قدس آنلاین: همزمان با ورود مدرنیته به ایران، اشکال نهادهای فرهنگی در کشورمان دستخوش تغییر شد. یکی از نمودهای این تغییرات اجتماعی در ایران مربوط به حوزه عمومی است. همان طور که هابر ماس در نظریه حوزه عمومی خود مطرح میکند، وجود فضاهایی برای گفتوگو و تبادل نظرات میتواند تأثیرات بسیاری در حوزه سایر نهادهای فرهنگی و سیاسی داشته باشد. قهوهخانههای قدیم و کافیشاپهای امروزی به عنوان یکی از مصادیق حوزههای عمومی مطرح میشود که پرداخت اندیشهای به آن حائز اهمیت است، از سوی دیگر امروزه شاهد شکلگیری روزافزون محلهای تجمع زنانه در این کافهها هستیم که اهمیت واکاوی این مسئله را افزایش میدهد. در همین خصوص با داود رحیمی سجاسی، عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد گفتوگویی انجام دادهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید.
آقای دکتر! شکلگیری جمعهای زنانه در مکانهای مدرن مانند کافهها و... را ناشی از چه ذهنیت تاریخی و فرهنگی میدانید؟
زمانی که ما میخواهیم از کافیشاپها یا هر مکانی که در دنیای جدید به وجود آمده بحث کنیم، نمیتوانیم به تاریخ آن نگاه نکنیم. این بحثهای فرهنگی قطعاً یک پایشان در گذشته و تاریخ است. ما به حیث معماری و ساختوساز جدید شهری با ساخت و سازی مواجه هستیم که در همه جای دنیا کم و بیش به همین شکل است؛ آپارتمانها در کلیت غلبه داشته و خانههای ویلایی به مناطق خاصی تعلق دارند، دلیل این امر هم غلبه فرهنگ سرمایهداری در کل جهان است. در فرهنگ شرق ما خانههایی با حالت پادگانی داشتیم، در ایران هم خانههای قدیمی دیوارهای بلند دارند با دو کوبه که نمادی از جنسیت فردی است که در میزند، این ویژگیها در گذشته و در شرق عالم با قدری تفاوت وجود داشته است. الزاماً هم به خاطر محرم و نامحرم نبوده، بلکه فرهنگ اقتضای این امر را داشته است. در حالی که در مدل غربی، خانهها با دیوارهای کوتاه یا پرچینهایی از گلکاری ساخته میشود، با آشپزخانههای اپن که فلسفهاش این است افراد از منظر یکدیگر دور نشوند. خب با توجه به فرهنگ غرب که مدتهاست در آن حریمها و حرمتها از بین رفته، این نوع ساخت و ساز جواب میدهد. این فضای معماری و خانههای پادگانی که ما در سنت داشتیم بر رفتوآمدها نیز تأثیر میگذاشته است، مثلاً زن از خانه خارج نمیشده مگر به ضرورت و همراه یکی از افراد خانواده؛ اما همین زن در این فضای خانه حوزه ارتباطی دارد؛ ختم قرآن، انعام و تجمعات خیریه برای آماده کردن جهیزیه و... از جمله این حوزه ارتباطی است، پس رفتوآمدهایی جریان داشته است. در دوران مدرن این کارکرد ارتباطی زنان، با توجه به شرایط اقتصادی، نیازهای روزافزون خانوادگی، سیل جمعیت و آپارتماننشینی بسیار کمرنگ شده است، در نتیجه این نیاز ارتباطاتی زنانه پاسخ داده نشده است؛ یعنی در نظام سنتی با گعدههای زنانه و بگوومگوهای زنانه سیستم پاسخی برای این نیاز وجود داشته است. اما در روزگار آپارتماننشینی، بهخاطر کوچکی فضا، گسترش شهرنشینی و غریبگی افراد نسبت بههم این ارتباط قطع شده است.
