اگر میخواهید تبدیل به دیوانهای زنجیری شوید کافیاست اینستاگرامتان را باز کنید و وارد صفحات اندیشهمندان و شبه اندیشمندان امروز فضای مجازی شوید! نگران تنوع موضوع هم نباشید؛ از فرهنگ، سیاست، اجتماع و همه جنس اندیشهای پیدا میشود. گاه در تفسیری، سیلی زدن نماینده مجلس را به نظریات عدالت از منظر جامعهشناسی گره میزنند و گاه آن را با حکایت «سیلی قدرت بر رخسار رعیت» در اشعار عرفانی اقبال مقایسه میکنند.
خب اشکالش چیست؟ راستش هیچ اشکالی ندارد، مثل این است که وقت ناهار به شما بگویند نوشابه میخورید یا غذا؟ رویکرد ما در پاسخ به این پرسش باید دقیقاً همان رویکرد ما در مواجهه با صفحات اندیشهای فضای مجازی و حتی واقعی باشد. قرار نیست نوشابه را به جای غذا و یا حتی همراه با غذا میل کنیم. قرار نیست اینستاگرام را باز کنیم و هرچه مطلب اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دیدیم بخوانیم و هاضمه فکریمان را نابود کنیم. مغز انسان تا توانایی طبقهبندی اطلاعات را پیدا نکند همه را در حافظه کوتاه مدت خود جای میدهد و این اطلاعات همانقدر به دردتان میخورد که محتوای کتابهای درسیتان به درد شما خورد!
مسئله دقیقاً چیست؟ مسئله دقیقاً این نکته است که مغز انسان دارای ساختارهای مشخص و قاعدهمندی در فرایند تفکر و مواجهه با اطلاعات است که اگر این ساختار را نادیده بگیریم، هیچ وقت دارای قوه تفکر به معنای حقیقی آن نمیشویم. از همین منظر است که بیکن (از سردمداران علوم جدید) علم را چیزی جز طبقهبندی اطلاعات نمیداند. این طبقهبندی روی دیگر همان روشمندی است که گمشده گفتوگوهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی، علمی و حتی روزمره ما ایرانیهاست. فهم این نکته سخت نیست اما بیتفاوتی ما به آن رقتانگیز است! حساب کنید ۵۰۰ سال پیش سخن از طبقهبندی اطلاعات و روشمندی در طرح مسائل علمی بوده و ما امروز همچنان روش مشخصی در تفکرورزی و گفتوگو نداریم.
نگاهی به نمونهای از صفحات علمی و اندیشهای در اینستاگرام کنید: روان درمانی اگزیستانسیال، روانکاوی لاکانی، جامعهشناسی رئالیسمی، اندیشه انتقادی و دهها کانال به ظاهر اندیشهای دیگر که از طریق ترجمه و گاه از طریق ترجمه ترجمه (یعنی ترجمه کردن متنی که خودش ترجمه انگلیسی از زبان فرانسوی است!) در کمال جسارت ادعای نمایندگی یکی از مکاتب یاد شده را دارند! شاید بسیاری از شما هم مثل من پس از خواندن زبان درهم و برهم این کانالها یک لحظه در قوه فاهمه خود شک کرده باشید؛ اما شک نکنید مشکل از شما و ما نیست! مشکل از این صفحات دیوانهکننده است! حالا چرا دیوانه کننده است؟ سه دلیل عمده دارد:
۱.چون یک مسئله کاملاً بومی و جغرافیایی (که اگر از همان اول به زبان «فارسی» به هر فارسیزبانی بگویید متوجه میشود) را از دریچه یک نظریه ترجمهای که ادبیات و جهان فرهنگی متفاوتی دارد، مطرح میکنیم و از آنجا که هر نظریهای شبکه مسائل خودش را دارد، کلی مسائل بیهوده و زائد بر مسئله بومی ما افزوده میشود و بعد ما مسرور از کشف این شبکه مسائل، برای گرهگشایی از آن، سلسله نشستهای اندیشهای مختلفی برگزار میکنیم و هرچه فریاد داریم بر سر مخالف خودمان میزنیم. بعد که خوب نگاه میکنیم میبینیم سر هیچ کدام از این سلسله شبکهها با هم تفاهم نداریم. چرا؟ چون آنقدر مسئله اضافی و درجه دوم نسبت به موضوع تولید کردهایم و این موضوعات به واسطه نداشتن انطباق با واقعیت بیرونی آنقدر ذهنی است که هر کسی از ظن خودش همراه موضوع میشود و نظر میدهد. بدون اینکه حرف نفر مقابل را نفی کند! و متأسفانه در این فضای غالب، هر کسی که بخواهد دیده شود ناچار است بدون توجه به اینکه پادشاه لخت است، وارد دنیای قلمبهسلمبهگویی این شبهاندیشمندان شود و برای جذب مشتری بیشتر، دستهای از واژههای ورمکرده را در ویترین دکان اندیشهاش ردیف کند. حالا مثلاً نسبت اگزیستانسیالیسم با اصالت وجود ملاصدرا چیست، دیگر نیازی به پاسخ ندارد، فقط فالوورکش است!
