قدس آنلاین: ۲۴ آبان مصادف با سی و نهمین سالگرد ارتحال علامه سیدمحمدحسین طباطبایی است؛ به همین مناسبت با حجتالاسلام والمسلمین محمدحسن وکیلی، استاد فلسفه و عرفان حوزه علمیه مشهد درباره ابعاد شخصیت علمی ایشان به گفتوگو پرداختیم که از نظرتان میگذرد.
علامهطباطبایی از برجستهترین چهرههای تحول علوماسلامی است
حجتالاسلاموالمسلمین وکیلی در ابتدا با تأکید بر اینکه در تاریخ اندیشمندان مسلمان و شیعی، علامهطباطبایی از برجستهترین چهرههای تحول علوماسلامی محسوب میشود، میگوید: برخی اعتقاد دارند در بین فلاسفه مسلمان پس از ملاصدرا علامهطباطبایی برترین فیلسوف و به باور سایرین سومین یا چهارمین فیلسوف در ۴۰۰ سال اخیر است. ایشان در تفسیر هم صاحب مکتب بوده و از بزرگترین مفسران شیعی محسوب میشود. علامهطباطبایی در بُعد علمی، عملی و معرفت قبلی و شهودی در هر جهت جامع و کامل بود. او در ابعاد علمی جامعیت داشت و دانش او منحصر به فقه و اصول، تفسیر یا فلسفه نبود بلکه او شخصیتی چند بعدی داشت که در تمام ابعاد جزو سرآمدان عصر خود بود؛ یعنی از جوانب مختلف به هر مسئلهای ورود پیدا کرده و آن را بررسی میکرد. امدادهای غیبی و ملکوتی هم به دلیل جهات معنوی و اتصال به عالم بالا همیشه به کمک ایشان میآمد.
وی ادامه میدهد: معمولاً مرحوم علامهطباطبایی(ره) را به فلسفه و تفسیر میشناسیم، اما واقعیت مطلب این است که ایشان در فقه، اصول و حدیث هم جزو شخصیتهای برجسته زمان خود بود. با بررسی فعالیتهای حدیثی علامه مشخص میشود که ایشان شخصیتی بسیار کمنظیر داشت. نسخه ۲۰جلدی کتاب وسائلالشیعه که مهمترین کتاب حدیثی فقهی ماست براساس نسخه شخصی علامهطباطبایی چاپ شده است؛ زیرا علامهطباطبایی به مباحث حدیثی و فقهی اهمیت بسیاری میداد و همراه آیتالله میلانی وسائلالشیعه خود را با نسخه اصلی شیخ حرعاملی تطبیق و کل کتاب را نسخهشناسی کرد. این نسخهشناسی آنقدر ارزشمند و معتبر بود که برای چاپ کتاب وسائلالشیعه نسخه علامهطباطبایی را استفاده کردند.
این استاد حوزه علمیه بیان میکند: علامهطباطبایی پیش از ورود به تفسیرالمیزان چون اعتقاد داشت که تفسیر صحیح مبتنی بر تسلط به روایات است، سه دور بحارالانوار را مطالعه کرد و از آن جایی که گمان میکرد شاید موفق به تفسیر کامل قرآن نشود، مشغول نگاشتن تفسیر موضوعی براساس روایات شد که رسالههایی مانند توحید، اسماء، وسائط و الانسان قبلالدنیا و الانسان فیالدنیا و الانسان بعدالدنیا، نتیجه آن مطالعات است. علاوه بر آن ایشان حدود ۱۰ سال احادیث معرفتی بحارالانوار را برای عدهای از فضلا مانند علامه حسنزاده و علامه جوادیآملی تدریس میکرد.
روش تفسیری علامهطباطبایی در المیزان
وی به ابعاد دیگر زندگی علامه اشاره کرده و توضیح میدهد: علامهطباطبایی در فقه هم بسیار کارآمد بود و اصول را در حوزه علمیه نجف و نزد اساتیدی مانند مرحوم کمپانی و نایینی فرا گرفته بود. از ایشان نقل است که «از تبریز به قم برای تصحیح عقاید طلاب براساس حق و مبارزه با عقاید باطل آمدم. تا قبل از آن طلاب و قاطبه مردم مؤمن و دارای عقیده پاک بودند و نیازی به تشکیل حوزههای علنی اسفار نبود، ولی امروزه هر طلبهای که وارد دروازه قم میشود با چند چمدان پر از شبهات و اشکالات وارد میشود» به همین دلیل ایشان متمرکز به تدریس فلسفه و تفسیر شدند، آن هم در زمانی که تدریس فلسفه و تفسیر در حوزه علمیه موجب سرشکستگی بود، زیرا عدهای فکر میکردند چون تسلط کافی بر علوم فقه و اصول وجود ندارد به تفسیر میپردازند و ماجرای مفصلی از مخالفت برای تدریس اتفاق افتاد، اما علامه طباطبایی توفیق پیدا کرد به برکت پیگیری خود، نسلی تربیت کنند که پاسخ به شبهات داده و قرآن را در حوزه علمیه قم زنده نگه دارند. پررنگ شدن بُعد فلسفه و تفسیر ایشان برای عمل به وظیفه الهی بود.
