یکی از اسناد مکتوب متقن تاریخی که مورد اتفاق جملگی تاریخ نویسان اعم از مسلمان و مسیحی هست، پیمانی است که پیامبر اکرم(ص) در سوم محرم سال دوم هجری درباره رابطه مسلمانان با مسیحیان در مسجدالنبی، انشا کردند و امام علی علیهالسلام آن را نوشتند و پیامبر(ص) آن را مهر کردند. اهتمام پیامبر اکرم صلیالله به رابطه دوستانه و مسالمتآمیز با دیگران، بخصوص مسیحیان روح و نجران، و اعتقاد ایشان به زندگی صلحآمیز امت اسلامی با دیگر ادیان، بهویژه مسیحیان، و تأکیدی که بر مدارا با ساکنان مناطق مورد جنگ و حتی بر عدم قطع درختان و نکشتن بیگناهان، اسیران، مجروحان، زنان و کودکان در زمان جنگ داشتند و اماننامه معروف ایشان به مسیحیان درباره آزادیهای دینی و مدنی خود، بهترین گواه بر صلحطلب بودن پیامبر(ص) است و خود دلیلی است که آن حضرت همواره از جنگ، خونریزی و منازعههای بیمورد گریزان بودند و منطق گفتوگو را بر هر امر دیگر مقدم میداشتند.
بخشهایی از پیمان چنین است:
به نام خداوند بخشنده مهربان
این عهدی است که محمد بن عبدالله، فرستاده خدا، برای تمام مسیحیان نوشته است. این نامهای است که آن را محمد بن عبدالله برای همه مردم نوشته تا آنان را بشارت دهد و انذار کند... تا برای مردم بر خدا بعدی از نبی حجتی نباشد، و خداوند عزیز و حکیم است. این نامه را نوشت برای اهل ملت او، و برای هرکسی که در مشرق یا مغرب زمین، مسیحی است، دور باشد یا نزدیک، عرب فصیح باشد یا عجم، شناختهشده باشد یا ناشناخته. این نامه عهدی است برای آنان، و هر کس عهد در آن را بشکند و با آن مخالفت کند و ازآنچه امر شد تعدی کند، همانا عهد خود را شکسته و میثاق خدا را نقض کرده و دین خدا را مسخره کرده و او مستوجب لعنت است، چه از حاکمان باشد یا از مسلمانان مؤمن... برای مسیحیان است. آنچه برای من، نزدیکان من، ملت من و طرفداران من است. مثل این است که آنان رعتی و اهل ذمه من هستند. ما هرگونه اذیت کردن آنان را منع میکنیم... . هیچ اسقفی لازم نیست اسقفت خود را تغییر دهد. هیچ راهبی لازم نیست که از رهبانیت خود دست کشد. هر کس در صومعه هست، بماند. هر کس در گردش است، بگردد. هیچ بنایی از کلیساها و محل تجارت آنان نباید خراب شود، و هیچچیز از مال کلیساها نباید در بنای مسجد و منازل مسلمانان وارد شود. هر کس این کار را بکند، عهد خدا را شکسته و با رسول او مخالفت ورزیده است. بر راهبان و اسقفان، نه جزیِ است نه غرامت، و من ذمه آنان را در هر جا که باشند، حفظ میکنم؛ در خشکی یا بیابان، در شرق یا غرب، در جنوب یا شمال، آنان در ذمه و میثاق من هستند و از هر بدی در اماناند. و همچنین هر کس که در کوهها یا مواضع مبارک، عبادت میکند، این گونه است و از محصول زراعتشان خراج و زکات نگیرید... با آنان مگر به چیز خوب مجادله نکنید... هر کس با عهد خدا مخالفت ورزد و برخلاف آن عمل کند، میثاق خدا را مخالفت کرده و با رسول خدا مخالفت ورزیده است... کسی تا دنیا زنده است نباید به این عهد مخالفت ورزد تا دنیا به آخر برسد.
