آنچه در ادامه میخوانید سخنرانی حجتالاسلام دکتر نجف لکزایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در هشتمین نشست از این سلسله نشستها با موضوع «ظرفیتهای تمدنی فقه سیاسی امام خمینی(ره)» است که یکشنبه ۲۶ بهمن ماه ارائه شده است.
تمدن، تجلی عینی دین است
به عنوان مقدمه لازم است بحثی مفهومی در چیستی «تمدن» و چیستی «فقه» داشته باشیم و درپی آن به نسبتسنجی میان فقه و تمدن بپردازیم؛ بعد ببینیم ظرفیتهای تمدنی فقه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) چیست. به لحاظ مفهومشناسی، بایدتمدن را تجلی عینی دین تعریف کنیم که دلایل آن را بیان خواهم کرد.
قرآن کریم گاهی از تعبیر «دین» و گاه «ملت» استفاده کرده است. در خلاصه بحثها درخصوص مفهومشناسی دین، گفته شده عنصر مرکزی در مفهوم دین، فرمانبری است؛ بنابراین خدای متعال میفرماید: دین در نزد خدا اسلام است. به تعبیری اگر تسلیم خداوند باشید، این همان دین میشود. در تعابیر مختلف نیز که قرآن از ملت استفاده میکند برای نمونه میگوید: «لن ترضی عنک الیهود و لانصاری حتی تتبع ملتهم» که این ملت همان نظامات حاکم است. وقتی فرهنگ، دین و مکتبی تجلی عینی پیدا میکند در نگاه قرآن، به ملت بدل میشود، از این رو وقتی دین مورد عمل قرار گیرد در تمامیت خودش ملت تحقق پیدا میکند، یعنی تجسم عینی پیدا میکند که ما امروزه به این تجسم عینی، تمدن میگوییم. به همین واسطه چون منبع قدرت، ما را آفریده و حمایت میکند، اگر او را نپرستیم چون «مالک یوم الدین» است در روز قیامت ما را مجازات خواهد کرد، به همین خاطر اطاعت میکنیم تا ظرفیتهای وجودی خودمان تکمیل شود. به نظر من تمدن، تجلی عینی دین است و ما تمدن را با ریشهیابی از واژه دین و مدینه و مدنیت معنا میکنیم. وقتی انسان از طبیعت خودش فاصله میگیرد اگر تربیت دینی به معنای تربیت اسلامی پیدا کرد، تمدن اسلامی شکل میگیرد اما اگر تربیت غیر اسلامی پیدا کرد، تمدنش غیر اسلامی خواهد بود. با نگاه به تعبیر «لکم دینکم ولی دین» قرآن مشخص میشود غیرمسلمانها و مشرکان نیز دین دارند که ممکن است دینشان اعتقادی باشد یا توحیدی و الهی نباشد. بنابراین ما تمدن را تجلی عینی دین در همه ساحات خودش میدانیم.
فقه در زمره دانشهای اقتدارآفرین است
حال نوبت به این پرسش است که «فقه» چیست؟ ما فقه را در زمره دانشهای راهبردی و اقتدارآفرین تعریف میکنیم. علوم را از منظر ارتباطشان با قدرت میتوان به چند دسته تقسیم کرد: علوم اقتدارآفرین، راهبردی و علومی که اینگونه نیستند و چنین نقشی ندارند، یعنی نسبت به قدرت و اقتدار و عرصه مباحث راهبردی خنثی هستند و چه بسا که مضر نیز باشند؛ علومی که ممکن است گاه برای یک جامعه تولید ضعف کنند. به عبارتی چه بسا برای جامعهای تولید قدرت نکنند بلکه آسیبهای آن جامعه را بیشتر کنند. فقه با توجه به نقشی که در اسلام و در میان مسلمانان دارد از جایگاه راهبردی برخوردار است و در زمره دانشهای اقتدارآفرین تعریف میشود. چرا؟ چون فقه کمک میکند اسلام تجلی عینی پیدا کند.
