تحولات منطقه

چهارسال پیش در چنین روزی استاد محمدابراهیم شریف زاده؛ خواننده‌ای صاحب سبک در موسیقی مقامی شرق خراسان به رحمت خدا رفت.

اذان گویی در حرم مطهر رضوی آرزوی استاد «محمد ابراهیم شریف زاده» بود/  او در موسیقی مقامی خراسان همچون فردوسی بود
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه

از ابراهیم شریف‌زاده دو آلبوم «خون‌پاش و نغمه‌ریز» و «سرو خرامان» منتشر شده. علاوه بر این، از او انبوهی آوازخوانی‌ها به جا مانده که عمدتا با دوتارنوازی استاد مرحوم حسین سمندری همراه است. آوازهایی که جایی ثبت نشده و اگرچه با تاریخ این سرزمین پیوند خورده اند اما بخاطر عدم حمایت و بی مهری با هنرمندش در دل خاک دفن شد.

مجالی دست داد در سالروز درگذشت این هنرمند با مستند سازی که  مستند بلند ۸۴ دقیقه‌ای درباره محمدابراهیم شریف‌زاده ساخته است، صحبت کنیم.

مسلم کرمانی، مستندساز جوان مشهدی است. او انبوهی مستند با موضوعات مختلف ساخته اما خودش می‌گوید هیچ کدام‌شان را به اندازه مستند «آقا شریف‌زاده» دوست ندارد. این مستند حاصل  ۲سال زندگی او با این هنرمند است. نام فیلمش برگرفته از عبارت شاعر بزرگ مهدی اخوان ثالث در شعری بود که برای استاد حسین سمندری دوتار نواز بزرگ خراسانی گفته بود و در آن شعر اشاره‌ای به صدای استاد شریف‌زاده هم کرده بود.  

گفتگوی ما را با مسلم کرمانی درباره هنر، زندگی و شخصیت محمدابراهیم شریف زاده بخوانید.

* چطور شد به سراغ استاد ابراهیم شریف زاده رفتید و مستند «آقا شریف زاده» ساخته شد  ؟

** یک روز در منزل لوح فشرده ای ، پیدا کردم، روی ضبط صوت گذاشتم . ترک ها خوانده شد و رسیدم به ترانه «بهاره دختر عمو!» که میخکوب شدم. صدا من را مسخ کرد و تاثیر عجیبی بر من گذاشت. آن زمان  خانه پدرم بود و برادرم کنارم نشسته بود و به برادرم همان جا گفتم :«عجب صدایی، این صدا از دل تاریخ می آید!» اتفاقا همان جا پدر و مادرم نشسته بودند و وقتی این آهنگ را شنیدند گریه شان گرفت چون من سال ها زمزمه این ترانه را از آن ها شنیده بودم و از کودکی به موسیقی علاقه داشتم. بعد این اتفاق هر جا مشابه این صدا را می شنیدم با جان و دل گوش می دادم و از آواز استاد شریف زاده لذت می بردم. این مساله تمام شد، سال ها گذشت و من رشته فیلمسازی رفتم. روزی آلبوم «سرو خرامان» را خریدم . این آلبوم ساخته دکتر محمد حق گو -از آهنگسازان بزرگ کشور-  بود. آلبوم با همکاری ارکستر اوکراین ساخته شده بود و چند ترک موسیقی در آن بود. فکر کنم ۲ یا ۳ اثر مربوط به آقای شریف زاده بود با اجراهایی متفاوت و بی نظیر. در آن لوح فشرده  بروشوری بود که راجع به اثر و آهنگسازان توضیح داده بود  و من برای اولین بار اسم آقای شریف زاده را آنجا دیدم. در آن بروشور ایشان به همراه عکس کوچکی معرفی شده بود و حتی نوشته شده بود جز پژوهشگران کسی او را نمی شناسد. همان جا با خودم عهد کردم او را پیدا کنم و از او فیلمی بسازم. بدون پیش فرض و ذهنیتی به ایشان زنگ زدم و فهمیدم در «باخرز» زندگی می کند. یک روز بدون هماهنگی با دوربین و امکانات به باخرز رفتم و ایشان را دیدم.

