آشنایی شما با سردار سلیمانی به دوران جبهه و جنگ برمیگردد یا پیش از جنگ نیز با ایشان در ارتباط بودید؟
آشنایی اولیه ما برمیگردد به سال ۱۳۶۱-۶۰ که ایشان فرمانده تیپ ثارالله بودند که بنده نیز فرماندهی سپاه شهرستان گلباف بودم؛ در آن سالها در جلساتی که فرماندهان سپاه کرمان با ایشان داشتند و جمع هایی که با ایشان داشتیم با سردار دیدار داشتیم.
طی این سالها دیدارهای ما در همین قالب صورت میگرفت تا اینکه در سال ۱۳۶۲ -۶۳ که برای حضور در جبهه ها در تردد بودیم اما در اواخر ۱۳۶۲ بنده به صورت ثابت در اهواز مستقر شدیم و در قالب لشگر ۴۱ ثارالله مشغول به خدمت شدم؛ مدتی به عنوان مدیر داخلی لشگر و یگان دریایی و مهندسی لشگر مشغول به کار بودم و به عنوان سرباز در خدمت سردار سلیمانی که فرماندهی لشگر را برعهده داشتند بودیم.
یکی از دلایل نزدیکی بیشتر شما به سردار سلمانی تشکیل تیپ کرمانی ها بوده است. تشکیل این تیپ و ماجرای نامگذاری آن چه بوده است؟
سردار سلیمانی به عنوان فرمانده گروه کرمانی ها در منطقه حضور داشتند تا اینکه یک روز یکی از برادران سپاه که از قرارگاه بودند، حاج قاسم را با خود به سنگری بردند که فرماندهی کل سپاه با حضور سردار محسن رضایی در آنجا تشکیل جلسه داده بودند؛ در آن جلسه یکی از فرماندهان سپاه موضوع تشکیل تیپ کرمانیها را مطرح کردند؛ در ابتدا از صحبتهای سردار محسن رضایی به نظر میرسید که ایشان نسبت به این مسئله تردید دارند اما این فرمانده سپاه گفتند که فرماندهی سردار سلیمانی را تضمین میکنند؛ فرماندهی که تشکیل تیپ کرمانیها را تضمین کردند کسی نبود جز شهید «حسن باقری» که کشف بسیاری از فرماندهان جنگ را برعهده داشتند.در خاتمه جلسه قرار شد این تیپ با نام ثارالله تشکیل شود و فرماندهی آن برعهده سردار قاسم سلیمانی گذاشته شد.
خصوصیت بارزی که ایشان را به یک فرمانده کاریزماتیک تبدیل کرد چه بود؟ روابط سردار سلیمانی با رزمندگان تحت فرمانشان به چه شکلی بود؟
ویژگی مهمی که در این تیپ بین رزمندگان و حاج قاسم، جدای از صمیمیتی که وجود داشت حالت مرید و مرادی بود.
عصاره رفتاری حاج قاسم که به ایشان شخصیتی کاریزماتیک میداد اخلاص بود؛ شاید از نظر ظاهری حاج قاسم انسان مقتدری به نظر نمیرسید و از نظر جسمی فردی لاغراندام هم بود اما آن قدرت تسلط یا همان کاریزما به واسطه همان خلوصی بود که ایشان و برخی فرماندهان دیگر سپاه داشتند؛ از طرفی اقتدار ایشان در میدان مبارزه و جنگ هم زبانزد بود به طوری که حضور ایشان در میدان جنگ علاوه بر انداختن ترس به دل دشمن موجبات تقویت روحیه نیروهای خودی را فراهم می آورد.