شأن راهبردی و اقتدارآفرین دانش فقه
اگر بخواهیم برای تمدن نامی انتخاب کنیم میتوانیم از تعبیر تمدن فقهی استفاده کنیم، چرا که مثلاً اگر فقه را از اسلام بگیریم، تمدن اسلامی نیز زوال پیدا میکند و از بین میرود، ولی اگر بخواهیم تمدنی را که از دست رفته دوباره با اقتضائات و شرایط جدید برقرار کنیم، فقه میتواند اینجا نقش راهبردی و مهمی داشته باشد. ما اگر فقه اسلام را داشته باشیم، به نظر امام میتوانیم بخشهای دیگر اسلام علوم دیگر اسلامی را نیز احیا کنیم، اما اگر خدای نکرده فقه و فقاهت از دست برود، علوم دیگر نمیتوانند چنین نقشی را ایفا کنند. یعنی شرط لازم برای اداره جامعه اسلامی و تمدنسازی اسلامی وجود فقه است. با وجود فقه میشود دانشهای دیگر را نیز احیا کرد. به همین خاطر است که مسلمانها زیاد لازم نبود علم مدیریت استراتژیک یا رشتههای راهبردی را تأسیس کنند و عمدتاً از فقه استفاده میکردند و فقها، متفکران و مدیران و رهبران راهبردی جامعه اسلامی بودند. این فقیه جامع الشرایط بود که میتوانست فتوای جهاد بدهد یا در شرایط مختلف پاسخگوی مسائل مستحدثه باشد. این نیز رویکردی است که نسبت به فقه داریم. اینکه میگوییم فقه میآید و تکالیف شهروندان و مسلمانان را مشخص میکند یا در بحث احکام وضعی میبینیم وضعیتهای مختلف را تعیین تکلیف میکند یا در احکام حکومتی میگوییم بن بستهای مربوط به حکومت را میشکند همه به شأن راهبردی و اقتدارآفرین دانش فقه برمیگردد.
۵ نهاد اساسی برای تمدنسازی که با دین اشراب میشود
پس به طور خلاصه نسبت فقه و تمدن، همان نسبتی است که میان دین و تمدن برقرار است. فقه، اسلام را متجلی میکند و گفتیم تمدن اسلامی تجلی عینی دین اسلام است. در بحث نظری، موضوع را با این پرسش جلو میبرم که نهادهای ضروری برای تمدنسازی و جایگاه این نهادها در فقه چیست. پاسخ به شکل خلاصه این است که براساس گفته جامعه شناسان، بشر برای هرگونه اقدام نیاز به پنج نهاد دارد. یعنی نهادهای ضروری برای هر گونه اقدام توسط انسان و بلکه برای بقای وی، پنج نهاد است که همینها نهادهای بنیادی و اساسی در هرگونه تمدنسازی تأثیر دارند. در واقع یک تمدن وقتی شکل میگیرد که انسانها در منطقهای که زندگی میکنند بتوانند به پنج نهاد شکل، سازماندهی و نظم ببخشند. نخستین نهاد، خانواده است که ضامن و عهده دار بقای نسل است. دوم، نهاد اقتصاد است که عهدهدار معیشت انسانها اعم از غذا، لباس و مسکن و دیگر مایحتاج مادی است که به طور عمومی از آن به عنوان معاش و معیشت یاد میشود. سومین نهاد، بهداشت و طبابت است که عهدهدار بهداشت و سلامت انسانهاست. چهارمین، تعلیم و تربیت است که موظف به انتقال فرهنگ به نسل جدید است و آخرین نهاد، نهاد حکومت است که عهدهدار تأمین امنیت در سطوح مختلف است.
