ساحل عباسی/
کنکور سراسری امسال دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور نیز پس از افت و خیزهای مختلف و حاشیههای کرونایی آن، سرانجام به پایان رسید و باز هم فصل تازهای از تلاش و برنامهریزی داوطلبان سال آینده برای رقابت بر سر کرسیهای مراکز دانشگاهی آغاز شد. اینکه چرا بسیاری از والدین از همین ابتدا، آینده بهتر خود را در قبولی در آزمون سراسری و گذشتن از هفت خوان کنکور یا دکتر یا مهندس شدن فرزندان خود جستوجو میکنند پرسشی است که پاسخهای متفاوتی را میتوان برای آن ارائه داد.
آیا مسائلی که در این سالها دیده شده و علاقه صرف به اخذ مدرک بالای دانشگاهی در میان خانوادهها و از آن مهمتر بیرغبتی آنها به فراگیری آموزشهای فنی و حرفهای موضوع تازهای است؟
مسئله توجه والدین به اینکه فرزندان آنها مدارج دانشگاهی و تحصیلات عالی را تا دکترا ادامه دهند، موضوع تازهای نیست و مسبوق به سابقه است، بنابراین کاهش تمایل دانشآموزان و والدین آنها به ادامه تحصیل در رشتههای فنی و حرفهای را نمیتوان به چند سال اخیر نسبت داد. با بررسی تاریخ ایران میتوان دریافت این دیدگاه حتی از زمان تأسیس دارالفنون در ایران دیده شده که پس از آن بهتدریج با تأسیس دانشگاهها و افزایش مهاجرتها به سوی تهران و شهرهای بزرگ، پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد هستیم که به دلیل توسعه نیافتگی در ایران، مردم هدفی به غیر از دکتر یا مهندس شدن نداشتند، موضوعی که متأسفانه همچنان در باور مردم جایگاه مهمی دارد. به این معنا که از ابتدا این مفهوم در ذهن ما ایرانیان بوده است که فرزند ما باید دکتر یا مهندس شود، گویی الزامات زندگی حرفهای در یک جامعه به درس آموختن در دانشگاهها یا اخذ مدارک کارشناسی به بالا یا دکتر و مهندس شدن ختم میشود.
با توجه به اینکه دلیل مدرکگرایی را توسعهنیافتگی عنوان کردید، وضعیت کشورهای توسعهیافته نسبت به ما چگونه است؟
در مقایسه ایران و ذهنیتی که بر کشور ما سایه افکنده با جوامع صنعتی مثل آمریکا، اروپا و حتی کشورهای شرق آسیا شاهد اهمیت قابل توجه رشتههای فنی و حرفهای و رشتههای علوم انسانی در این کشورها مثل حقوق، اقتصاد، مدیریت، منابع طبیعی و رشتههایی هستیم که اتفاقاً در جوامع صنعتی بسیار پرطرفدار و کشورها هم بهشدت نیازمند دانشآموختگان این رشتهها هستند. به عبارتی میتوان گفت اگر مدیریت کلان کشوری در راستای افزایش رفاه جامعه تلاش کند و به دنبال رشد جامعه مبتنی بر الزامات دنیای مدرن باشد، متوجه وجود رشتههای بسیار متنوع در این کشورها میشویم و مسئولان به شدت به مسائل فنی، آموزش آن و دانشآموختگان این رشتهها بها میدهند. با توجه به اینکه مسئله ارتقای سطح تحصیلی تا مدارج بالای آموزش عالی در ایران یک موضوع رایج بوده اما در چند دهه اخیر، یک موضوع دیگر به آن اضافه شد که وضعیت هدایت دانشآموزان، نوجوانان و جوانان را به سمت فراگیری رشتههای فنی و حرفهای بسیار کاهش داد و کمرنگ کرد و آن چیزی به جز توجه جدی و پررنگ مسئولان آموزش و پرورش و خانوادهها به راهی کردن دانشآموزان و فرزندان به مسابقات المپیادهای دانشآموزی نیست. این موضوع با افزایش رغبت به گرفتن مدرک دکترا پس از انقلاب در کشور حاکم شده است، یعنی میتوان از آن به عنوان یک پدیده بسیار پیچیده اجتماعی یاد کرد که متأسفانه به نظر میآید جامعهشناسان روی این موضوع و عوامل تأثیرگذار بر آن تحقیقات جدی میدانی صورت نداده باشند، بنابراین با حدس و گمانهایی میتوان این موضوع را تشریح کرد.
