انگار بعضی از آدمها خلق شدهاند برای اینکه به ما یاد بدهند آدمی تا چه اندازه میتواند همت داشته باشد و وقتی از همت خود برای کار خیرخواهانه و انساندوستانه استفاده کنند تا چه اندازه میتواند شیرین و مورد پسند خدا و خلقش قرار گیرد. رضا رمضانی، معروف به آقای ویلچر یکی از همین آدمهاست، آن هم از نوع جوانش؛ چون او متولد سال ۱۳۷۲ است. او حتماً برای اینکه به قول معروف گلیم خودش را از آب بکشد دلایل بسیاری داشته است، آن هم در این روزگاری که زندگی انگار هر روز سختتر و سختتر میشود؛ اما آقای ویلچر راهی غیر از این را رفته است. او نشان داد که میشود با همه گرفتاریها و سختیها، هوای نیازمندان را داشت و برای آنها کاری کرد. کاری که آقای ویلچر دارد انجام میدهد میتواند برای هر کدام از ما الگو باشد، چون به قول خودش میگوید من یک کارمند هستم؛ از خانواده پولداری هم نیستم؛ حتی گواهینامه هم ندارم و... اما مهم این است که او یک روز تصمیم جدی گرفت برای معلولان نیازمند با کمکهای مردمی ویلچر بخرد و در این راه موفق هم شد.
ماجرای ویلچرها از کجا آغاز شد؟
من پیش از اینکه به ماجرای ویلچر برسم و فکر کنم باید برای هموطنان معلولم که بضاعتشان به خرید ویلچر نمیرسد دستی بالا بزنم، در کار خیر بودم. با تعدادی از دوستان همدانشگاهیام ساعتهای خالی دانشگاه را به آسایشگاه کهریزک میرفتیم و هر کاری از دستمان ساخته بود انجام میدادیم. اما وقتی تصمیم گرفتم برای معلولان نیازمند ویلچر، کمک کنم، این کار را به تنهایی شروع کردم و تا امروز ادامه داشته است.
اصلاً چطور شد که فکر کردید برای انجام کار خیرخواهانه سراغ خرید ویلچر برای نیازمندان بروید؛ چرا مثلاً سراغ تهیه بستههای مواد غذایی و یا کارهایی از این دست نرفتید؟
به نظر من ویلچر برای فرد معلول حکم پای او را دارد. من این نکته را در روزهای کرونایی بیشتر احساس کردم، وقتی که دلم میخواست از خانه بیرون بزنم اما به دلیل شرایط، مجبور بودم در خانه بمانم. حالا شما فکر کنید ما در جامعه معلولانی داریم که سالهاست روی تخت افتادهاند و پا یا توانی برای بیرون رفتن از خانه ندارند. مثلاً من معلولانی را ملاقات کردم که چندین سال شده است به خاطر معلولیت، خانهنشین شدهاند و از طرفی خانواده هزینه خرید یک ویلچر برای آنها را نداشتهاند؛ برای همین فکر کردم در این بخش کوتاهی شده است. در بخشهای دیگری مثل رساندن مواد غذایی به نیازمندان یا تهیه جهیزیه برای نیازمندان و کارهایی از این جنس آدمهایی هستند که فعالیت میکنند اما کسی را ندیدم که به طور اختصاصی دنبال تهیه ویلچر برای معلولان نیازمند برود؛ برای همین وظیفه خودم دانستم که در این مسیر قدم بردارم.
نخستین ویلچر را راحت تهیه کردید؟
نه. برای خرید نخستین ویلچری که قرار شد آن را به یکی از سالمندان در آسایشگاه کهریزک اهدا کنیم به ۸۰۰ هزار تومان نیاز بود. یک ماهی طول کشید تا توانستم پول ویلچر را جور کنم.
جایی هم خواندم که شما خوابی دیده بودید و آن خواب موجب شد سراغ این کار بروید؟
بله، خواب دیدن هم بود؛ ترجیح میدهم آن را بازگو نکنم ولی دلیلی شد برای اینکه تصمیم برای اجرای ایدهام جدیتر شود. اولین ویلچرهایی که من به معلولان نیازمند اهدا کردم در جایی مثل نسیم شهر در مسیر جاده ساوه بود. در شروع سعی میکردم برای بچهها ویلچر تهیه کنم.
