قدس آنلاین: نگاهی به کارنامه سینمایی و تلویزیونی چند دهه اخیر نشان از کمتوجهی سینماگران به واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ دارد در حالی که ۱۴ و ۱۵ خرداد ماه و اتفاقات تاریخی که در این دو روز رخ داده است، میتواند منشأ تولیدات سینمایی در کشور باشد. هر چند این رویدادها از اهمیت بالایی برای تاریخ انقلاباسلامی برخوردار است، اما با نگاهی کوتاه به تولیدات سینمایی به این نتیجه میرسیم که نه درباره رحلت امامخمینی(ره) و نه درباره قیام ۱۵ خرداد، فیلمهای معتبر چندانی ساخته نشده است. قیام ۱۵خرداد پایهگذار انقلاباسلامی ایران است و به باور کارشناسان، پرداختن به چنین وقایع مهم و کلیدی در تاریخ معاصر میتواند تربیت اجتماعی مردم را ارتقا بخشیده و نقش افراد در جامعه را یادآوری کند. اتفاقاتی که اگر در آمریکا رخ میداد، هالیوود سالانه چندین فیلم درباره این اتفاقات مهم تاریخی میساخت. درباره دلایل این کمکاری با امیررضا مافی، منتقد سینمایی و دانشآموخته فلسفه غرب گفتوگو کردیم که میخوانید:
چرا آثار سینمایی کمی درباره حادثه ۱۵ خرداد سال ۴۲ تولید شده است؟ دلیلش کمکاری نهادهای فرهنگی متولی است یا بیرغبتی هنرمندان به ساخت فیلم در این باره؟
در اینکه نهادها و سازمانهای دولتی باید به وظیفه ذاتی خودشان عمل کنند و فرازهایی از تاریخ که اهمیت راهبردی و تأثیر معرفتی و جدی در تاریخ اکنون ما دارد را مورد توجه و سفارش قرار دهند، تردیدی نیست، اما کمکاری کردهاند. نکته مهمتر، ایجاد یک فاصله تاریخی است میان آنچه امروز در جریان است با آنچه در ۱۵ خرداد ۴۲ اتفاق افتاده است. فاصله تاریخی یعنی اینکه ما در عصری قرار گرفتیم که حجم گردش اطلاعات بالا رفته و زندگی مردم بر بستر فضایمجازی قرار گرفته است. ناگهان انقلابی در تاریخ اتفاق میافتد که تمام شئون زندگی ما را دربرمیگیرد. زمانی که انقلابی رخ میدهد، سبک زندگی و نگاه معرفتی آدمها تغییر میکند و موجب میشود که پیش از آن انقلاب برای ما خیلی دور شود، یعنی در شرایط امروز ما به لحاظ تاریخی، اتفاقاتی که در سال ۴۲ رخ داده است خیلی برای مردم مفهوم نیست و عدهای فکر میکنند حادثه ۱۵ خرداد از نظر تاریخی خیلی قدیمی است. تغییر شرایط زندگی و جهان پیرامونی به واسطه ظهور فناوری، ما را دچار یک فاصله بزرگ تاریخی با پیش از انقلاب کرده است. وقتی این شکاف تاریخی رخ میدهد هنرمند و مخاطب، مطالبه دیدن و بازگشت به آن تاریخ را ندارند. این اتفاق در کشورهای غربی کمتر اتفاق میافتد دلیلش این است که سبک زندگی آنها همزمان با پیشرفت تکنولوژی حرکت کرده است، ولی در سبک زندگی ما دائماً پرش تکنولوژی اتفاق افتاده است. دلیل معرفتی بیتوجهی به حادثه ۱۵ خرداد ۴۲ این است که چنین فاصله تاریخی داریم، حتی در مورد انقلاباسلامی هم فیلم نمیسازیم. مثلاً زمانی که فیلمسازان ما به مسئله جنگ میپردازند زوایای جدیدی را نشان میدهند، چون مطالبات بهروزی درباره دفاعمقدس و دهه ۶۰ وجود دارد. برای نمونه در آثار مهدویان هنوز پرسشهایی درباره منافقین و سازمان مجاهدین وجود دارد، ولی درباره ۱۵ خرداد ۴۲ هیچ پرسشی وجود ندارد، گویی این صفحه تاریخ را بستیم و کاری به آن نداریم.