اگر بخواهیم به زمان جنگ برگردیم چیزی به عنوان نیروی زیردست در سپاه و تیپ ثارالله وجود نداشت؛ آنچه که معنا داشت بچههای حاج قاسم بود؛ بردار قاسم و علی آقا معنا داشت و به این شکلی که امروزه شما از فرماندهی و یک لشگر متصور هستید نبود؛ یک جمع خودمانی با یک اعتقاد بودند که البته سازمان و نظم هم داشتند. در تصاویری که از حضور حاج قاسم که در پیشانی محور مقاومت در لبنان و عراق و سوریه میبینید کجای آن شما را به یاد یک ژنرال و فرمانده میانداخت و اگر کسی نمیدانست که ایشان یکی از بزرگترین فرماندهان دوران است به هیچ وجه این تصور را نمیکرد که وی چه درجه و رتبهای دارد.نمیتوان مدعی شد که در رفتار حاج قاسم با نیروهای زیردستشان عتاب و خطابی نبوده اما در این عتاب و خطاب شما نفسانیت نمی دیدید.
بگذارید مثالی در این زمینه بزنم تا برای نسل امروز ملموس تر بشود؛ رابطه ایشان با شهید اصغر(اصغر پاشاپور) در سوریه را همه دیده اند؛ ارتباط بین حاج قاسم و شهید «اصغر » به تمام معانی بین ایشان و رزمندگان تحت امرش وجود داشت؛ درواقع هیچ کسی نبود که از حاج قاسم حساب نبرد اما هیچ کس هم نبود که حاج قاسم را دوست نداشته باشد آنهم با تمام معانی که از دوست داشتن سراغ دارید؛ اینکه شما می شنوید سید حسن نصرالله می گویند که اگر من می فهمیدم که عزراییل قرار است جان حاج قاسم را بگیرد من پیش قدم میشدم، خود گویای روابط حاج قاسم است؛ این روحیه در میان تمام نیروهایی بود که با حاج قاسم در تماس بودند؛ یعنی اگر از آنها می پرسیدید که حاج قاسم شهید شود یا تو؟ میگفتند البته که من. تمام بچه های رزمنده واقعا دوست داشتند که خودشان شهید بشوند ولی گزندی به حاج قاسم نرسد این را با دودوتای مادی نمیتوانید برایش تعریفی ارائه بدهید؛ فضای اینها فضای عشق و علقه بود.
اگر به شلمچه بروید یک منطقهای وجود دارد در داخل خاک عراق به نام کانال ماهی؛ در کربلای ۵ لشگر ما از این کانال عبور کرد در جلو این کانال، باریکه ای به عرض ۲۵۰ متر به عنوان سرپل تصرف شد؛
حاج قاسم دائما داخل این باریکه بود؛ عملیات خاک برداری به دلیل آتش دشمن در طی روز، معمولا شبها انجام میشد؛ در دیواره ای این کانال یک عرض آن یک متر بود یک حفره ای زیر این دیواره قرار داشت که آنجا محل استقرار حاج قاسم و بیسیم چی او بود تا مورد اصابت خمپارههای زمان دار و بمب های دشمن قرار نگیرد، آنجا بود که حاج قاسم وصیت کرد که اگر من شهید شدم شهید حاج «یونس زنگی آبادی» فرماندهی لشگر را برعهده بگیرند؛ در عین اینکه حاج یونس چند دقیقه قبل از آن به شهادت رسیده بود و حاج قاسم از این مسئله با خبر نبود؛ یکی از دوستان ما که مسئول اطلاعات لشگر بود گفت که من به حاج قاسم رسیدم و به ایشان گفتم شما بروید آن سوی کانال خط من جای شما را می ذگیرم و هرچه دستور دادی انجام میدهم شما یک کیلومتر عقب تر بروید. در حالی که من همچنان اصرار به عقب رفتن حاج قاسم داشتم رو به من کرد و گفت علی آقا این حرف را نزنید من اینجا که نشستم میگویم گردان بیا، اطلاعات بیا، تخریب بیا، مهندسی بیا، اما اگر عقب بروم باید بگویم گردان برو، تخریب برو، مهندسی برو، فرق اینها در بیا و برو است؛ این خاطره را در گوشه ذهنتان داشته باشید تا سخنرانی چند سال قبل که ایشان اشاره کردند به اینکه فرماندهان ما فرمانده برو نبودند و فرماندهان بیا بودند، امام بودند؛ ایشان به تمامی مصداق این جمله بودند؛ ثاسم سلیمانی فرمانده برو نبود بلکه فرمانده بیا بود.