* در اولین دیدار او را چگونه دیدید؟

*  من بدون هیچ پرسش، طرح مساله ای و داستانی که از قبل تعیین کرده باشم فقط رفتم تا او را ببینم و خودم شخصا به شناخت، درک و فهمی از او برسم . شناخت او برای من نوعی کاووش بود . می خواستم بدانم صاحب صدایی که از دل تاریخ می آید چطور شخصیتی دارد.  برای همین با خودم گروهی نبردم و سعی کردم عوامل را به حداقل برسانم. دوربینی اجاره کردم و همراه برادرم که راننده بود و یکی از هم محله ای هایم که دوتار می نواخت سراغ استاد رفتیم تا اگر استاد قرار بود بخواند، ایشان بنوازد. خانه استاد، خانه ای کاهگی و رنگ و رفته بود روبروی مسجد بود. در زدیم و صدای استاد را برای اولین بار آن جا شنیدم که گفت:«کیه؟»  

من لحظه اول که استاد را دیدم شوکه شدم، احساس کردم «فردوسی بزرگ» را دیده ام . دقیقا با همان شکل و شمایل، شالی به سر بسته بود صورتی با ریش بلند و پر از چین و چروک که نشان از رنج و غم داشت.

 پشت نگاه او تفکر و اندیشه دیدم. چشم هایش نافذ و پرفروغ بود مثل چشم عقاب که به ما زیرکانه نگاه می کرد. با وجود اینکه برای ما میزبان خوبی بود اما احساس کردم تمایلی ندارد سراغش برویم. وقتی دوربین را دست ما دید ابتدا تردید کرد و بعد ما را به حضور پذیرفت. همان اول که نشستیم وقت اذان شد، گفت منتظر باشیم تا مسجد برود چون می خواهد اذان بگوید.

تازه آن جا فهمیدم استاد موذن مسجد است. خوشحال شدم و گفتم چه فرصت طلایی. همانجا دوربین را روشن کردیم و به اتفاق، به مسجد رفتیم اولین ضبط من از اذان گویی استاد شروع شد. صدای او بسیار استنایی بود . البته نماز را فرادی خواند و برگشت خانه . او امکانات خاصی نداشت و با ما شروع کرد به صحبت کردن و این گونه گفتگوی ما آغاز شد.

* چقدر طول کشید تا به شناخت کاملی از «استاد شریف زاده» رسیدید؟

** استاد تنها زندگی می کرد و ملاقات اول سه روز طول کشید. فهمیدم با این گفتگو ها نمی شود چیزی درباره او ساخت چون  او دوست نداشت شناخته شود و در آن سه روز هم شناختی از او بدست نمی آمد. البته رسما به ما نمی گفت و با صحبت نکردن، نخواندن با طفره رفتن در پاسخ ها متوجه شدم دوست ندارد شناخته شود. ارتباط او با ما عجیب بود و من متوجه شدم ما با آدم چند وجهی و چند لایه ، یک آدم کاریزماتیک روبرو هستیم. فقط اتفاق خوبی که در آن چند روز افتاد این بود که من متوجه شدم آقای شریف زاده هم موذن است و هم خواننده. هم مرده شور است و هم مداح. سعی کردم با این شناخت اولیه ساخت مستند را شروع کنم. برای ساخت این مستند دو سال با ایشان رفت و آمد داشتیم. البته دوستی ما به درازا کشید و رابطه من و او شد رابطه پدر و پسری. تا نزدیک فوت و درگذشت او ما با هم ارتباط داشتیم و هر زمان او کاری داشت من پیگیری می کردم چون تنها بود.  