در یک جامعه دینی این نهادهای پنج گانه به لحاظ ارزشها، تکالیف و حدودی که متوجه آنها میشود با دین اشراب و در جامعه غیردینی با مباحث غیردینی اشراب میشوند. برای نمونه ما میتوانیم از دو خانواده سخن بگوییم، خانوادهای که بر اساس دین تشکیل یا منحل میشود. اینکه حقوق و تکالیف متقابل زوجین چیست، اینها در یک خانواده دینی بر اساس فقه و دین تعیین میشود و در خانوادهای غیر دینی بر اساسی دیگر. در مورد حکومت نیز همینطور است؛ یعنی جایی که حکومت شکل میگیرد، میتوانیم بگوییم ارزشها، حقوق، تکالیف و دیگر مباحث هنجاری که بر حکومت و عرصه سیاست حاکم است، چه مقدار توسط دین تنظیم میشود که حکومت دینی میشود و اگر توسط مکاتب بشری تعیین شود، متصف به آن مؤلفهها میشود. نسبت فقه با این نهادها را که بررسی میکنیم، میبینیم فقه اسلامی به همه این نهادها میپردازد.
امام(ره) در کتاب بیع میفرمایند اسلام برای تأسیس حکومت عادل اقامه شده است
با توجه به این بحث نظری و نسبت فقه با این نهادهای اساسی برای ما روشن میشود با رویکردی که امام دارد هم اسلام و هم فقه اساساً برای تمدنسازی از ظرفیت بسیاری بالایی برخوردار هستند و نیازهای مربوط به تمدنسازی از جهات مختلف در این ظرفیت وجود دارد. امام میفرمایند: «این فقها هستند که حفوظ اسلام هستند. حفظ کردند اسلام را» در جای دیگری میفرمایند: «حوزهها توجهشان به فقه و فقاهت از همه چیز بیشتر باشد». منتها این شرطی دارد و آن شرط این است که ما هم اسلام و هم فقه اسلامی را کامل معرفی کنیم. در آغاز بحث ولایت فقیه در کتاب البیع جلد دوم که بحث ولایت فقیه مطرح شده است نخستین تیتری که امام دارند «ضرورت الحکومه الاسلامیه» است. اما در ذیل بحثی از شیخ اعظم که در بهمن ۴۷ درباره ولایت فقیه مطرح کردند، فرمودند: « من نظر إجمالاً إلی أحکام الإسلام....لرأی أنّ الإسلام لیس عبارة عن الأحکام العبادیّة و الأخلاقیّة فحسب» یعنی کسی که اجمالاً به احکام اسلام نگاه کند خواهید فهمید اسلام عبارت از احکام عبادی و اخلاقی صرف نخواهد بود. بعد از آسیبشناسی میگویند: «فعلی المسلمین و فی طلیعتهم الروحانیّون و طلّاب العلوم الدینیّة القیام بوجه تبلیغات أعداء الإسلام بأیّة وسیلة ممکنة، حتّی یظهر أنّ الإسلام قام لتأسیس حکومة عادلة» باید طلبههای جوان و روحانیون در مقابل تبلیغات دشمنان به هر وسیله ممکن قیام کنند که اسلام برای تأسیس حکومت عادل اقامه شده است. حکومت عادل ابزار تمدنسازی است چنانکه ابزار جامعهسازی نیز هست؛ همانطور که رسول الله در مدینه با تأسیس دولت، اقدام به جامعهسازی و تمدنسازی را نیز آغاز کرد امروز نیز ابزار تمدنسازی، حکومت عادل است. امام در ادامه نوع حکومت اسلامی را نیز مشخص فرمودند و گفتهاند : «فالإسلام أسّس حکومة لا علی نهج الاستبداد المحکّم فیه رأی الفرد و میوله النفسانیّة فی المجتمع، و لا علی نهج المشروطة أو الجمهوریّة المؤسّسة علی القوانین البشریّة، التی تفرض تحکیم آراء جماعة من البشر علی المجتمع» یعنی حکومت اسلامی نه استبدادی است، نه مشروطه است و نه جمهوری صرف است «بل حکومة تستوحی و تستمدّ فی جمیع مجالاتها من القانون الإلهیّ » بلکه حکومتی است که در تمام فرصتها از قانون الهی استفاده میکند. در ادامه نیز در ادله ضرورت تأسیس حکومت اسلامی مواردی را مطرح کردهاند که منتهی به یک تمدن میشود.
نظر شما