعد، مرکز «فرهنگی اسلامی اروپا» را در رُم راهاندازی کرد. هر کدام از این دو مؤسسه دهها کتاب ارزشمند در زمینههای اسلامی از جمله قرآن مجید و نهجالبلاغه را به زبانهای عربی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و غیره ترجمه و منتشر کردهاند. البته مشغله و تلاشهای او تنها در عرصه فرهنگ و آن هم پژوهشی نبود. فعالیتهای سیاسیاش از سال ۱۳۳۲ و پس از آشنایی نزدیک با آیتالله کاشانی، آیتالله طالقانی و شهید نواب صفوی آغاز شد. بنابراین در پرونده سیاسیاش میتوانید چندین بار دستگیری، زندانی شدن و یا تبعید در قم، تهران و تبریز و... را ببینید. آخرین بارهم سه سال در انارک یزد تبعید و زندانی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.
همراه و همفکر نواب صفوی بود و در مورد تفکرات نواب و فدائیان اسلام تحقیق و نگارش کرد. درباره آشناییاش با فدائیان اسلام گفته است: «... از سال ۱۳۳۰ در تبریز، با مطالعه روزنامههای وابسته به فداییان اسلام با آنها آشنا شدم... نامهای به شهید نواب صفوی نوشتم و کتاب (رهنمای حقایق) را درخواست کردم که در واقع مانیفست سازمان بود. چیزی نگذشت که کتاب را همراه نامهای از مرحوم سیدهاشم حسینی که مرد شماره ۳ فداییان اسلام بهشمار میرفت، دریافت کردم... این البته در مرحله نخستین بود، بعدها که به قم آمدم، آشنایی و روابط در قم و تهران بیشتر شد. من البته عضو جمعیت نبودم، بلکه مانند بقیه طلاب دوستدار یا هوادار بودم... نواب صفوی در حقیقت ۶۰ سال قبل و پیش از همه جریانهای سیاسی ـ مذهبی، خواستار ایجاد و برقراری حکومتی ایدهآل بود».
لایگوشون!
یک بخش از خاطرات مستندش، مربوط به رهبر معظم انقلاب است. او در مقدمه این کتابش مینویسد: «آنچه در این رساله آمده است، همه خاطرات من درباره آیتالله خامنهای نیست، بلکه فقط نکاتی است که به هنگام گفتوگوی خاصی به خاطر آمد و مکتوب و نقل شد». یکی دو خاطره جالب درج شده در این کتاب که مربوط به دو دوره مختلف است را بخوانید: «روزی آیتالله خامنهای به حجره ما آمدند... پشت میز کوچک مطالعه من نشستند و با انبوهی از اوراق و مقالهها و اسناد و بُریده جراید داخلی و خارجی که برای کارهای خود آنها را جمعآوری کرده بودم، روبهرو شدند و گفتند چه میشد که در حوزهها برای فارغالتحصیلان رشتههای غیرفقه و اصول هم لقبهای رسمی به کار میرفت تا همه مجبور نشوند که فقط به سراغ فقه و اصول بروند؟ در واقع مرادشان این بود که در حوزهها باید به رشتههای دیگر نیز بها داده شود... یک بار یکی از بزرگان گفتند که ما تذکراتی به آقا [آیتالله خامنهای] میدهیم ولی «لایگوشون»... یعنی گوش نمیدهند!... در ملاقاتی مطلب و جمله آن بزرگوار را به ایشان نقل کردم… خندیدند و گفتند ظاهراً باید تعبیر ایشان چنین اصلاح شود که «لا قبولون»!... باید ایشان توجه بفرمایند که ما همه نظرات دوستان و بزرگان را میشنویم و آنچه را که به صلاح اسلام و انقلاب و کشور است حتماً انجام میدهیم و اقدام میکنیم، ولی طبیعی است که پذیرفتن و عملی کردن همه نظریات آقایان مقدور نیست...».
بازگشت به ایران
پس از پیروزی انقلاب، دو سال نماینده امام در وزارت ارشاد بود. در ضمن بیشترین همکاری قلمی را با روزنامه اطلاعات داشت و همچنین به عنوان نماینده امام یا حوزه علمیه قم در کنفرانسها و کنگرههای اسلامی، در کشورهای اروپایی و اسلامی شرکت میکرد. پنج سال هم سفیر ایران در واتیکان بود. زمان حضور در ایتالیا، علاوه بر چاپ و نشر ترجمه قرآن مجید و نهجالبلاغه به زبان ایتالیایی و نشر ماهنامهای به نام جهان نو- به زبان ایتالیایی، ۱۶۲عنوان کتاب و نشریه به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، منتشر کرد که در سراسر جهان توزیع شده است.
در مصر هم فعالیتهایش دقیقاً به همین صورت بود و ضمن حضور در محافل علمی و و سیاسی، سخنرانیهای بسیاری در رادیو و تلویزیون داشت و توانست در ارتباط با شیخ الازهر، بیشتر از ۵۰ جلد کتاب درباره تشیع و اهل بیت(ع) را در این کشور منتشر کند. با اینهایی که گفتیم خودتان میتوانید حدس بزنید مرحوم خسروشاهی علاوه بر زبان آذری و اسلامبولی، به زبانهای عربی، انگلیسی و ایتالیایی هم تسلط داشت. او پس از بازگشت به ایران، در دانشکدههای حقوق، دانشکده روابط بینالملل و... دانشگاه تهران تدریس میکرد.
نظر شما