یکی از کارهای من این بود که بتوانم مداحی های او را ضبط کنم و چون همه سال ها ندیده گرفته شده بود هم از سوی مردم و مسوولین تحقیر شده بود و همین مساله او را علت نشین کرده بود. به او گفته بودند چون موذن و مداح است اجازه ندارد بخواند . خودش نمی دانست باید چکار کند هم خوانندگی دوست داشت و هم تعلق خاطری به دین و مذهب داشت. موذنی را رایگان انجام می داد و از آن جا مانده و از آن جا رانده شده بود.

* مداحی آقای شریف زاده چطور بود؟

** اولین ضبط مداحی ایشام مربوط به شب تاسوعا بود. من می دانستم او برای ضبط مداحی اش همکاری نمی کند برای همن رفتم داخل مسجد و دوربین را کار گذاشتم. استاد به مسجد آمد و از کنار جمعیت خودش را به میکروفون رساند. پالتویی روی شانه اش انداخته بود. او با صدای بلند خواند:«علمدار سپاهم ای برادر، شهید بی گناهم ای برادر» مداحی ویژه ای داشت مداحی او ملغمه ای بود از موسیقی دستگاهی و موسیقی مقامی. خلاقیت هایی که استاد در آثارش داشت در مداحی هم داشت. مداحی او ترکیب عجیبی بود. همه سنت ها و اصالتی که قرار بود در مداحی حفظ شود، حفظ شده بود. به همین ترتیب من شروع کردم به جستجو در او . من متوجه شدم باید این کار را ادامه دهم و کسی از من حمایت نمی کند چون در مقابل تاریخ پاسخ گو هستم و باید کاری می کردم تا در مورد میراثی که او در جانش داشت دستمان در برابر آیندگان خالی نباشد. به کارم ادامه دادم و حاصل نشست ها و گفتگو ها ۱۰۰ ساعت فیلم شد.

* گفتگو ها به چه صورت انجام می شد؟

** بنا را بر این گذاشتم که نه از او و نه از کسانی که در فیلم آمدند، سوالی نپرسم فقط دوربین را کار گذاشتم و گفتم خودتان بگویید. سعی کردم خودم را به عنوان کارگردان حذف کنم و دخل و تصرفی نداشته باشم تا آدم ها در مورد خودشان،مشکلات و موسیقی حرف بزنند و مخاطب در فرایند فیلم به نتیجه برسد. محور این فیلم هم شخصیت آقای شریف زاده بود.

در مستند«آقا شریف زاده» زندگی آقای شریف زاده، آسیب شناسی موسیقی خراسان، شناخت موسیقی خراسان و  هم آسیب هایی که خواسته یا ناخواسته از سمت مسوولین به این موسیقی وارد شده است، دیده می شود. 

* اگر بخواهید به طور اختصار در مورد ویژگی موسیقی آواز استاد شریف زاده صحبت کنید، چه می گویید؟   

* در مورد ویژگی های موسیقی ایشان، یک کارشناسان متخصص باید صحبت کنند اما آنچه من به درک آن رسیدم و با پژوهشگری مثل هوشنگ جاوید و دکتر محمد حق گو -که آهنگساز بزرگی- صحبت کرده ام باید بگویم خراسان به لحاظ تاریخی اقلیمی خشک و کم باران دارد و مردم همیشه با مشکل آب و هوا در حال مبارزه بوده اند برای همین در آثار همه نوازندگان و خوانندگان طلب و استغاثه دیده می شود. در همه مقام ها «الله» وجود دارد، «الله مدد»،«الله بده تو باران» اما آواز  آقای شریف زاده به طور خاص همراه بود با محفوظاتی از تاریخ گذشته و تاریخ خراسان . او سنتهایی که نابود شده بودند در ذهنش حفظ کرده بود و در آوازش ارایه می کرد نمونه آن آهنگ «دلبر رعنا» بود منظومه ای ۱۲۰۰ بیتی که در گذشته خوانندگان خراسانی ها در عروسی هایشان آن را به صورت پاس کاری می خوانده اند و آقای شریف زاده تنها کسی بود که بیشتر از صد بیت آن را حفظ بود و به تنهایی ارایه داد.