افرادی مثل ابوبکربن ابیقحافه، عمربن الخطاب، عثمانبن عفان، ابوالدرداء، ابوهریره، عبداللهبن مسعود، عباسبن عبدالمطلب، زبیر بن عوام، طلحهبن عبداله، سعدبن معاذ، سعدبن عباده، ثابتبن نفیس و زیدبن ثابت شاهد بودند که پیامبر مفاد این پیماننامه را بیان فرمودند و علیبن ابیطالب(ع) هم آن را نوشتند. نقل است که اصل نسخه پیماننامه که سلطان سلیم آن را به دست آورد، در دیر طور مصر موجود است. در چندین جا نیز اصل بحث به چاپ رسیده است؛ از جمله در سال 1630 م در پاریس به زبان عربی با ترجمه لاتین، در سال 1655 م در لندن به عربی و لاتین و در 28 شوال 1298 ق (22 سپتامبر 1881) در مصر. این سند تاریخی بهترین گواه بر روحیه صلحطلبی و سیره مبتنی بر گفتوگوی آن حضرت است که شاید بتوان آن را شاهکار دفاع از حقوق اقلیتهای دینی- که امروزه شعار کشورهای به ظاهر دموکراتیک جهان است دانست. (طاهری آکردی، 1387)
در این که آیا این نامه در خطاب به کدام گروه از مسیحیان نوشته شده دو قول مشهور وجود دارد که یا خطاب به مسیحیان نجران در جنوب عربستان نوشته شده که ابتدا بت پرست بوده ولی قبل از اسلام مردمش به دعوت مبشر و عابد و زاهد به دین نصرانیت مسیحی گرویدند و در زمان حیات پیامبر هم مسیحی ماندند، و یا اینکه خطاب به اسقفان و راهبان مستقر در صومعه سنت کاترین جنوب مصر در حوالی کوه سینا نوشته شده است. این نامه در واقع امان نامهای است که به درخواست خود متصدیان این صومه از حضرت رسول(ص) درخواست شده و محتوای این پیماننامه نیز گواه بر این مطلب است.
اولین جمله و آخرین جمله این نامه بسیار حیاتی و تعیین کننده است. اول اینکه پس آغاز نامه با نام خدا و آوردن صفات رحمانیت و رحیمیت خداوند باری تعالی، نامه را تخصیص به گروه خاصی از مسیحیان نزده و آنرا به تمامی نصاری تعمیم داده است: «این عهدی است که محمد بن عبدالله، فرستاده خدا، برای تمام مسیحیان نوشته است» و حال اینکه عده خاصی از آن حضرت امان نامه درخواست کرده بودهاند. جمله آخر این پیماننامه نیز آنرا همیشگی و زنده تا روز قیامت دانسته؛ پس در واقع این یک پیماننامهای است برای جملگی مسیحیان تا روز قیامت که پایبندی به آن برای تمامی مسلمانان اعم از عرب و عجم، امیر و اسیر و غنی و فقیر مفترض بوده و تعدی از آن مساوق تعدی عن عهدالله هست: «کسی تا دنیا زنده است نباید به این عهد مخالفت ورزد تا دنیا به آخر برسد.»!.
پس عمومیت نامه و همیشگی بودن یا ابدی بودن آن دو مضمون اصلی جملات اولیه و البته استثنائا جمله آخر هست که بسیار مورد توجه خود مسیحیان هست.