بعد از جنگ نیز نقشی که حاج قاسم در نیروی قدس ایفا کرده است فراتر از فرماندهی بوده است؛ حاج قاسم یک رهبر استراتژیک و راهبردی بود که فرماندهی تنها جزئی از آن بوده است؛ راهبردهای ایشان نه فقط در منطقه که در جهان تاثیرات شگرفی داشته است.
شخصیت حاج قاسم را توصیف کنید ایشان چه ویژگیهایی رفتاری و اخلاقی داشتند؟
معادله ای که ما بچه مسلمانها باید آن را به خاطر بسپاریم و به آن ایمان پیدا کنیم این است که این گونه افراد هرچه خالصتر میشوند خضوعشان بیشتر میشود و هرچه خضوع آنها بیشتر میشود جایگاهشان نزد خدا بالاتر میرود و خدا بالاترشان میبرد.
شهید مطهری کتابی دارند تحت عنوان «انسان کامل»؛ چکیده مطلب در این کتاب این است که حضرت علی(ع) که نمونه یک انسان کامل است در میدان جنگ هیچ کس نمیتواند تصور کند که این فرد گریه هم میتواند بکند. یا مثلا برود در خانه یک فرزند شهید چهار دست و پا راه برود و فرزند شهید را بر دوشش بنشاند و با او بازی کند. شخصیت والایی همچون علی(ع) پیروی دارد به نام حاج قاسم.
یکی از آرزوها و خواسته ای قلبی سردار سلیمانی رسیدن به درجه شهادت بود؛ این اندازه طلب شهادت ناشی از چیست؟ ایا شهادت همرزمان حاج قاسم چه در زمان جنگ و چه بعد از آن در این روحیه شهادت طلب تاثیرگذار بوده است؟
چند سال قبل جمعی از خانوادههای شهدا و جمعی از فرماندهان گردان را میهمان حاج قاسم در مشهد بودیم در یکی از سالن های نزدیک به صحن کوثر جمع شدیم و ایشان یک ساعت صحبت کردند اما این یک ساعت یا گریه بود یا خواهش ایشان از ما که بروید پیش امام رضا(ع ) شهادت من را از آقا امام رضا(ع) طلب کنید. حاج قاسم نمادی از تلاش یک فرد در راه تبدیل شدن به انسان کامل بود؛ انسانی که در طی ۴۰ سال مجاهدتش روزی نبوده است که از خانه خارج شود که حس نکند قرار است شهید شود. واقعیت این است که حاج قاسم بلوغ یافته و تکامل یافته تمام یاران شهیدش شد؛ درست است که شهادت یارانش بر شهادت طلبی وی بی تاثیر نبود اما عرفان و شناختی که ایشان از شهادت درک کرده بود عامل محرک در شهادت طلبی او بود.
حضور افراد مختلف از هر قشری حتی باوجود مخالفت و تفاوت فکری در مراسم تشییع سردار سلیمانی را چگونه میتوان توضیح داد؟
برای پاسخ به این پرسش بگذارید یک خاطره ای نقل کنم؛ روزی که ماموریت امنیت شرق کشور به حاج قاسم سپرده شد یعنی سال ۱۳۶۹ -۱۳۷۰ ایشان بنده را صدا زدند و گفتند فلانی مردم اگر هم مطلب دارند به خاطر معیشت است؛ معیشت مردم خوب نیست و برخی از آنها شرورمیشوند شاید ظاهر آن صلاح باشد اما باطن آن صلاح نیست.
گفتند بروید اطراف جازموریان زمینهایی را شناسایی کنید چاه بزنید؛ در این رابطه جلسهای بود در تهران باهم به تهران آمدیدم دور میدان آزادی که میخواستیم برگردیم در مسیر فرودگاه ترافیک شد؛ دیدیم یکی از بچه هایی که معمولا شیشه اتومبیل را پاک میکنند با دست و روی سیاه به سمت خودروی ما آمد؛ حاج قاسم شیشه پنجره خودرو را پایین آوردند دستشان را دور سر این بچه انداختند و شروع کردند موهای این بچه را شانه زدند؛ و رو به ما کردند و گفتند ببینید این بچه چقدر زیباست. وقتی کسی این لطافت روحی را دارد و به بچه های که هیچ قرابتی با وی ندارد اینگونه عشق میورزد، خدا هم کاری میکند که من و شما اورا دوست داشته باشیم.تاثیر این مسائل روحی و روانی را نباید نادیده بگیریم.