عمده دلایل این مسئله را در چه موضوعاتی میدانید؟
متأسفانه در این سالها افرادی در لایههای مدیریتی و مسئولیت قرار گرفتند که تحصیلات دانشگاهی نداشتند، بنابراین هنگامی که در کنار افراد تحصیلکرده و دارای مدرک دانشگاهی قرار گرفتند دچار سرخوردگی شدند، این عامل در تمایل به گرفتن مدرک و بیتوجهی به مهارتآموزی فنی وحرفهای در کشور به شدت تأثیرگذار است. این خیزش برای گرفتن مدرک تحصیلی بالاتر بهتدریج از دهه ۶۰ و ۷۰ شروع و تبدیل به یک روند اجتماعی قوی شد. از اواخر دهه ۶۰ مقاطع دکترا ابتدا در رشتههای علوم پایه و مهندسی و سپس در همه رشتهها ایجاد شد؛ پس از آن، همه افراد به نوعی تمایل داشتند عنوان آقا یا خانم دکتر بر آنها اطلاق شود؛ این مسئله به قدری در ذهن جامعه نهادینه شد که همچنان شاهد هستیم برخی از سیاستمداران کشور به هر قیمتی به دنبال آن هستند که مدرک دکترا داشته باشند. گاه با مواردی از سیاستمداران در سطوح عالی برخورد کردهایم که صحت مدرک آنها زیرسؤال رفته است. متأسفانه این پدیده در کشور رایج بوده و پس از انقلاب تشدید شده است. از سوی دیگر نظام آموزشی و خانوادههای ما به این سمت و سو حرکت کردند تا با فشار بر دانشآموزان، تعدادی از دانشآموزانی را که نخبه تلقی میکنیم به گونهای برای حضور در مسابقات جهانی و المپیاد آماده کنیم بهگونهای که بخش عمدهای از توجه بچهها در زندگی معطوف به این موضوع شود؛ درنتیجه دانشآموزان به صورت ناخواسته به سمتی هدایت میشوند که از ۱۲ سالگی و پس از آن در المپیادهای بینالمللی شرکت کنند و مقام بیاورند. روشی که متأسفانه به دلیل غرور کاذبی است که در ایرانیان وجود دارد. ما عزم خود را برای مدالآوری جزم کردهایم تا نشان دهیم از کشورهای صنعتی مهم دنیا جلوتر هستیم و تصور میکنیم اگر همه جوانان ما در المپیادهای علمی مدال بیاورند به معنای توسعهیافتگی ماست؛ اشتباهی که دانشآموزان را در یک رقابتی قرار داده است و بخشی از استعدادهایی که میتوانست در رشتههای فنی و حرفهای سرآمد و پولساز شود را از دور خارج کردیم. متأسفانه این اشتباه همچنان انجام میشود و خانوادهها برای المپیادی کردن فرزندان، به آنها در گام اول فشار میآورند و آنها را مجبور به نمره گرفتن و سپس تشویق به مدرکگرایی میکنند. هیچکدام از سیاستمداران ما از سال ۵۸ تا کنون در زمینههایی که به معنای عام مسئول توسعه علمی و پیشرفت کشور بودند مانع این انحراف بزرگ در تربیت دانشآموزان نشدند و نه بهطور مستقیم بلکه به صورت ضمنی از این دو پدیده و روش حمایت کردند و جوانان را برای خدمت به کشور، رفاه و توانایی در توسعه کشور تربیت نکردند.
چه نقدی بر سیاستهای آموزشی و پرورشی سیستم آموزشی کشور دارید؟
متأسفانه هیچ کدام از سیاستهای آموزشی پیش و پس از دانشگاه در این جهت نبوده که جوانان برای یک زندگی خوب تربیت شوند. در حالی که در محیط آموزشی دانشآموزان باید به گونهای تربیت شوند که استعداد آنها شکوفا شود. شکوفایی استعداد از دید من وظیفه الهی است که باید در تکتک ما باشد، اما متأسفانه در کشور ما از آن غفلت شده است.
تداوم چنین وضعیتی منجر به سقوط اخلاقی و افزایش فقر میشود. ما بچهها را به گونهای تربیت کردهایم که بیمار شدهاند و نتوانستهاند استعدادهای خود را شکوفا کنند؛ انسانی که نمیتواند خود را شکوفا و به دنبال علاقه و ایدهآل واهی به نام نمره و مدرک است، درواقع باعث بیچارگی آن انسان شدیم. ما در حال تربیت بچههایی هستیم که از سلامت نفس برخوردار نیستند. متأسفانه سالهاست دایره ذهن و خلاقیت جوانان را سقط میکنیم. پیش از دبیرستان هر آنچه از خلاقیتها هر چند کمرنگ باقی مانده است را از بین میبریم، ما بچهها را برای خلاق شدن تربیت نمیکنیم. به تعداد ۸۰ میلیون ایرانی و یک میلیون نفری که در سال متولد میشوند این بشر این مخلوق خدا دارای اختلاف سلیقه و توانایی متفاوت هستند؛ ما میخواهیم همه این تعداد انسان که دارای تفاوتهای مختلفی با هم هستند را در یک قالب مشترک بریزیم. از سوی دیگر اولیا به خاطر تصور غلطی که از خوشبختی فرزندان خود دارند آنها را به سمت مدرکگرایی و بیتوجهی به شناخت استعدادهای خود سوق میدهند.
نظر شما