وقتی گزارش اهدای اولین ویلچر را در فضای مجازی و از طریق صفحه اینستاگرامتان منتشر کردید چه بازخوردهایی گرفتید؟
خیلی بازخوردهای خوبی دریافت نکردم، چون کسانی بودند که نظرشان این بود من برای خودنمایی پست گذاشتهام؛ اما وقتی ویلچر دوم، سوم و چهارم را هم با کمک مردم خریدم و اهدا شد و متعاقب آن، گزارشش را در اینستاگرام گذاشتم خیلیها متوجه هدفم شدند. اهدای چهارمین ویلچر یک میلیون بار در فضای اینستا دیده شد. این دیده شدن سبب شد خیلیها بدانند فقط اهدای یک ویلچر نبوده است بلکه من کاری ادامهدار را شروع کردهام. نکتهای که در این میان برای بعضی از مخاطبان صفحه من روشن شد، این بود که نمیدانستند آدمهای فراوانی هستند که معلولاند و به خاطر نداشتن پول خرید یک ویلچر، ماهها و گاه سالها خانهنشین بوده و هستند؛ برای همین این آدمها هم دلشان خواست به این حرکت کمکی کنند. سعی کردم از همان شروع ماجرا به طور شفاف کاری را که انجام میدهم و پولی را که جمعآوری میکنم به مردم گزارش بدهم و حتی از مردم میخواستم و هنوز هم میخواهم خودشان هم در برنامه اهدای ویلچرها همراه شوند و بتوانند از نزدیک وضعیت معلولی را که به او ویلچر اهدا کردهایم ببینند.
الان برای انجام این کار تیم تشکیل دادهاید؟
نه؛ من هستم و یک نفر به عنوان فیلمبردار برای گزارش اهدای ویلچرها. بقیه ماجرا هم میشود دنبالکنندگان بنده در فضای اینستاگرام یا آنهایی که در این فضا فعال نیستند اما میدانند من این فعالیت را انجام میدهم.
در حال حاضر چه تعداد دنبالکننده در اینستاگرام دارید؟
روز اولی که این حرکت را شروع کردم هزار نفر دنبالکننده داشتم، اما وقتی مردم کار بنده را مشاهده کردند و دیدند کمکهای آنها دردی از یک معلول را دوا کرده است، روز به روز دنبالکنندگانم بیشتر و بیشتر شد تا جایی که در حال حاضر ۴۶۰ هزار دنبالکننده دارم و این دنبالکنندگان سرمایه اصلی من برای انجام کار خیرم هستند.
انتخاب آدمهایی که به آنها ویلچر اهدا میکنی به چه صورت است؟
از اهدای اولین تا پنجاهمین ویلچر را چون با معلولان آشنایی نداشتم از دیگران کمک میگرفتم. مثلاً خانم دکتری بود که لیستی از بهزیستی در اختیارم قرار داد و بر اساس آن فهرست، ویلچرها را به خانه معلولان میرساندیم. پس از آنکه دنبالکنندگان صفحهام زیاد شد، مردم از طریق همین فضای مجازی آنهایی را که میشناختند و یا سر راه آنها قرار میگرفتند به بنده معرفی میکردند و این جریان همچنان ادامه دارد. این را هم بگویم که من تا به حال حدود ۷۰۰ ویلچر به معلولان نیازمند اهدا کردهام اما میتوانم بگویم اهدای حدود ۲۵۰ عدد از این ویلچرها را گزارش ندادم، چون در زمان اهدا حتماً از کسی که به او ویلچر اهدا میکنیم برای انتشار فیلم در فضای مجازی اجازه میگیریم، آن هم به این خاطر که مردم با دیدن این فیلمها تشویق شوند و میزان مشارکت در این موضوع بالاتر برود، اما گاهی افرادی هم هستند که دوست ندارند از آنها فیلمی گرفته شود و من هم به خواست آنها احترام میگذارم. هر چند سعی میشود آنهایی که اجازه دادهاند صورتشان در فیلم مشخص نباشد.
من به دنبال دیده شدن نیستم و یا اینکه خواسته باشم از این طریق برای خودم دنبالکننده بیشتری جمع کنم، برای همین اجازه آدمهایی که به آنها ویلچر میرسانم بسیار برایم مهم است؛ ولی همانطور که اشاره کردم انتشار هر کدام از این فیلمها یعنی معرفی بیشتر این حرکت خیرخواهانه. هرگز از اینکه بعضی از معلولان و یا خانواده آنها اجازه ندادند از اهدای ویلچر به آنها فیلم گرفته شود ناراحت نبودهام.