در کرمان حسینهای است به نام حسینیه ثارالله که بانی آن حاج قاسم است؛ روزهای عاشورا همیشه ایشان می آمد درب این حسینه و به استقبال دستجات عزاداری میرفت؛ شرایطی پیش آمد که بنده در کنار ایشان قرار گرفتم. در این بین هیئتی آمد از جوانانی که از نظر ظاهر و تیپ با موهای بلند و کمربندهای کلفت و پیراهن آستین کوتاه و خالکوبی و زنجیر در سینه که موجب تعجب بنده شد نمیدانم حاج قاسم از نگاه من متوجهی چیزی شد که رو به من کرد و گفت: ببین چه بچههای خوبی هستند اینها کارشان درست است اینها بچه رزمندههای خوبی میشوند. فرق نگاه بنده با ایشان را ببینید.
برخی حاج قاسم را اصلاح طلب می دانند و برخی اصولگرا، ایشان به کدام تفکر و حزب نزدیکی بیشتری داشتند؟
در زمان جنگ نیز بحث های سیاسی و جناحی و چپ و راست مطرح بود؛ ولی تمام رزمندهها از هر نگاه و تفکری زیر چتر حاج قاسم جمع بودند؛ ایشان در ایام فاطمیه جلساتی داشتند که در سال های اخیر نیز برقرار بود که اغلب رزمندگان جنگ را جمع میکردند ایشان به افرادی که کار این جلسات را انجام میداند تاکید داشتند که شما حق ندارید به کسانی که قرار است در این جلسه حضور داشته باشند چپ نگاه کنید حال اینکه چه عقیده و تفکری دارد. همه میهمانان را تحویل میگرفت و از آنها به گرمی استقبال میکرد.
روز عاشورای ۸۸ که ماجرای تهران رخ داده بود جلو حسینه ثارالله از حاج قاسم پرسیدم که قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ ایشان گفتند که اگر تمام افراد این کشور این مرد را(منظورش حضرت آقا بود) تنها بگذارند و فقط من بمانم، من ایشان را رها نخواهم کرد. با این جمله به تمامی به سوالی که من پرسیدم پاسخ دادند.
از طرف دیگر به واسطه روحیاتی که داشتند اینطور نبود که ایشان بعد از جریان فتنه ۸۸ ایشان افرادی که گرایش متفاوتی داشتند را از خود براند؛ به همین دلیل تا لحظه آخر شاهد علاقه مندی و عشق مردم از هر تفکر و مرام و مسلکی چه اصلاح طلب و چه اصولگرا به ایشان هستیم که نمونه بارز آن را در مراسم تشییع باشکوه ایشان شاهد بودیم. ایشان به خاطر رضای خدا حاضر بودند حتی از آبروی خود نیز بگذرند و برای شان مهم نبود که دیگران قضاوتش کنند که چرا حاج قاسم اینگونه عمل کرد. حاج قاسم فوق جناح و جناح بندی بود.
برخی مواقع موضوع کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری حاج قاسم مطرح میشد؛ نگاه ایشان به این موضوع و حضور در راس حوزه اجرایی کشور چه بود؟
حاج قاسم از بعد از جنگ مهمترین عشق شهادت بود؛ مهمترین دغددغه و خواسته ش شهادت بود. اصلا نامزدی و حضور در انتخابات برای حاج قاسم مثل شوخی بود. اصلا تیپ ایشان تیپ مجاهدت بود؛ هیچ وقت با این نگاه مسائل را دنبال نمیکردند مگر در صورت تکلیف که مثلا حضرت آقا از ایشان بخواهند؛ که اگر روزی می رسید که حضرت آقا از ایشان میخواستند که وارد عرصه بشوند حتی با وجود اینکه امکان داشت حرف و حدیثهایی ایجاد شود و وجهه ایشان خراب شود با جان و دل میپذیرفتند و عمل میکردند.