حجتالاسلام والمسلمین وکیلی یادآور میشود: علامهطباطبایی در باب تفسیر مسلک جدیدی به نام تفسیر قرآن به قرآن را ترویج کرد. این روش اجمالاً در بین مفسرین جهان اسلام بود و تعدادی از مفسرین این روش را در طول تاریخ استفاده کرده بودند. مرحوم علامه میفرماید: استاد ما مرحوم آیت الله قاضی(ره) به این روش اعتنا داشت و میفرمود: مهمترین سبک فهم قرآن همین روش است. این روش را مرحوم علامه احیا و ترویج کرد و به عنوان میراثی گرانبها از او باقی ماند.
این استاد فلسفه تشریح میکند: روش تفسیر قرآن به قرآن چند پایه اساسی دارد؛ نخست اینکه قرآن خود در آن چیزی که میخواهد بگوید روشن و شفاف است و معماگونه صحبت نکرده است. تفکری در بین برخی اندیشمندان مسلمان بود که فکر میکردند آیات قرآن به ظاهر چیزی گفته، اما در باطن و واقعیت موضوع دیگری است. به همین دلیل قرآن را نمیفهمیم و باید به روایات مراجعه کنیم و روایت منظور از آیه قرآن را شرح دهد. مرحوم علامه بر این مورد پافشاری زیادی داشت که روایات میتواند مکمل قرآن باشد، حتی میتواند ظرایف درون قرآن را به ما نشان دهد، اما معنی نمیدهد که آیهای موضوعی را بیان کند و در روایات خلاف ظاهر آن را معنا کند. اگر قرار باشد قرآن کتاب رمزگونهای باشد که آن چیزی که میگوید با آنچه منظورش است فرق کند، این کتاب دیگر کتاب هدایت نیست بلکه کتاب گمراهی است.
تمام علوم اسلامی مقدمهای برای فهم قرآن است
وی اضافه میکند: البته برخی از این سخن علامه برداشت اشتباهی داشته و فکر میکردند ایشان فرموده است برای فهم قرآن نیاز به روایت نداریم؛ در صورتی که این برداشت اشتباه است، زیرا ما ناقص هستیم و در فهم قرآن نیاز به معلم داریم که روایات معلم قرآن هستند، اما قرآن نیاز به روایات ندارد و متنی کامل است. در فهم قرآن به روایات محتاج هستیم، اما قرآن در دلالت خود محتاج به روایت نیست و پیام خود را به صورت کامل و شفاف بیان میکند و ما به دلیل ضعف خود باید از روایات کمک بگیریم تا به افق فهم قرآن برسیم.
حجتالاسلام والمسلمین وکیلی عنوان میکند: پس از توجه به معنای واژه یا کلمهای در قرآن و رصد و بررسی تفسیر و مشابهات آن در قرآن، با کنار هم چیدن آیات قرآن و پیدا کردن مشابهات نکتههای بسیاری در ترجمه قرآن به قرآن بدست میآید؛ این دو نکته شالوده اصلی تفسیر المیزان است. علامهطباطبایی معتقد است کسی که میخواهد قرآن را تفسیر کند باید موقع تفسیر قرآن هیچ پیشفرض فلسفی، کلامی، فقهی یا اصولی به قرآن تحمیل نکند بلکه باید خالصانه آنچه از قرآن میفهمد برداشت کند و میفرماید روش گذشتگان که عقاید خود را بر قرآن تحمیل میکردند تفسیر قرآن نیست بلکه بازخوانی قرآن طبق خواستههای شخصی و عقاید پیشینیان و نادرست است.