حتماً با این حجم از دنبالکنندگان باید هر روز به تعداد زیادی از پیامهای ارسالی پاسخ بدهی و این، کار سادهای نیست؟
شاید باورش برای شما سخت باشد اما در روز تا هزار پیام ارسالی از طرف دنبالکنندگانم را پاسخ میدهم. خودم را موظف میدانم به پیامها پاسخ بدهم. حتی اگر در آن لحظه نشد دستکم برای کسی که پیام ارسال کرده است مینویسم لطفاً صبور باشید، اما به محض بدست آمدن فرصت، جواب طرف را میدهم. مادرم میگوید تو اصلاً نمیخوابی و یکسره گوشی دستت است. واقعاً هم همین طور است و چاره دیگری نیست، چون مجبور هستم هم به سؤالات و حرفها و پیامهایی که میرسد جواب بدهم هم اینکه از همین طریق، مدارک مورد نظر برای اهدای ویلچر در مناطقی که دسترسی ندارم و یا آشنایی نیست که کار را حضوری پیگیری کند را چک کنم. البته در حال حاضر با تعاملی که با کارخانه سازنده ویلچرها برقرار شده است، خودشان به محض اینکه آدرس فرد مورد نظر را میدهم زحمت ارسال ویلچر را میکشند و نمیگذاریم کسی که نیاز او تأیید شده منتظر ویلچر بماند.
ویلچرها ساخت ایران است؟
من ویلچرهای مورد نیاز و اهدایی را از کارخانه ویلچرسازی ایران بهکار تهیه میکنم که این مجموعه بزرگترین کارخانه ویلچرسازی در ایران است. در شروع، من هم برای این کارخانه یکی از صدها مشتری بودم که از آنها خرید میکردم و از شناختی من نداشتند اما وقتی با همدیگر آشنا شدیم و مدیر کارخانه از نیتم با خبر شد، مبلغ خوبی در حدود ۳۰۰ هزار تومان در هر ویلچر به بنده تخفیف میدهند؛ چون میدانند برای نیازمندان و آدمهایی است که به این ویلچر نیاز دارند اما توان خرید آن را ندارند. البته مبلغی که با بنده حساب میکنند مبلغی است که در کارخانه قیمت میخورد، چون همین ویلچرها وقتی به شهرستانها میرسد قیمت باز هم بیشتر میشود؛ از این بابت خدا را شکر میگویم که جایی پیدا شده است که آنها هم دوست دارند در این کار خیر سهمی داشته باشند.
شما چند نوع ویلچر اهدا میکنید؟
دو نوع ویلچر اهدا میکنم؛ یکی ویلچر برای بیماران سی پی که مناسب آنهایی است که فلج مغزی هستند و نمیتوانند از ویلچر معمولی استفاده کنند. مبلغ این ویلچرها ۴ یا ۵ میلیون تومان بوده است اما در حال حاضر با این وضعیت دلار گرانتر میشود و مدل دیگری که اهدا میکنیم ویلچرهای ساده است؛ اما ویلچربرقی اهدا نمیکنیم آن هم به خاطر قیمت بالای این نوع ویلچرهاست. پیش از این گرانیها قیمت یک ویلچر برقی تا ۲۰ میلیون تومان میرسید پس طبیعی است که نتوانیم این نوع را به افراد معلول اهدا کنیم.
غیر از نوع ویلچر، چیزی که من میدانم هر ویلچر برای هر معلولی مناسب نیست؛ درست است؟
دقیقاً همین طور است؛ یعنی ما باید بدانیم معلولی که به ویلچر نیاز دارد وزنش چقدر است و بعضی از مسائل دیگر یا اینکه بزرگسال است یا کودک و در کل هر ویلچری مناسب هر شخصی نیست.
بیشترین رنج سنی که به آنها ویلچر اهدا کردید چه بوده است؟
بیشتر، بچهها و تعداد زیادی از دریافتکنندگان ویلچرهای اهدایی مردم، خانمها بودند.