اینکه سردار سلیمانی به دستور رئیس جمهور آمریکا ترور شدند نشانه چیست؟
درواقع بنده معتقدم ایشان دعایش مستجاب شد؛ ترامپ حماقت کرد که این کار را انجام داد اما به نظرم باید از نگاه دیگری به ماجرا نگاه کنیم؛ یک دعایی رخ داده و استجابتی هم در پی آن امده است، این اتفاق استجابتی بود در قبال دعایی که حاج قاسم کرده بود.
خدا همه چیز را در زیباترین حالت خود قرار میدهد؛ زیبایی که در کربلا شاهد آن هستیم و حاج قاسم به عنوان یکی از پیروان امام حسین (ع) نیز از این زیبایی بی نصیب نماند و به دست یزید زمان به شهادت رسید.
تقریبا ندیدم شهیدی که قبل از شهادتش خودش حالش دگرگون نشده باشد؛ و این از روی نوشته شب آخر حاج قاسم که " الهی لا تکلنی؛ خداوندا مرا بپذیر؛ خداوندا عاشق دیدارتم؛ همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود؛ خداوندا مرا پاکیزه بپذیر؛ الحمدلله رب العالمین، خداوندا مرا پاکیزه بپذیر" مشخص بود.
ماهیت شعار قاسم هنوز زنده است چیست؟ اهمیت این شعار در چیست؟
این هم از خصوصیات ذوابعاد ایشان بود که مقام معظم رهبری از آن تعبیر به مکتب حاج قاسم کردند؛ بگذارید سوالی بکنم آیا جامعه پذیرفته است که یک سال از شهادت حاج قاسم گذشته است؟ من بعد از شهادت ایشان تازه فهمیدم که چگونه میشود بعد از ۱۴۰۰ سال یک نفر شهید شود و همیشه احساس شود وی زنده است.
این مصداق همان جملهای است که میگوییم؛ خدا برای یک فرد قراری میدهد؛ زنده یعنی تاثیرات وجودی یک فرد زنده باشد و امروز وقتی میگوییم قاسم هنوز زنده است یعنی تاثیرات وجودی ایشان هنوز باقی است پس قاسم هنوز زنده است.
خصوصیات وجودی که ایشان داشتند همچجون اخلاص، نبوغ راهبری و در کنار آن قدرت فرماندهی ویژگیهایی هستند که ایشان را به پیشانی محورمقاومت در عراق، سوریه، اقغانستان، لبنان، قلسطین، یمن و جای جای منطقه خاورمیانه تبدیل کرده بود.
همانطور که خداوند قاسم سلیمانی را به ما عطا کرد حتما بازهم می توانیم قاسم سلیمانی های دیگری را هم درک کنیم اما همانطور گفته میشود وقتی یک عالمی از دنیا میرود یک حفره و سلمه ای در جامعه ایجاد میشود که پر نمیشود اصلا تردیدی نیست که جای سلیمانی پر نخواهد شد و تعارفی هم در این زمینه با خودمان نداریم.
عشق و علاقه و خضوع حاج قاسم در قبال مقام معظم رهبری زبانزد بود آیا این علاقه متقابل بوده است؟
روابط متقابل رهبری و حاج قاسم حاکی از یک علقه دو طرفه است و مسئله عیان و آشکاری بود؛ اینکه در مراسم نظامی فرماندهی کل قوا بیاید و کلاه زیردست خودش را بردارد و او را در آغوش بگیرد؛ اینکه رهبری بر پیشانی حاج قاسم که پای منبر او نشسته است بوسه میزند و رفتاری که در مراسم تشییع و نماز بر پیکر حاج قاسم از رهبری شاهد بودیم نشان دهنده یک علقه دوطرفه است که این علاقه بی مثال و بی مانند است.
نظر شما