وی به ابعاد دیگر سیره علامهطباطبایی اشاره کرده و بیان میکند: ایشان قرآن را نهایت و غایت همهچیز دانسته و معتقد بود تمام علوم اسلامی مقدمهای برای فهم قرآن است. فلسفه علامه هم در راستای فهم قرآن بود. او به شاگردان خود میفرمود: فلسفه و علوم عقلی بخوانید، اما همه آنها در خدمت قرآن و سنت باشد و تلاش کنید سهم فهم خود از آیات قرآن را بالا برده و به حدی برسید که بتوانید روایات اهلبیت(ع) و در نهایت قرآن کریم را بفهمید. قرآنمحوری یکی از شاخصههای مکتب تربیتی او بود و شاگردان ایشان با وجود اینکه فقیه و مجتهد از فقه و اصول و فیلسوف شدند، اما امتیاز برجسته آنها این است که همگی با قرآن مأنوس بوده و هدف نهایی تربیت خود را قرآن میدانند.
تشکیل حکومت اسلامی در آرای علامهطباطبایی
وی یادآور میشود: مقام معظم رهبری در بیاناتی فرمودهاند «ما در بین سلسله علمی، فقهی و حِکمی خودمان در حوزههای علمیه، یک گذرگاه و جریان خاصالخاص داریم که میتواند برای همه الگو باشد؛ هم برای علما الگو باشد، هم برای آحاد مردم و هم برای جوانها؛ اینها کسانی هستند که به پایبندی به ظواهر اکتفا نکردند، در طریق معرفت و طریق سلوک و طریق توحید تلاش کردند، مجاهدت کردند، کار کردند و به مقامات عالیه رسیدند و مهم این است که این حرکت عظیم سلوکی و ریاضتی را نه با طرق مندرآوردی و تخیلی بلکه صرفاً از طریق شرع مقدس آن هم با خبرویت بالا، بدست آوردند». مرحوم طباطبایی در این طریق باید الگویی باشد برای حوزههای علمیه و هر که دنبال تهذیب نفس میگردد. ایشان در بعد علمی و اجتماعی جامعیت داشت. برخی از افراد به دلیل پرداختن به مباحث علمی از شرایط جامعه دور میماندند، اما با وجود اینکه به نظر میرسید علامه تمام مدت به درس و معنویت مشغول بود، اما در عمل آثار دیگری از او دیده میشد. در زمان حضور ایشان در تبریز، فعالیتهای اجتماعی بسیاری از او در آن شهر گزارش شده است. از رسیدگی به زمینهای زراعی و کمک به فقرا و مساکین منطقه گرفته تا ایجاد تحول در کشاورزی و نوع آبیاری و ساخت حمام که مردم از این خدمات اجتماعی بهره میبردند. پس از حضور در قم نیز ایشان جزو افرادی بودند که به طور مداوم پیگیر تشکیل حکومت اسلامی بودند و به آن اعتقاد داشتند.
این استاد فلسفه و عرفان به رابطه بین علامهطباطبایی و انقلاب اسلامی نیز اشاره کرده و میگوید: ایشان اعتقاد داشتند بدون تشکیل حکومت اسلامی، احکام اسلام اجرا نمیشود و بحث مفصلی در تفسیر آخر سوره آلعمران در مورد اهمیت حکومت اسلامی آوردهاند. در یک دیداری که خدمت مقام معظم رهبری بودیم، فردی از ایشان پرسید که آیا علامهطباطبایی با انقلاب مخالف بودند؟ رهبری با تأکید مؤکدی فرمودند: اصلاً چنین حرفی ممکن نیست. یک بار که علامه به واسطه دوستی با پدرم در مشهد و در منزل ما حضور داشت به ایشان عرض کردم، به برکت خواندن المیزان شما انقلابی شدیم و مباحثی که در المیزان مطرح شد، انگیزه تشکیل حکومت اسلامی را در ما ایجاد کرد.
حجتالاسلام والمسلمین وکیلی در پایان اظهار میکند: علامه طباطبایی از سال ۱۳۳۶ در تهران با عدهای از بزرگان مانند علامه تهرانی و آیتالله مطهری برای چگونگی مبارزه و مقابله کردن با حکومت پهلوی جلساتی داشتند، اما طرح و برنامههایی که داشتند به اقدام عملی نرسید. از سال ۱۳۴۳ به بعد که موج انقلاب بالا گرفت، علامه طباطبایی از آن پشتیبانی میکرد، اما سن و سال و وضعیت جسمانی ایشان اقتضا نمیکرد که در صحنه فعالیت اجتماعی و راهپیمایی و... حضور داشته باشند، اما پشتیبان اصل و تشکیل حکومتاسلامی بودند و شاگردان خود را براساس تواناییها و قابلیتهایی که داشتند به پشتیبانی از حکومت اسلامی تشویق میکردند.
نظر شما