برای اهدای ویلچر به شهرستانها سفر هم میکنید؟
بله من تا به حال به حدود ۲۰ شهرستان سفر کردهام تا ویلچرها را به دست نیازمندان برسانم. سفرهای من به این شکل بوده که صبح رفتهام و شب دوباره به تهران برگشتهام تا به کار و زندگیام برسم. اصفهان، لرستان، کرمانشاه، بندرعباس، مشهد، زاهدان، مازندران، یزد و به شهرهای زیاد دیگری هم سفر کردهام. برای من این رفت و آمدها سخت نیست، چون دارم کاری را انجام میدهم که با آن عشق میکنم و میتوانم لبخندی بر لب معلولی بنشانم.
شما کارمند هستید، چگونه میتوانید این سفرها را انجام بدهید؟
من سعی میکنم شیفتهایم را پشت سر هم بردارم و روز خالی برای انجام کارهای خیرخواهانه باز میکنم.
مدیران و اداره شما با کاری که انجام میدهید چقدر همکاری میکنند؛ اصلاً با برنامههای شما آشنا هستند؟
خیلی همکاری میکنند و این به من کمک میکند تا بتوانم برنامههایم را بهتر اجرا کنم.
سفر بعدی که قرار است بروید کدام شهرستان است؟
یک بار به سیستان و بلوچستان سفر کردم، اما سفر بعدیام باز هم به سیستان و بلوچستان است برای رساندن ۳۰ ویلچر به ۳۰ معلول. در سفر آینده باید دو یا سه روز بمانم، چون تعداد ویلچرهایی که با خودم میبرم زیاد است. پس از اینکه از سفر سیستان و بلوچستان برگشتم سفرم به اهواز خواهد بود برای بردن ۳۰ ویلچر دیگر.
کدام شهرها و یا استانها معلول بیشتری دارند؟
با اطلاعاتی که بنده دارم سیستان و بلوچستان بیشترین معلول را دارد.
رفتوآمدها به شهرهای دور حتماً هزینه دربردارد؛ هزینه این سفرها را خودتان میپردازید یا با کمکهای مردمی است؟
هزینههای این سفرها را از همان کمکها پرداخت میکنم، چون من هم کارمند هستم و حقوق ثابتی دارم؛ البته اینجا باید از هواپیمایی قشم ایر تشکر کنم، چون وقتی با بنده آشنا شدند هزینه اضافه بار از من دریافت نکردند.
حتماً آدمهای فراوانی از شما برای کاری که انجام میدهید تشکر میکنند، اما آدمهایی هم هستند که عکس این را رفتار میکنند.
بله همین طور است که اشاره کردید. یک پست در این زمینه گذاشتهام که فحشهایی است که از بعضی آدمها شنیدهام، آدمهایی که میگویند من خرج لباسها، خرج آخر هفتهام و... را از کمکهای مردم در میآورم و یا گفتن این جمله که من بابکزنجانی هستم. خلاصه چند نفری در قالب پیامهایی از این دست بنده را خوب نواختهاند.
و در این مواقع واکنش شما چه بوده است؟
به نظر شما آدم چه واکنشی باید نشان بدهد وقتی میداند همیشه عدهای هستند که اگر کمکی نمیکنند به تو تهمت هم میزنند. در این مواقع بوده است که به خودم فحش دادهام که چرا این کار را شروع کردهام اما بعد که به خودم آمدهام، خندیده و گذشتهام. یادم میآید از هدفی که به خاطر آن، کارم را شروع کردم.
وقتی شروع کردید به اهدای ویلچر و اصلاً زمانی که گفتید میخواهم این کار را شروع کنم واکنش دیگران چه بود؟
خیلیها با دیده تردید به موضوع نگاه میکردند. خیلیها میگفتند ول کن! کشور کلی مشکلات دارد تو میخواهی اینها راه حل کنی و میگفتند بچسب به زندگی خودت. اما هستند آدمهایی که آن روز شنونده حرفهای منفی آنها بودم اما حالا دوست دارند در کاری که میکنم سهم داشته باشند؛ مثلاً در فیلم من باشند تا دیده شوند و پیج آنها را با تگ کردن معرفی کنم؛ اما من این کار را نمیکنم.