استاد شریف زاده در موسیقی نوآوری داشت و این تفاوت او و سایرین بود.  موسیقی او حماسی بود. مثلا «سرو خرامان» را که بشنوید احساس می کنید داستان های شاهنامه روایت می شود .روایت های پدران و مادران ما در ترانه هایی که او زمزمه می کرد، شنیده می شود . در آثارش به اصالت و هویت و تاریخ خراسان وفادار بود و با هوش و ذکاوت و مطالعه و درک عمیقی که از ادبیات داشت توانسته بود دست به نوآوری هایی بی نظیر بزند یعنی هم به تاریخ وفادار باشد و هم ترکیب جدیدی ارایه داده بود و از این حیث صدای او کاملا متفاوت بود .  

* گفتید اولین ضبط شما از صدای استاد شریف زاده، اذان گویی ایشان بوده است. در مورد ویژگی اذان گویی اش توضیح دهید.

** او اذانی داشت  به نام «اذان هزاره گی» که در آستانه ثبت یونسکو بود و نمی دانم چرا پیگیری نشد با اینکه سازمان هایی مانند اداره فرهنگ و  ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات و اداره اوقاف برای این مسایل بودجه می گیرند و باید این افراد را شناسایی ، حمایت و معرفی کنند اما بر این وجوه شخصیتی آقای شریف زاده سرمایه گذاری نشد. به هر حال این نهادها  اگر با موسیقی او مشکل داشتند اما از اذان گویی و مداحی او هم حمایتی نکردند و آن را به مردم سرزمین ما معرفی نکردند و برای همیشه هنر او با خودش دفن شد. 

اذان استاد «موذن زاده اردبیلی» که اذان معروفی است در دستگاه بیات ترک خوانده می شود ولی اذان آقای شریف زاده ملغمه ای بود از دستگاه های موسیقی و موسیقی محلی و نواحی ایران که با نوآوری و خلاقیت در منطقه ای که زیسته همراه بود و اذان او به همین دلیل استنایی بود. اذان او ثبت نشد حتی صدای اذان گویی او هم ضبط نشد تا دوستان آرشیوی از صدای او داشته باشند!

*  در مورد تولید دو آلبوم  «سرو خرامان» و  «خون پاش و نغمه ریز» توضیح دهید.

** آلبوم «خون پاش و نغمه ریز» که مربوط با گذشته است و با استاد سمندری ضبط شد و شعری است که استاد اخوان ثالث برای ایشان گفته است و من اسم مستند را هم از همان شعر اخوان گرفتم که استاد شریف زاده را خطاب می کند « آقا شریف‌زاده که همراه ساز بود / بودش صدا مناسب و اشعار هم نکو / آقای شهر و این همه خوش ذوق و اهل دل / لطفی کن و سلام مرا عرض کن به او ...».

آلبوم «سرو خرامان» با رنگ بندی و ترکیبی متفاوت است که دکتر حق گو با ارکستر اوکراین ساخته است . در ارکستر، اول موسیقی ساخته می شود و بعد خواننده روی آن می خواند. اما در این کار معکوس عمل شده یعنی به خاطر ویژگی ها و شخصیت استاد شریف زاده برای آسیب نرسیدن به صدا، آقای حق گو ابتدا صدای ایشان را ضبط کرده و بعد بر اساس صدا، ارکستر زده شده است . آلبوم توسط شرکت سروش توزیع شده است.

اما ایشان محفوظات و ترانه هایی داشت که در مراسم می خوانده است. این ترانه ها و آوازها در جایی ثبت نشده است.

