قدس آنلاین: امروز پنجشنبه، بیست و دوم آبان ماه درست چهار سال از مرگ ابراهیم شریفزاده میگذرد؛ مردی که در تنهایی زیست و در تنهایی مرد؛ استادی با دنیایی از نغمههای ناب در سینه که بیمهریهای فراوان کج خلقش کرده بود. شریفزاده با همه استعداد هنریاش، با همه فهم تندش از موسیقی، با همه داستانها و دوبیتیهایی که در سر داشت، حالا چهار سال است که کنار یار و همکار همیشگیاش، استاد حسین سمندری، بالای تپه بلندی در باخرز دراز کشیده است.
ابراهیم شریفزاده بیست و دوم مهرماه 95، در تنهایی و تنگدستی درگذشت؛ هنرمندی که مهدی اخوانثالث و محمد قهرمان برایش شعر سروده بودند و برای بازاجرای یکی از آوازهایش، ارکستری در اوکراین، آهنگ ساخته بود.
با این همه، این آخرین صفحه از رنج هنرمندان هنرهای آیینی نیست؛ هنرمندانی که ما، همه ما در قلمرو وسیع ایرانزمین، دستکم بخش وسیعی از داشتههای فراوان فرهنگی و هنریمان را مدیون آنها هستیم. آنها آخرین حلقههایی هستند که ما را بیواسطه به هویت تاریخیمان پیوند میدهند. بیمهری ما به آنها البته نماد و نمایشی از بیمهری ما به هویت تاریخیمان است و ابتذالی که حالا آرامآرام بساطش را بر پهنه هنر و فرهنگ ما دارد میگستراند، نشانهای از همین بیریشه شدنهاست... .
ابراهیم شریفزاده بیست و دوم آبان 95 با تلخکامی درگذشت و همه این آه و اَرمانی که در سوگ او و در نبود او، سر دادهایم البته چیزی را برای او عوض نخواهد کرد؛ اما شاید بتواند شمعی بشود که شب تیره دیگر هنرمندان آیینی را روشن میکند. بخشی از این وظیفه خطیر حتماً بر دوش ما خبرنگارهاست. ما باید این هنرها و این گنجینههای هنری را به یاد جامعه بیاوریم و به جامعه بگوییم که چرا آنها مهم هستند؛ بسیار مهمتر از بسیار کسانی که خبرهایشان همیشه در پیشانی رسانههاست. هنرمندان آیینی، برگ درشتی از شناسنامه ما هستند؛ آنها که نباشند، ما بخشی از خودِ تاریخی و فرهنگیمان را گم خواهیم کرد و کارمان برای ساختن آینده، دشوارتر خواهد شد... .
همین حالا در همین شبانگاهی که این سطرها را مینویسم، هنرمندان بسیاری هستند که در پیرانهسری، با تلخکامی روز و روزگار میگذرانند که به قول لسانالغیب:
از این سموم که بر طرف انجمن بگذشت
عجب که برگ گلی ماند و بوی نسترنی
چه کسی از شیرمحمد اسپندار خبر دارد؟ از قنبر راستگو و عاشیق اسکندری؟ آخرین باری که رسانهای به سراغ ناصر مسعودی رفت، کِی بود؟ کسی از خبرنگاران خراسانی، فاروق کیانی و محمد یگانه و کریم کریمی را میشناسد؟ کسی از آنها جبار رحمتی را یادش میآید؟
نه اشباه نکنید. منظورم رساندن پولی به جیب خالی آنها نیست که آنها همه عمرشان را در سرمستی هنر گذراندهاند و این چار صباح دیگر را هم به همچنان؛ اما احوالپرسی ما از آنها و یادآوری هنرشان به جامعه میتواند ما را با بخش وسیعی از گذشتهمان پیوند بدهد و همین پیوندهاست که خود به خود هنرمندان آیینی را قدر میدهد و با همه فروتنیشان، بر صدر مینشاند.
ابراهیم شریفزاده چهار سال است که دنیا را با همه نامهربانیهایش، رها کرده است، اما هنرهای آیینی و بسیاری از هنرمندانِ، خدا را شکر، پرشمار آن، هنوز زنده هستند. هر کدام از خبرنگارها همین حالا شماره یکیشان را بگیرد و با او قرار مصاحبه بگذارد. ما خبرنگارها باید کمک کنیم تا جامعه قدر این زندگیهای پرثمر را بداند.
نظر شما