قال الرضا(ع): «إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِه وشِیعَتِه وإِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وحُسْنِ الأَدَاءِ زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ». [۱] برای هر امامی، بر گردن هواداران و پیروانش پیمانی است و از نشانههای وفا به این پیمان و نیکو بهجا آوردن آن، زیارت قبور ایشان است.
زیارت تجدید پیمان با امام است؛ زیرا به وسیله زیارت، رشته مودّت محکم میشود، میزان اطاعت از فرمان امام افزایش مییابد و با تکیه بر مضامین آموزندۀ زیارتنامههای مأثور و مستند که از اهلبیت علیهم السلام رسیده است، با مقام معصومین و اولاد گرامی آنان ارتباط قلبی و معنوی برقرار میشود.
زیارت، مکتبی درسآموز و در پیوند با شئون و جنبههای گوناگونی است که «عهد با امام» از جمله آنهاست.
اگرچه عهد با امام، تنها به هنگام حضور بر مضجع نورانی او محدود نمیشود، امّا چون زیارت، سندی قوی و اثرگذار در سپردن عهد است، این کارِ پسندیده، بیشتر در ذیل مباحث مربوط به زیارت، قابل پیگیری است.
عهد در لغت
به معنای شناخت، پاسداری، پیمان، میثاق، روزگار، ملتزم شدن، سوگند، توصیه، اشاره، فرمان، ضمانت و کفالت، آمده است. [۲]
_ عهد در قرآن
واژه «عهد» در قرآن در سه معنی (سفارش، منصب الهی، قرارداد) به کار رفته است.
عهد در روایات
عهد در روایات رسیده از معصومین علیهم السلام جایگاهی ویژه دارد لادینَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ، [۳] «آن را که عهدی نیست، دین نیست». مِن دَلائِلِ الإیمانِ الوَفاءُ بِالعَهدِ. [۴]؛ «وفای به عهد از نشانههای ایمان است».
زائر در هنگام زیارت عهدی با امام خود می بندد و آن گاه که پس از زیارتی جانافزا، خود را ناگزیر از بازگشت میبیند، دل در گروِ محبت او دارد و خود را نیازمند دعای خیرامام در دنیا و شفاعتشان در سرای جاودانگی میداند و به پاس این عنایت، بر خود میبیند تا با امام پیمان بندد، پیمانی که تا جان در بدن دارد بدان متعهد باشد.
زائر حریم دوست برای این عهد، در جان خود می تواند چنین زمزمه کند که ای امام رئوف! با تو میثاق میبندم، میثاقی ناگسستنی، فراموش نشدنی و ماندگار.
میکوشم زینت شما باشم و کاری کنم که مردم شما را دوست بدارند، که فرمودهاید: وَ کونوا زَینًا وَ لا تکونوا شَینًا، حَبِّبونا إلَی النّاس، [۵] «زینت باشید و مایۀ عار [ما] نباشید، ما را نزد مردم محبوب کنید».
_ سلام بر تو که هُمای مهربانیات بر من سایه افکنده است و من را به خود میخواند؛ میکوشم تا با بندگان مؤمن مهربان باشم و آنان را دوست بدارم زیرا از شما آموختهام که: لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الاْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَی الْمُؤْمِن، [۶] «نزد خداوند بزرگ، پس از [انجام] واجبات، کاری بهتر از ایجاد خوشحالی در [دل] مؤمن نیست».
_ میکوشم اخلاقی نیکو داشته باشم، تا آنگونه که مرا بدان فرمان دادی، جامعه را با رفتار و اخلاق نیکو سرشار از مهربانی کنم. زیرا فرمودید که: عَلَیکُم بِحُسنِ الخُلقِ[۷] «بر شما باد به اخلاق نیکو».
_ با تو عهد میبندم غبار اندوه را میهمان هیچ دیدهای نسازم تا چه رسد که چشمی را به اشک بنشانم. دور است که به مؤمنی آزار رسانم و او را اندوهگین کنم که فرمودی: مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیامَةِ، [۸] «هر که اندوه مؤمنی را بر طرف کند، خداوند در روز رستاخیز اندوه از دل او بزداید».
_ میکوشم احترام و مهربانی به پدر و مادر را هرگز از یاد نبرم، که فرمودی: إنّ اللهَ أمَرَ بِالشُّکرِ لَهُ وَ لِلوالِدَینِ، فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لَم یَشکُرِ اللهَ، [۹] «خداوند به قدردانی از پدر و مادر فرمان داده است، پس هر که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند، شکر خداوند را به جا نیاورده است».
_ میکوشم گشادهرویی را به خانوادهام هدیه دهم تا تو را خشنود سازم و با همسر و فرزندانم مهربان باشم؛ زیرا از تو آموختهام: أحسنُ الناسِ إیمانًا أحسَنُهُم خُلقًا وَ ألطفُهُم بِأهلِهِ، [۱۰] «بهترین مردم در ایمان، خوشاخلاقترینِ ایشان و مهربانترین آنان با خانوادۀ خویش است».
_ میکوشم تا بر عهد خویش بمانم و دیگربار به زیارت شما بیایم و بر مزار اولیای خدا حاضر شوم، زیرا فرمودی: إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِه وشِیعَتِه وإِنَّ مِن تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وحُسْنِ الأَدَاءِ، زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ، «هر امام را بر گردن دوستداران و شیعیانش پیمانی است و از [نشانههای] وفا به این پیمان، زیارت قبرهای ایشان است».
_ میکوشم حقشناس باشم و بدانم هر خیر و برکتی در پیرامونم، نعمت خدا و حاصل تلاش و کوشش بندگان اوست. میدانم که باید جایگاه همه را از کوچک تا بزرگ بدانم و چه نیکو فرمودی: مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلوقینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عزَّ وَ جَلَّ، [۱۱] «هر که مخلوق صاحب [حق و] نعمتی را سپاس نگوید، خداوند عزیز و جلیل را سپاس نگفته است».
_ و میکوشم ...
[۱] _ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۴، ص ۵۶۷.
[۲]_ نک به: لسان العرب، ماده عهد.
[۳]_ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۷۲، ص۹۶.
۳_ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۹۷.
[۵]_ علی بن موسی الرضا، امام هشتم، فقه الرضا، ص۳۵۶.
[۶]_ علی بن موسی الرضا، امام هشتم، فقه الرضا۷، ص۳۳۹.
[۷]_ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا۷، ج۲، ص۳۴.
[۸]_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۲۰۰.
[۹]_ همو، عیون اخبار الرضا ۷، ج۱، ص ۲۸۵.
[۱۰]_ همو، عیون اخبار الرضا ۷، ج۲، ص ۳۸.
[۱۱]_ همان، ج۲، ص۲۷.
نظر شما