روزی که تصمیم گرفتی به معلولان ویلچر اهدا کنی چشمانداز این روزها را داشتید؟
می دانستم که حتماً در کارم موفق میشوم و این روزها را دیده بودم. دوستانم پس از اینکه این مسیر را شروع کردم من را کمتر دیدهاند، بهخصوص در تعطیلات آخر هفته من مجبور بودم پیگیر مسائل و اهدای ویلچرها باشم، به این خاطر از دوستانم دور شدم؛ اما به نظرم ارزشش را دارد و آنهایی که دوستان واقعی من هستند این وضعیت را درک میکنند. من جوان ۲۷ سالهای هستم که مثلاً برای رفتن به شهرستانها و رساندن ویلچر به افراد معلول نیازمند باید سختی میکشیدم و چون به کاری که شروع کرده بودم ایمان داشتم این راه را رفتم. از این بابت خوشحالم که نتیجه گرفتم و حالا میتوانم به راحتی برای دیگران ویلچر تهیه کنم چون مردم وقتی ببینند تو عاشقانه کار میکنی خودشان سراغت میآیند. اگر من الان میگویم ۱۵ ویلچر نیاز دارم در همان ۱۰ دقیقه اول هزینه ۱۵ ویلچر فراهم میشود، در حالی که برای خرید ویلچر اول بیشتر از یک ماه منتظر جمع شدن ۸۰۰ هزار تومان شده بودم.
در هفته چند ویلچر اهدا میکنید؟
حدود ۱۰ تا ۱۵ ویلچر اهدا میشود.
نهایتی که برای خودت تعریف کردهای اهدای چند ویلچر بوده است؟
من نیت کرده بودم هزار ویلچر به هزار معلول نیازمند اهدا کنم و هر کدام از ویلچرها که اهدا میشود با حس خوب از آن یاد میکنم. مثلاً حس خوب یک تا الان که به حس خوب ۴۳۲ رسیدهام. بیش از ۷۰۰ ویلچر اهدا شده است اما مستندنگاری و کار تصویربرداری انجام نشده است، چرا که احساس کردهایم معلولی که ویلچر را دریافت کرده است و یا خانوادهاش با این کار موافق نیستند.
به عدد هزار که برسید میخواهید اهدای ویلچر را تعطیل کنید؟
نه به هزار هم برسم تعطیل نمیکنم و کارم را ادامه میدهم. اما دوست دارم در این مسیر با ارگان بزرگی همکاری کنم تا بتوانم به فعالیت خیرخواهانهام ادامه بدهم. دوست ندارم روزی بازخواست شوم که چرا این کار را دارم انجام میدهم. حمایتی که لازم دارم این است که برای کاری که انجام میدهم مجوز لازم را به من بدهند.
دنبال مجوز برای مثلاً ایجاد یک خیریه یا چیزی شبیه این نرفتهای؟
نه. چون میگویند شرایط اخذ مجوز سخت است و من هم یکسره درگیر کارهایم هستم و سراغ گرفتن مجوز نرفتهام.
شما فقط به معلولان نیازمند ویلچر میدهید یا کمکهای دیگری هم دارید؟
بعضی وقتها که به خانه معلولی میروم تا ویلچر اهدایی را او برسانم با وضعیت معلول و یا خانوادهاش بیشتر آشنا میشوم. وقتی میبینم وضعیت اقتصادی و معیشتی بسیار بدی دارند سعی میکنم در بخشهای دیگر مثل تأمین مواد غذایی و یا برطرف کردن دیگر مشکلات آنها هم کاری انجام دهم.
خاطره بدی از اهدای ویلچرها داری؟
یادم هست اوایلی که کار را شروع کرده بودم، یک روز از اصفهان پیامی دریافت کردم. ماجرا از این قرار بود که من چند روز بعد به معلول نیازمندی در شهر زاهدان ویلچری اهدا کرده بودم. پس از چند روز دیدم کسی که به او در اصفهان ویلچر داده بودم به من پیام داده و نوشته: به او ویلچر سی پی دادی و به من ویلچر ساده! خدا لعنتت کند. خدا ازتون نگذره. من مانده بودم که باید به این معلول که جوانی زیر ۲۰ سال بود چه جوابی بدهم. برای همین پس از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که باید به این نوع برخوردها هم عادت کنم. ما در جامعهای با آدمهای متفاوت زندگی میکنیم پس باید خودم را برای هر نوع واکنشی آماده کنم، برای همین در جواب این پیام فقط نوشتم خدا پدر و مادرت را رحمت کند، خداحافظ. نیاز آن جوان همان ویلچر ساده بود و نیاز نفر بعدی هم آن ویلچر سی پی.