* با توجه به ارتباطی که برای ساخت مستند با ایشان داشتید در مورد ویژگی های شخصیتی استاد توضیح دهید و بگویید شناخت شخصیت هایی مانند ابراهیم شریف زاده چه اهمیتی برای جامعه دارد؟

** در مورد شخصیت ایشان بهترین پاسخ همان شعر معروف مولانا است. 

«دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد/ به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران/ به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد» در دکان شریف زاده  شکر و عسل پیدا می کردیم . با آنکه تلخی زیاد دیده بود اما شیرین بود او انسانی فرزانه بود و جامعه مدرن امروز به چنین شخصیت هایی نیاز داشت چون او فلسفه ، حکمت، عرفان و جامعه شناسی را می دانست و با نوع زیستی که داشت بسیار عمیق بود آزاده و اهل تملق نبود و همیشه می گفت حاضر نیستم کرنش کنم . اهل کرنش نبود و فقر و بدبختی را تحمل می کرد. شریف زاده مرده شوری را به عنوان شغل انتخاب نکرده بود از جبر زمانه اش تن به این کار داده بود. دیالوگ فیلم من با این جمله تمام می شود. او در مرده شورخانه منتظر است تا مرده ای را بیاورند و او بشوید . رو به دوربین می کند و می گوید:«اگر من موسیقی دان هستم و چند کشور را رفته ام، انسانیت است که آخر عمر مرده بشورم؟» این جمله در گوش من همیشه طنین دارد در حالی که تاریخ و همه کسانی که می شوند برای آن پاسخی ندارند. 

او به کشورهای زیادی سفر کرد و در سال ۴۲ به دعوت دولت ایتالیا به این کشور رفت و دو ماه در این کشور به همراه استاد سمندری موسیقی اجرا کرد تا مردم دنیا از صدای او و پنجه آقای سمندری لذت ببرند. کسانی که این زندگی را برای او رقم زدند مدیون او هستند و ظلم بزرگی به تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم کرده اند. چون پاشنه آشیل یک کشور فرهنگ آن است و موسیقی هم جزئی از همین فرهنگ است.

ما می توانیم به هر آنچه می خواهیم با ارزش دانستن فرهنگ برسیم.

فردوسی می فرماید: «گهر بی­هنر زار و خوار است و سست/ به فرهنگ باشد روان تندرست»

اما خواسته و ناخواسته این هنرمند نادیده گرفته شد. و به خاطر کرنش نکردن تا آخر فقیر ماند .

نشان فرهنگ و هنر را به او ندادند چون مرده شور بود. در جلسه ای که با حضور آهنگسازان برگزار شد روزی که قرار بود نشان را به ایشان بدهد یکی از آن ها می گوید: «او نمی تواند نشان را بگیرد چون مرده می شوید و این برای صنف ما خوب نیست» او نمی دانست استاد شریف زاده به چه ارزش هایی مزین بود. او مرد و بعد از مرگ نشان را به او اعطا کردند. 

مهم ترین ویژگی شخصیتی او آزادگی و آزاد زیستن بود. 

افرادی مانند شریف زاده حلقه اتصال و پیوند ما با تاریخ هستند که اکنون در دسترس نیستند. این ها مانند الواح تاریخی اند که هم ارزش های تاریخی دارند و هم حاوی اطلاعات و پیام هایی از گذشته دور هستند و این وظیفه مارا صدچندان می کند چون این ها میراث بشری هستند. و متعلق به همه جهان هستند و استاد شریف زاده از کسانی بود که به شکل استثنایی این کار را انجام می داد. او در آوازهایش چیزهایی ارایه می داد که نابود شده بود ،  دانشگاه نرفته بود و خوانده هایش نتیجه زیست بود. او در نوع ارایه صدا با «پاواروتی» و «بوچلی» مقایسه می شود. اما در زمان حیاتش اتفاقی برای او نیفتاد. من تلاش کردم در زمان حیاتش مستند را در جلسات مختلف اکران کنم که چند اتفاق افتاد اول اینکه توانستیم کمک هایی جمع کنیم و به دیدارش رفتیم و دوم  بزرگداشتی برای او گرفته شد که البته در آن زمان آقای سمندری بدرود حیات گفته بود. هر چند این مراسم در مشهد و با حضور وزیر گرفته شد اما مراسم کوچکی بود و در شان استاد نبود . در این مراسم به استاد لوحی داده شد و یک سکه که در آن زمان معادل ۶۰۰ هزار تومان ارزش داشت. استاد همان جا تقدیرنامه را گوشه ای پرت کرد و گفت من به این ها نیازی ندارم  و سکه را نگاه کرد و در جیبش گذاشت.  