*مضمون اصلی پیماننامه
دومین مضمون اصلی نامه، عهدنامه بودن نامه است. نکته قابل توجهی که در ابتدای نامه وجود دارد تعبیر لفظ عهد یا پیمان است و آن را از صرف نامه که معمولاً جنبه اخباری یا دعوت دارد خارج میکند. وقتی عهدی بسته شود لازمالاجرا خواهد بود و جنبه شرعی پیدا میکند. در مفردات الفاظ قرآن کریم ذیل تفسیر آیه یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود عقد و عهد را از عموم هصوص مطلق دانسته و عمل به پیمانهای صحیح و انسانی را واجب کرده است. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند: «آن کسی که حمت پیمان را نگاه ندارد، دین درستی ندارد» یا در حدیثی آمده که پیامبر اکم(ص) کان اوفی الناس بذمه یعنی از همه مردم نسبت به آنچه {پیمان بسته و} تعهد کرده بود، باوفادار بود. در قرآن مجید، راجع به نکوهش پیمان شکنی در قسمتی از آیه 13 سوره مائده چنین آمده است: پس به خاطر این پیمان شکنی ایشان، آنها را لعنت کردیم و دلهایشان را به سختی مبتلا نمودیم.
لذا از آنجایی که این امان نامه صرفاً یک نامه نبوده و از آن تعبیر به عهد و پیمان شده، حیثت حقوقی پیدا کرده و متعهد بودن به آن واجب است؛ از این رو همان گونه که وفای به عهد و پیمان موجب قدرت و شوکت و پیشرفت است، پیمان شکنی سبب ضعف و ناتوانی و نابودی است. عدم وفای به عهد و پیمانشکنی هم نوعی خیانت محسوب میشود و سبب نابودی افراد و ملتها میگردد.
آن نظام و سازمانی که پایبند به قراردادها و پیمانها و وعدههای خود نیست، به سوی هلاکت سیر میکند، چنانکه احمد بن حنبل آورده که رسول خدا(ص) فرمود: «مردم هرگز هلاک نمیشوند؛ مگر آنکه به خیانت و پیمان شکنی افتد».
این پیمان نیز از سوی حضرت محمد(ص) به تمام مسلمانان تا روز قیامت و تخطی از آن موجبات آزردگی آن حضرت و جزء مغضوبات الهی است. پس سومین مضمون تحلیل شده، مضمون عهد بودن این نامه و لزوم تعهد به آن است.
مضمون این نامه طبق فحوای آن هم بشارت دهنده است و هم بیم دهند. بشارت دهنده مسلمانان عمل کننده به پیمان به صلح و دوستی و ماجور بودن و بیم به تخطی از مفاد نامه که در واقع به سخریه گرفتن پیمان بوده و متخطی مستحق عقاب خواهد بود.
در یکی از آیات میخوانیم: «ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم و هر امتی در گذشته انذارکنندهای داشته است!. «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارتدهنده و انذارکننده». همین قدر که در انجام وظیفه «بشارت» و «انذار» کوتاهی نکنی برای تو کافی است، تو ندای خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهای الهی بشارت ده، و از کیفرهای پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر عناد و لجاج بایستند.
نکته این است که گویی لحن این آیه نیز تنذیری است که ای پیامبر، تو وظیفهات را انجام بده، اگر پذیرفتند که ماجور بوده و به راه صواب رفتهاند و اگر سخنان تو را به سخریه گرفتند، خداوند توانا و حکیم به عقوبت آنهاست و آوردن دو صفت عزیز و حکیم بلافاصله بعد از جمله قبلی از این رو هست که برگرفته از آیه 165 سوره نساء میباشد: «رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجه بعد الرسول و کان الله عزیزا حکیما» «پیامبرانی که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است.» و این دو صفت خود ماهیت انذاری دارد همانگونه که در آیه 56 همین سوره میخوانیم: «کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد میکنیم که هرگاه پوستهای تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهای دیگری به جای آن قرار میدهیم، تا کیفر (الهی) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روی حساب، کیفر میدهد.»
اگر در آیه 24 سوره فاطر بیشتر روی انذار تکیه شده بود به خاطر آن بود که سخن از جاهلان لجوجی در میان بود که همچون مردگان قبرستان پذیرای هیچ سخنی نبودند، اما در اینجا وظیفه انبیاء را به طور کلی بیان میکند که دارای هر دو جنبه بشارت و انذار ا ست، منتها در پایان این آیه مجددا روی نذیر تکیه میکند چرا که بخش اصلی دعوت انبیا در برابر مشرکان و ظالمان از طریق «انذار» بوده است. پس مضمون تبشیری و تنذیری بودن، دیگر مضمون مهم این پیماننامه است.
