محال است که درسهای ادبیاتفارسی را در مدرسه و دانشگاه خوانده باشی و گذار تو به علم عروض و آموزش وزن نیفتاده باشد و با افاعیل عروضی و گاهی زحافات آنها سر و کله نزده باشی و از طرفی بسیار بعید است که شعر کلاسیک با وزن و قافیه خوانده باشی و یا نوشته باشی و این آموختهها به کار تو آمده باشد. شما خواننده این یادداشت شاید بسیار شعرها خوانده باشید و حتی حفظ کرده باشید، ولی اگر از شما بپرسند که وزن این شعرها چیست، نه برایتان مهم باشد و نه بتوانید به راحتی و با استفاده از آن آموختهها آن را تشخیص دهید و بر فرض که تشخیص دهید، چه کمکی به شما میکند؟ من که به عنوان یک شنونده موسیقی، از یک قطعه لذت میبرم برایم چه فرقی میکند که آن قطعه در دستگاه شور نواخته شده است یا ماهور؟ یا ابوعطا یا بیات اصفهان؟
در همین جامعه فارسیزبان، بسیار کسانی هستند که شعر میسرایند و آن هم در قالبهای کلاسیک شعر میسرایند که به وزن و قافیه نیاز دارد. گاهی این شعرها از نظر وزن و قافیه معیوب است، به خصوص در مورد شاعران جوان. بسیاری مواقع در نهادهای ادبی برای این افراد کلاسهای آموزش عروض و قافیه گذاشته شده، ولی مؤثر نبوده است. ما ندیدیم که در نهایت از یک کلاس وزن و قافیه یک شاعر خوب بیرون آید. خوب اگر آن آموزشها کارآمد میبود که حداقل به درد همین افراد میخورد. وقتی یک آموزش وزن نتواند مشکل یک نفر را که وزن شعرش معیوب است حل کند، چه کارایی دارد؟ شاعری که بر وزن شعر مسلط است، طبیعتاً سراغ این آموزش نمیرود.
درست از همینروست که «آموزش وزن» به روش سنتی کاری بیهوده به نظر میرسد، حداقل برای عموم مردم و شاعران. بله «علم عروض» یک دانش مهم ادبی برای شناخت وزنهای شعر فارسی و ظرایف و دقایق آن است، ولی کاربرد آن برای عموم مردم شبیه کاربرد«علمنجوم» است. نمیتوان منکر اهمیت ستارهشناسی شد، ولی شاید برای یکهزارم یا یک دههزارم از افراد جامعه تا بتوانند در تهیه تقویم یا مسائل هوافضا از آن استفاده کنند، ولی من اگر بدانم که صورت فلکی «ممسکالاعنه» در کجای آسمان است یا دباکبر و دباصغر چه فرقی با هم دارند یا فاصله نپتون با خورشید چقدر است، برای من چه اهمیتی دارد؟
اما یک طرف دیگر قضیه را هم ببینیم. آن بسیار کسانی که شعر میسرایند و وزن شعرشان معیوب است، سرانجام باید چکار کنند؟ اگر علم عروض به آنها کمکی نمیکند، چه چیزی کمک خواهد کرد؟
به نظر میرسد ما باید در این زمینه تجدیدنظر کنیم. آموزش وزن را باید به تمرین واگذار کرد نه به آموزش، همچنان که دوچرخهسواری به تمرین نیاز دارد. هیچکس نمیتواند به کمک یک کتاب «خودآموز دوچرخهسواری» و یا آشنایی با محاسبات مربوط به تعادل در حالت دینامیک، دوچرخهسواری یاد بگیرد و البته ما هر روز در کوچه و خیابان بچههای چهار، پنج سالهای را میبینیم که بدون آشنایی با دینامیک تعادل، دوچرخهسواری میکنند.
کتاب «وزن شعر بیاموزیم» از دکتر اسماعیل امینی، شاعر و پژوهشگر گرانقدر معاصر، تمرینی برای یاد گرفتن وزن است. در این کتاب کسی با علم عروض آشنا نمیشود، ولی تمرینهایی مییابد و با روشهایی آشنا میشود که بتواند بر وزن شعر مسلط شود. در این کتاب 60صفحهای 20 تمرین در این مورد آمده است که میتواند «مهارت آموزش وزن» را به شخص بیاموزد، جدا از اینکه علم آن را دارد یا نه. همچنان که میشود مهارت دوچرخهسواری را آموخت، بدون دانش دینامیک.
چه خوب است نظام آموزشی ما نیز به همین سمت برود، این روشها را دریابد و به کار بندد. البته میدانم این روش تمرینی که آقای امینی در این کتاب پیشنهاد کرده است «امتحانپسند» و «تستخور» نیست. یعنی نمیشود از آن پرسش چهارگزینهای درآورد و سر ملت را گرم کرد و به رونق کلاسهای کنکور افزود و همین مشکل بزرگ ماست که نظام آموزشی درگیر آموزشهای ناکارآمد است و از آن طرف بسیاری از شاعران هستند که کتاب شعر چاپ میکنند، ولی شعرهایشان مشکل وزنی دارد.
نظر شما