یعنی این کافهها به زعم شما جایگزین آن گعدههای زنانه شدهاند؟
ما یک پارادایم مسلط غربی استمرار یافته در کل جهان داریم که شروع آن با حذف دین بوده است؛ یعنی حذف دین از عرصههای مختلف زندگی و تقلیل آن به عرصههای خصوصی و کلیسا. این انصراف از دین در حال توسعه به کل جهان است که در قالب جهانی شدن و دهکده جهانی رخ داده است. در همین زمان در گوشهای از این جهان، انقلابی به نام انقلاب اسلامی رخ میدهد که میخواهد نظم جدیدی را غیر از نظم مدرن که خواهان حذف دین است، به وجود بیاورد و داعیه بازگشت دین به متن زندگی را دارد. دقیقاً به همین علتِ به چالش کشیدن نظم جهانی، ما همواره در تحریم و جنگ هستیم. این تفکر مدرن سرمایهداری به خاطر جاذبه و اتصالش به ثروت و قدرت، کل دنیا را فراگرفته و ما هم استثنا نیستیم؛ لباسهایی در قالب مد، تغذیه در قالب فست فود و... خروجیهای مدرنیته و تجدد است. اگرچه ما میگوییم تفکر غرب را قبول نداریم اما چه بخواهیم چه نخواهیم اینها از رسانه و... وارد فرهنگ ما شده است. آپارتمانها هم یکی از همین موارد است. در کنار آپارتماننشینی ویژگیهای خاصی قرار میگیرد؛ آدمها با هم آشنا نیستند، انواع فرهنگها از جاهای مختلف در آن وجود دارد، ارتباطات خیلی رسمی است و در نتیجه نیاز به امنیت رسمی است. بر این اساس ارتباطات دخترانه و زنانهای که در دوران سنتی در قالبهای خاص خودش پاسخ میگرفت، در آپارتماننشینی برای آن پاسخی نداریم، حتی میتوانم بگویم نه تنها در فضای سنتی که در فضای مدرن هم پاسخی برای آن نیست. حجم عمده دخترانی که به سمت دانشگاه میروند دلیلش چیست؟ الان بسیاری از دانشجوها به من میگویند خسته شدیم آنقدر در خانه ماندیم، یکی از دلایلش این است که فضای دیگری برای پاسخ به این نیاز نیست، فقط دانشگاه است که فرد با دوستانش ارتباط دارد. ثبت نام در باشگاههای ورزشی، کلاسهای خصوصی متنوع و... نشان میدهد حتی برای غیر مذهبیهایمان هم نتوانستیم فضاهای زنانه تعبیه کنیم. خب وقتی ما نتوانستیم به شکل رسمی به این نیاز پاسخ دهیم، پاسخ غیر رسمیاش میشود رستورانهایی که برقرار میشود و فضایی زنانه دارند. از این نظر من این را مثبت ارزیابی میکنم که به گسترش مذهب از منزلها که در آن انزوا و فردیت بوده است به محیطهای عمومی میانجامد. حتی میتوان با کمی تساهل و تسامح اجازه داد غیر مذهبیها هم وارد شوند و به نوعی به بسط پایایی گفتمان دین و به اجتماعی و فرهنگی شدن حوزه دیانت منجر شد. این پاسخی است به نیازهایی که در گذشته در پستوخانهها بود و به نحوی تأمین میشد.
عدهای معتقدند این جداسازی مکانهای تجمع زنانه در قالب کافههای مذهبی مختص به زنان منجر به جدا افتادن آنها در اجتماع و حوزه عمومی میشود، نظر شما چیست؟
من مخالف این تفکر هستم، مگر ایجاد این مکانها به معنای تعطیلی حسینیهها و مساجد است؟ نه، آنها کارویژههای خاص خودشان را دارند. آنجا کارکردی دارد که این فضاها ندارد، این فضاها کارکردی دارد که آنجا ندارد. در مسجد نمیتوانی بنشینی قهوه بخوری و گپ بزنی، اما در اینجا آزادیهای خودت را داری، یک تیپهایی هستند که ممکن است به هر دلیل مسجد و حسینیه نروند، اما از این فضاها استفاده میکنند. در شکلگیری این مکانها نمیخواهیم به کسی توهین کنیم؛ این را راه انداختهایم برای اینکه همدیگر را اینجا پیدا کنیم، تجمعی شکل بگیرد، خودمان را بشناسیم، خرد جمعی شکل بگیرد، یک دست شویم و بتوانیم برگردیم به جامعه و بیشتر فعالیت کنیم، مسائل و مشکلات جامعه دینی را مطرح و همفکری کنیم و با این بنیه و ظرفیت به درون جامعه برگردیم. نمیخواهیم از جامعه جدا شویم. قرار است انرژی بگیریم و برگردیم به جامعه؛ همین طور هم هست؛ آدمهایی که در اینجا میآیند اغلب آدمهای اجتماعی هستند.
بخشی از جامعه به این کافهها و تجمعات دید مثبتی ندارد، دلیل این امر چیست؟
شما مطمئن باشید بدون پشتوانه سیاسی اجتماعی هیچ چیز نمیتواند شکل بگیرد. مثل امروز نبوده که بر مبنای ارتباطات، هرچیز همخوان و یا ناهمخوانی وارد فرهنگ شود. اگر ناهمخوان باشد جواب نمیدهد، مثلاً رضاخان خیلی تلاش کرد در ایران کشف حجاب کند اما چون با فرهنگ ناهمخوان بود باوجود داشتن قدرت، موفق نشد؛ اما در ترکیه جواب داد. در جامعه گذشته، این مکانها فرصتی را در اختیار افراد قرار میداد تا پس از فراغت در کار در آنجا تجمع کنند. با این تفاوت که در غرب، عناصر مخرب نیز وجود داشته؛ مثلاً در قرن۱۸ قهوهخانهای در پاریس بوده که مشتریان ثابتی مثل دانتون داشته که در انقلاب فرانسه نقشآفرینی میکردند. پس یک نگاه تاریخی این تیپی داریم که کافه مکان افراد خرابکار بوده است، شاید همین در ناخودآگاه تاریخی باقی مانده که این مکانها مکانهای مثبتی نیست.
نظر شما