دیروز استاندار خوزستان به عنوان رئیس یک سازمان ملی با ابعادی در حد یک وزارتخانه منصوب شد. غلامرضا شریعتی دستکم در چهار مسئله ریزگردها، تأمین آب شرب، مسئله فاضلاب اهواز و مدیریت آبهای روان که منجر به سیلهای مکرر و خانمان برانداز خوزستان شده، متهم به ناکارآمدی است. به خصوص که در همه این زمینهها، دستگاههای حاکمیتی - تا حد سپاه و حتی رهبری - پای کار آمده و بودجه های لازم اختصاص یافته و باز هم مشکلات حل نشده است. موضوع این یادداشت بررسی عملکرد استاندار پیشین خوزستان نیست؛ بنابراین اساساً فرض کنیم وی یکی از کارآمدترین مدیران دولت دوازدهم است! اما سؤال اساسیتر اینجاست که وقتی افکار عمومی از وی به عنوان نماد ناکارآمدی دولت، یاد میکند، ارتقای وی در قوه مجریه چه وجهی دارد و چه ضربهای به سرمایه اجتماعی دولت و به تبع آن نظام خواهد زد؟
متأسفانه سنت بیتوجهی به افکار عمومی در دولت های مختلف یک رویه ریشهدار بوده و رؤسای جمهور و حتی سایر نهادهای حاکمیتی در تصمیمات خود کمتر به فکر «اقناع مردم» بودهاند. این مهم از آنجا ناشی میشود که برخی مسئولان ما هنوز به نقش مردم در اداره کشور به معنای واقعی کلمه باور ندارند. تصور کنید تصمیمات یک نهاد کشوری (آن هم سازمانی مانند سازمان استاندارد) با تشکیک مردم روبهرو شود! حتی اگر مدیریت این سازمان بهترین عملکرد ممکن را داشته باشد، باز هم نخواهد توانست مردم را با خود همراه کند و تصمیمات اثربخشی در حوزه کاری خود اجرایی کند. از سویی دیگر نیازی به توضیح نیست که ملت ایران امروز علاوه بر جنگ اقتصادی، در یک جبهه دیگر نیز به نام جنگ نرم با دشمنان این آب و خاک در حال نبرد است؛ به این معنا که دستگاه محاسباتی مردم هر روز در معرض بمباران حجم زیادی از شبهات، اخبار مغشوش و القائات نادرست است. حال در این بین اگر مسئولان کشوری کمکی به باز شدن گرههای ذهنی مردم نکنند چه انتظاری از مردم میتوان داشت؟! آیا میتوان از مردم انتظار داشت که ناکارآمدیها را به امید اصلاح، تحمل کنند؟!
نظر شما