قدس آنلاین: شعری که در آن گویی شاعر را میبینیم که جلو ضریح حضرت ایستاده است و با دلی شکسته و آهی از جان برآمده، از حضرت اذندخول میخواهد:
آمدم ای شاه! پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده
شعر اگرچه زبانی ساده و دور از پیچیدگی دارد، از رعایت تناسبات لفظی و معنایی نیز خالی نیست و شاعر سعی کرده است در عین بیان احساسات یک زائر عاشق، هنرمندیهای شاعرانه خود را هم در متن پیاده کند.
مرکز ثقل و راز اصلی جاودانه شدن این سروده مرحوم چایچیان، عاطفه است. او در عین سادگی و بدون اینکه بخواهد مخاطب را با تصویرسازیهای عجیب و غریب یا بازیهای زبانی شگفتآور، مرعوب کند؛ موفق شده است احساساتی را که در لحظه زیارت برای هر زائری پیش میآید در قالب کلمات ثبت کند و گویی شاعر در آن لحظات فوران احساسات، به جای همه ما که در برابر امام خود قرار میگیریم و او را طرف خطاب قرار میدهیم، سخن گفته است.
چایچیان درباره لحظه سرودن این شعر گفته است: «مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم(ع) را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد و به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا(ع) را زیارت کنم. این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند آرامآرام حرکت کند. با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان از همین جا سلام بدهی، زیارت است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد. هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همینطور به سمت ضریح حرکت میکردیم. در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من، و شعر تا «تخلص» رسید. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است».
شاعر در فوران احساساتی قرار گرفته است که ممکن است برای هر شاعری در تمام عمرش یک بار هم تکرار نشود. شوق زیارت امام از یک سو و لحظات عاطفی زیارت عاشقانه مادر که شاعر هم میداند آخرین زیارت مادر اوست، از سویی دیگر. در این چنین هجومی از عواطف انسانی و بشری است که شاعر در لحظه موفق میشود احساسات خود را بر کاغذ ثبت کند و همه تواناییهای زبانی و شاعرانه خود را به خدمت بگیرد و شعری را بیافریند که زبان حال همه عاشقان امام مهربانیهاست.
انتهای پیام/
نظر شما