شاید محافظهکاری درباره ساخت آثار تاریخی و سیاسی وجود دارد که قبل تولید، حین تولید و پس از تولید، گریبانگیر فیلمساز میشود و همین موضوع موجب شد کمتر سراغ این سوژهها بروند؟
به نظرم این موضوع در مورد واقعه ۱۵خرداد ۴۲ صدق نمیکند، درباره وقایعی همچون ۱۵ خرداد کشمکش سیاسی ندارد، چون یک قرائت رسمی درباره آن وجود دارد و مورد وفاق همه است، ولی اتفاقی همچون انفجار دفتر نخستوزیری، هنوز مورد بحث و دعواست که مجاهدین با کمک چه کسانی این کار را انجام دادند. این دعواهای سیاسی دامنهدار است. بسیاری از سینماگران درباره مقاطعی از تاریخ که همچنان تداوم دارد یا مورد اختلاف ایدئولوژیک است، جرئت نمیکنند فیلم بسازند. حتی نهادها هم خیلی موافق پرداختن به این موضوعات نیستند. مثلاً چرا هیچ سینماگری درباره گروهک فرقان فیلم نساخته است؟ چون فرقان تمام شده ولی مجاهدین ادامه فعالیت میدهد، در حالی که عمده ترورهای اوایل انقلاب را گروهک فرقان انجام داد. دلیلش این است که تفاوتهایی درباره قرائتهای تاریخی درباره انگیزههای این گروهک وجود دارد و کسی جرئت نمیکند به آنها بپردازد. این محافظهکاری درباره وقایع ایدئولوژیکی که مناقشهبرانگیز هستند، وجود دارد. دو فیلم درباره اتفاقات سال ۸۸ ساخته شد و چون دارای قرائت رسمی بودند، سازندگان و بازیگرانش بایکوت شدند. ما نمیتوانیم در مورد دعواهایمان، درام بسازیم. مشکل دیگر اینکه مسائل را سیاستزده میکنیم. سیاستزدگی هم دو طیف پیدا میکند، یکی قرائت رسمی و دیگری قرائت مخالف رسمی است. این قرائتها سیاستزده هستند، چون افراد درباره آن موضوع محاجه معرفتی پیدا نمیکنند بلکه فقط به دنبال انکار دیگری هستند. این ماجراها در بین سینماگران ترس ایجاد میکند که سراغ چنین موضوعاتی نروند، ضمن اینکه سینماگران ما بسیار محافظهکارند و هنرمندها حرّیت کمتری دارند که هر حرفی را بزنند و میخواهند با کمترین آسیب از مقاطع تاریخی مختلف عبور کنند، به همین دلیل به این مسائل نمیپردازند. مثلاً اگر سینماگری به واقعه ۱۵ خرداد بپردازد، به او طور دیگری نگاه میکنند که این همه پول را برای چه خرج کردی!؟ میخواستی دل چه کسانی را به دست بیاوری!؟ در واقع برچسب سینماگر حکومتی میخورند.
این در حالی است که تاریخ معاصر ما چه تاریخ پیش از انقلاب و چه تاریخ پس از انقلاب، مملو از وقایع مهمی است که ظرفیتهای بالایی برای ساخت درام دارد؟
همین طور است و اگر هالیوود این دستمایهها و مضامین را در اختیار داشت، فیلمهای متعددی میساخت. برای نمونه چندین فیلم و سریال درباره ترور جان افکندی ساخته شده، چون زنده نگه داشتن ماجرای ترور کندی و شمایل قهرمانهگونه از او، ضامن بقای دیگر رؤسایجمهوری آمریکاست. در ایران وقایع مهم تاریخی زیادی داریم همچون ترور چهرههای شاخص و سرشناسی که از سال ۵۸ تا ۶۰ اتفاق افتاد، ولی کسی به آنها نمیپردازد. به دلیل اینکه هنرمندان ما عافیتطلب شدهاند. کسانی هم که به این موضوعات ورود میکنند یا برچسب فیلمساز حکومتی میخورند یا فیلمشان آنقدر سفارشی و ایدئولوژیک میشود که مخاطب پس میزند. چند فیلم و سریال خوب میشناسید که درباره وقایع صدرانقلاب ساخته شده باشد؟ به جز فیلم «ماجرای نیمروز۱» که توانست قرائت جدیدی ارائه دهد که البته کلی هم فحش خورد. این تحمل در مدیران و در سینماگران ما وجود ندارد، وگرنه در مورد وقایع دهه ۶۰میتوانستیم هزاران ساعت فیلم و سریال بسازیم.
اصلاً ماجرای انقلاب نه فقط در ایران که در همه جای دنیا، اتفاق جذابی است، چون تغییر اساسی در سبک زندگی و نوع نگرش مردم آن جامعه رخ میدهد. ولی جامعه هنری و متولیان فرهنگی ما صبر میکنند یک روایت هالیوودی از وقایع انقلاباسلامی ایران ساخته شود، سپس در پاسخ به آن روایت غلط، همه به صرافت ساخت فیلم و سریال میافتند. گویا برای ماجرای ۱۵ خرداد هم منتظرند روایت هالیوودی آن ساخته شود، بعد اقدام کنند! چرا این نگاه واکنشی وجود دارد؟
متأسفانه نهادهای حاکمیتی و فرهنگساز ما، نهادهای واکنشی هستند. به تازگی شبکه «من و تو» شروع به ساخت مستندهای آرشیوی کرد و رضاشاه را در حد قدیس بالا برد. بعد اینجا یادمان افتاد که ساخت مستند آرشیوی چقدر جذاب است و مدیران فرهنگی ما دستور دادند مستندی در پاسخ به این مستندها ساخته شود. در واقع روند هنر را از طی شدن یک پروسه به یک پروژه تبدیل کردند. ضمن اینکه فیلمهایمان را آنقدر ایدئولوژیک میسازیم که مخاطب نمیپذیرد در حالی که اولین کسی که پیش قاضی برود، برنده است. اینجا هم مخاطب روایت او را میشنود. آدمهای انقلابی را میشناسم که از وضع موجود ناراضی بودند و با دیدن مستند «از تهران تا قاهره» گریه میکردند! ببینید این مستند چقدر اثرگذار بوده است. اینجا سریال معمای شاه را میسازیم که به واسطه ایدئولوژیک بودنش، مخاطب نمیپذیرد. این همان قرائت رسمی است که مردم پس میزنند و هیچ نهاد متولی مهندسی پیام نمیکند. نشان دادن فسادهای رژیم پهلوی در عصر جدید، نیاز به مهندسی پیام دارد و باید توسط کارشناسان خبره جامعهشناسی انجام شود. وقایع تاریخی بسیاری وجود دارد که دیده نشدهاند و میتوان از یک واقعه تاریخی، چند روایت و زاویه جدید داشت، ولی متولیان و مدیران فرهنگی ما به شدت واکنشی هستند. ما در پاسخ به مستند رضاشاه، چندین مستند ساختیم، ولی هیچ کدام نتوانستند پاسخ خوبی باشند، چون آن مستند دوساعته که روایت دروغی هم داشت، کارش را درست انجام داده بود.
نظر شما