پس از آنکه دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده و وزیر خارجهاش، مایک پمپئو در واپسین اقدامات خود در دولت چهل و پنجم آمریکا جنبش انصارالله یمن را در فهرست تروریستی این کشور قرار داد، دولت جدید واشنگتن سهشنبه رسماً این جنبش را از لیست گروههای حامی تروریسم خارج خواهد کرد. آنتونی بلینکن، وزیر خارجه جو بایدن در روزهای گذشته نیز اعلام کرده بود رئیس جمهور آمریکا بر پایان جنگ یمن تأکید کرده است. در این میان، سؤال مهمی که باید به آن پرداخته شود، این است که چرا ایالات متحده، جنبش مقاومت انصارالله یمن را که شعار رسمی آن شامل مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل بوده و قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت سازمان ملل او و نیروهایش را ذیل فصل ۷ منشور قرار داده از لیست گروههای تروریستی خارج میکند. به نظر میرسد نظام ایالات متحده آمریکا مبتنی بر مؤلفههای واقعگرایی و رفتارهای آن، تابعی از برآورد و محاسبه هزینه و فایده است. این تصمیم هم به علتهایی گرفته شده که به چند مورد آن پرداخته میشود.
عربستان سعودی در منطقه غرب آسیا از مهمترین متحدان ایالات متحده به شمار میرود. در جنگ ۶ ساله ائتلاف سعودی علیه ملت مظلوم یمن، شرایط میدانی آن طور که مورد انتظار ریاض و ابوظبی بود، پیش نرفت. پیشرویها علیه انصارالله نه تنها روی زمین متوقف شد، بلکه مقاومت این کشور توانست حملاتی در عمق خاک عربستان برنامهریزی و با موفقیت اجرا کند. در این میان، بن سلمان در این جنگ عملاً همچون فردی که در باتلاق دست و پا میزند، در حالا فرو رفتن بیشتر است و ایالات متحده ناگزیر باید برای بقای او تصمیمات سختی بگیرد.
از سوی دیگر، جنبش انصارالله یمن، تسلیحات ساخت آمریکا را در جنگ، پیش جهانیان بیاعتبار و بیآبرو ساخته و برتری تجهیزاتی خود بر امکانات پدافندی غربی متعلق به آلسعود را علناً به منصه ظهور رسانده است. هر چه جنگ طولانیتر شود، ضرر آن علاوه بر عربستان متوجه وجهه ایالات متحده نیز خواهد شد. جنبش انصارالله در ابتدا یک گروه مستقل از جمهوری اسلامی ایران به حساب میآمد و اصلاً قابل قیاس با حزبالله لبنان نبود. در واقع، این حمله عربستان به یمن بود که سبب نزدیکی بیشتر این جنبش به تهران و درپی آن حضور و نفوذ بیشتر جمهوری اسلامی در یمن شد. رخدادی که با توجه به موقعیت راهبردی یمن، کاملاً برخلاف منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی بوده و ایالات متحده نیز در تلاش است از طریق مشوقهایی، بین مقاومت انصارالله و جمهوری اسلامی فاصله اندازد و آن را تحت رژیمهای حقوقی کنترلکننده قرار دهد.
در حوزه سیاسی نیز، آمریکا در دوران جو بایدن در تلاش برای تعیین تکلیف محمد بن سلمان است و او را عنصری نامطلوب در ساحت منافع ملی کشور خود و برای آینده عربستان میداند. تیم جدید کاخ سفید در تلاش است همزمان که سعودی را از باتلاق اقدامات غلط سلمانها بیرون میکشد، تکلیف جایگزینش را نیز روشن کند. پذیرش ناکامی سعودی در جنگ یمن به معنای پذیرش شکست کامل ولیعهد خام عربستان، محمد بن سلمان در رویکردها و راهبردهای منطقهای او است که بهطبع تضعیف موقعیت شاهزاده محمد در بین افکار عمومی و همچنین آلسعود را در پی خواهد داشت. این امر احتمالاً گام اول برای از دست رفتن مشروعیت وی در داخل ساختار سعودی است که سپس از این فرصت مناسب برای کنار زدن او استفاده خواهد شد. در مجموع باید گفت حدود ۶ سال پیش که انصارالله با وجود مخالفت ۹۹ درصد کشورهای جهان و قدرتهای شورای امنیت، کنترل صنعا را در دست گرفت، هیچ کس گمان نمیکرد بر اثر مقاومت و صبوری ملت یمن در برابر تحریم، جنگ و قحطی و همچنین مجاهدت ارتش و انصارالله، در نهایت قدرتهای جهانی از سر استیصال مجبور شوند موجودیت این جنبش را پذیرفته و گام به گام در برابر خواستههای آنان کوتاه بیایند. در واقع، جنبش انصارالله نماد موفقیتآمیز راهبرد مقاومت فعال بر اساس اصل خودیاری و نگاه به درون است که میتواند تأثیرات عمیقی بر سایر حرکتهای مقاومت در سرتاسر جهان بگذارد.
نظر شما