۲.قسمت دوم ماجرا به روشمندی محتوا و روش تحقیق خاص شخص برمیگردد. به هیچ عنوان نمیتوان یک تکنیک تحقیقی خاصی را برای همه موضوعات علمی درنظر گرفت اما قطعاً هر نوشتار و گفتاری نیازمند نوعی روش مشخص است تا حداقل متوجه تعریف واژههای مطرح شده توسط نویسنده شویم. نمیشود از اصطلاحات و واژههای فلسفه کانت و روانکاوی فروید و... استفاده کرد و مشخص نکرد نظر شما در استفاده از این واژه مشخص به کدام شارح و مفسر کانت یا فروید برمیگردد؟ منظورتان از لیبرالیسم دقیقاً چیست؟ کدام تعریف؟ کدام کتاب؟ حرف آن جدید است؟ قبول! پس نظریه خاص خودتان را ارائه دهید! فضای آکادمیک با همه نواقص خود در این مورد بسیار بجا عمل میکند؛ چراکه از پرتاب حرف و دررفتن پژوهشگر از دست منتقد، جلوگیری میکند.
۳.قسمت سوم ماجرا بیشتر یک مسئله زبانی و ویرایشی است. کسی میتواند ادعای اندیشه انتقادی و گفتمانسازی کند که حداقل مسیر بدیهی انتقال مفهوم در زبان مادریاش را به خوبی رعایت کند. واژه، عبارت، جمله، پاراگراف، متن، تحلیل گفتمان و... زمانی باورپذیر است که شما در یک نوشته، شرق و غرب عالم را بدون روشمندی و قاعده منطقی به یکدیگر گره نزنید! همه چیز از واژه شروع میشود. واژهها یا همان کلیدواژهها هستند که نقطه مرکزی هر پاراگراف (بند) را تشکیل میدهند و همانها هستند که در تحلیل گفتمان، بسامد گرفته میشوند و رنگ خاصی به نوشتههای شما میدهند. کسی که هنوز نمیتواند یک جمله یا پاراگراف درست و روشمند از یک موضوع ساده بنویسد چطور میتواند حامل اندیشهای عمیق از یک فرهنگ متفاوت باشد؟ ارتباط این موضوع موقعی بهتر آشکار میشود که بدانیم تمام اندیشههای غربی و شرقی و تخصصی و روزمره ما در ذهنمان تنها از مسیر همین زبان است که محقق میشود؛ چه هنگامی که مطالعه میکنیم، چه هنگامی که مینویسیم و یا حتی در ذهنمان حدیث نفس میکنیم، داریم از طریق ساختارهای زبان مخصوص خودمان تفکر میکنیم و اگر ساختارهای زبان در ذهن ما کج و معوج باشد اندیشه بر زبان آمده یا بر قلم رانده ما هم بی سروته و ناقص میشود.
بیاییم به هاضمه فکری خودمان رحم کنیم و با نخواندن هر مطلب فاقد روشی، در بازتولید این گیجی مضحک نیفتیم و به سهم خود، به قاعدهمند شدن بحثها و نظرها کمک کنیم.
نظر شما