* استاد شریف زاده چه آرزوهایی داشت؟

** یک بار با جمعی به صورت خودجوش به خانه اش رفتیم که شهردار باخرز هم آمده بود. او در آن جمع گفت: «دو آرزو دارم، به مکه بروم و به صورت افتخاری هفته ای یکبار در حرم امام رضا(ع) اذان بگویم و به باخرز برگردم.» خواسته ای که به راحتی می توانست محقق شود اما نشد.

* چقدر از خراسانی ها و اهل موسیقی و مردم ما که با موسیقی دم خور هستند هنرمندان بومی نظیر استاد شریف زاده را می شناسند؟

** در جامعه مرده پرست ، هنرمند پس از مرگش متولد می شود و آن اتفاق تازه برای استاد افتاده است. کاش این توجه در زمان حیاتش بود اگر شرایط نسبتا مطلوبی برای زندگی او محقق می شد حتما تا ۲۰ سال دیگر زنده می ماند چون تنهایی و بی اعتنایی او را کشت. هنرمند از بیکاری از پادر می آید نه از بیماری و او هنرمندی بود که بیکار شده بود.

الان توجه مردم بیشتر شده است چون در این زمان  به ریشه ها، اصالت و هویت  توجه بیشتری می شود. اما هنوز بسیاری از هنرمندان از طرف جامعه دیده نمی شوند و مهجور هستند و نسبت به آن ها کم لطفی می شود.

اساتید موسیقی خراسان به تعداد انگشتان دست نمی رسد و برای دولت کاری ندارد از این ها حمایت کند،آن ها را بیمه کند و یا به آن ها حقوق بدهد. مهجور ماندن این ها در دراز مدت به ضرر جامعه خواهد بود چون ملتی پیش رو است و می تواند به اهدافش دست پیدا کند که ارزش های کهن و فرهنگش را حفظ کند . این افراد پاسبان ها و مرزداران این فرهنگ و بوم هستند و وظیفه دولتمردان است که آن ها را به مردم بشناساند.

* مانند استاد شریف زاده هنرمندان زیادی هستند که در روستا و منطقه خودشان غریب مانده اند  و همان عده ای که شکار مستندسازان و عکاسان شده اند، دیده و معرفی شده اند. تصویر و مستند چقدر سراغ این افراد رفته است و چقدر باید این هنرمندان را شناسایی کند.

* هر کس در کارش رسالت دارد اما وظیفه ما انجام این کار نیست. من به نوبه خودم در این راه قدم گذاشتم تا دستمان در مورد آیندگان خالی نباشد. امیدوارم این فیلم مرجعی باشد برای کسانی که می خواهند در مورد تاریخ و موسیقی این کشور بیشتر بدانند.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • زهرا شریف زاده IR ۲۲:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۹/۲۷
    0 0
    فرزند استاد هستم وشاکی از زمانه ومسئولین امر پدرم هنرمندی به نام دردلها بود که بعد مرگش بیشتر زنده شد ودرخشید. اماافسوس که چه زود دیر میشود درخواستم ثبت اذان استاد در گینس ومیراث فرهنگی شاید آیندگان بیشتر قدر بدانند باید فریاد بزنم در گوش افراد خشک ومقدس که درکنار هنروموسیقی هم میشودمسائل دینی ومذهبی را برای مردم جذابتر کرد همانطور که میگویند : دین از سیاست جدا نیست هنر موسیقی هم جدا از دین واعتقادات مردم نیست به امید بیداری.