و خاطرهای که برایت خیلی تأثربرانگیز بوده است؟
چند روز پیش، بعد از اهدای این همه ویلچر، گذرم به خانهی افتاد که دیدن معلولی در حالت و وضعیت خیلی بد، خیلی حالم را بد کرد. معلولی که به خانهاش رفته بودم ۲۰ سال است روی تخت افتاده و به خاطر این مسئله زخم بستر گرفته است، آن هم زخم بستر بسیار شدید. یعنی وقتی به دیدنش رفتم از بوی عفونت و بوی بد خانهاش نمیتوانستم توی اتاق بمانم. حالم داشت بد میشد و میترسیدم ناگهان بالا بیاورم. دوست دارم برای این مریض کاری بکنم اما هنوز کسی را پیدا نکردهام، هرچند میدانم احتمالاً باید پای این شخص قطع شود چون میگفتند ۲۰ سال میشود که از روی تختش پایین نیامده است.
و حرف آخر؟
همیشه وقتی برای پوشش مراسم تجلیل از یک انسان موفق پشت دوربین قرار میگرفتم و مراسم را فیلمبرداری میکردم، از ذهنم میگذشت که چقدر خوب است انسان به این مرحله برسد که از کار او تجلیل شود و دوست داشتم خودم هم چنین تجربهای را داشته باشم. بعد به این مرحله رسیدم، یعنی به برنامه زندهای در تلویزیون دعوت شدم و به عنوان چهره سال هم انتخاب شدم. البته ناگفته نماند آن خیالات چیزهایی بود که پیش از رفتن سراغ اهدای ویلچرها از ذهنم میگذشت، سپس خودم این کار را شروع کردم و الان ایدهآل بنده چیز دیگری است و نه اینکه خواسته باشم دیده شوم یا خودنمایی کنم. در این سالها جواب اصلی را از خداوند گرفتهام یعنی هرجا به مشکلی برخورد کردهام به خدا گفتم به حرمت آنهایی که برایم دعا کردند کمکم کن و خیلی زودتر از وقتی که انتظار داشتهام جواب گرفتهام. شده روزی که پول تو جیبی نداشتهام اما کمتر از یک ساعت جوری پول به دستم رسیده که برای خودم باور آن سخت بوده است. میدانم خدا همیشه حواسش به همه آدمها و از جمله من هم هست.
ماشین بنز خریدهای؟
چندی پیش یک خانم به من پیام داد که میخواهم مبلغی کمک کنم. خلاصه آن خانم ۱۰۰ هزار تومان کمک کرد اما پس از چند ساعت دوباره پیام داد که شنیدهام شما ماشین بنز خریدهای! به ایشان جواب دادم: شما را گمراه کردهاند؛ من یک ماشین تیبا دارم که آن هم مال خانوادهام است. من حتی گواهینامه هم ندارم و چند بار امتحان دادهام اما رد شدهام. نکته جالب اینکه باز هم قانع نشد و از من خواست ۱۰۰ هزار تومان را به شمارهای که ارسال کرد برگردانم، من هم همین کار را کردم. خلاصه من از این مدل موارد هم دارم که طرف میگوید پولم را برگردان.
گاهی هم طرف پولی را برای کمک ریخته است اما از مبلغ مورد نظرش بیشتر منتقل شده و خواسته است آن را برگردانم. مثلاً چند وقت پیش یک نفر تماس گرفت و گفت: من میخواستم ۵۰ هزار تومان کمک بکنم اما اشتباهی ۵۰۰ هزار تومان منتقل کردهام و تو را به خدا مبلغ اضافی را به من برگردانید. من هم سریع پول طرف را به او برگشت زدهام.
سربازی که ۵ هزار تومان کمک کرد
یادم هست یک بار سربازی به من پیام داد که من در حال خدمت هستم و الان نوبت نگهبانی من روی برجک دیدهبانی است و گوشیام را هم یواشکی آوردهام. گفت خیلی از کارت خوشم آمده است و دوست دارم من هم سهمی در این کار داشته باشم اما موجودی و کمک من خیلی کم است. خلاصه همان سرباز ۵ هزار تومان برای خرید ویلچر کمک کرد. شاید از نظر بعضیها این کمک اصلاً رقمی نباشد اما برای من نیت و کار این سرباز ارزشمند است که از همان مبلغ پول کمی که داشته به نفع نیازمندی گذشته است.
نظر شما