مضمون مهم دیگر این پیماننامه، بهانه بردار نبودن آن است. هیچ گونه تجری و جرات تخلف از این پیمان جایز نیست. پیامبر اکرم مفاد نامه را حجت میداند و میفرمایند که این نامه حجت را تمام میکند و هیچ عذری برای تخطی از قول نبی را موجه نمیداند.
طبق مفاد این عبارات، در پیمان و امان نامهای که حضرت ابزار میدارند، فراگیری زمانی، زبانی، مکانی و انسانی مشهود است؛ بدین معنا که تمام مسیحیان جملگی تحت ذمه پیامبر(ص) و بیرق اسلام هستن و این امان نامه مختص فرقه یا مذهب خاصی از مسیحیان در منطقه خاص یا زبان خاص نمیباشد و ملیت متمایزی را دربرنمیگیرد، لذا مجاورت فیزیکی ملاک نیست بلکه مجاورت فکری و اعتقادی مهم است.
این فراز از پیماننامه حقیقتا شاه برگ دفتر حقوق بشر از دیدگاه و تمدن اسلامی است که پیام ضد نژادپرستانه داشته و از پیام طرفداری حقوق بشر و اقلیتهای مذهبی طرفداری میکند. این همان الگویی است که مسلمانان امروزه در مخالفت با نظریه نبرد تمدنهای هانتینگتون و حتی به گونهای پایان تاریخ فوکویاما قلم فرسایی کنند. یعنی غربیها با توجه به همان دیگرسازی های تاریخی خود، این مسئله را آغاز کردند، دامن زدند و به انحاء مختلف سعی کردند جهان را به این سمت هدایت کنند، اما این واقعی نیست. آنچه عملاً امروزه اتفاق میافتد اغلب با جنگهای رسانهای، تبلیغات، القائات و این اغواءهایی که صورت میگیرد، در حال سامان دادن به آن اهداف استراتژیک، بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت خود هستند و ما با برجسته سازی این الگوی بشردوستانه نبوی میتوانیم تئوری سازی، فرهنگسازی و تمدن گشایی کنیم.
جنبه دیگر این فراگیری، جنبه حکومتی آن است که حتی حاکمان که صاحبان قدرتمند و شخصیت حقوقی دارند جایگاهی همانند جایگاه افراد حقیقی داشته و در تعامل با اقلیتها حق زورگویی ندارند و حتی مسئولیتشان سنگینتر است. اینجاست که جمله معروف حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تداعی میشود که خطاب به مالک اشتر فرمودند: « مردم دو دستهاند: یا برادر دینی تو هستند و یا انسانند و از نظر آفرینش با تو یکسان.»
«... این نامه عهدی است برای آنان، و هر کس عهد در آن را بشکند و با آن مخالفت کند و ازآنچه امر شد تعدی کند، همانا عهد خدا را شکسته و میثاق خدا را نقض کرده و دین خدا را مسخره کرده و او مستوجب لعنت است...»
عجیب است که این فراز از پیمان سه بار در متن نامه آمده و متعدی از این بند و بندهای دیگر امان نامه در حکم ناقض میثاق الهی و مخالف و محارب با رسول اکرم(ص) است. این انذارها و فرازها بسیار تکان دهنده است و گویی نگرانی خاصی ذهن مبارک آن حضرت را در برگرفته بوده که گویی حضرتش از وضعیت یا پیشامدی در آن زمان یا زمان آینده ناخرسند و نامطمئن بودهاند که مدام ناقض پیماننامه را ناقض عهد خدا دانستهاند.
در زمان پیامبر(ص) تنها آن دسته از یهودیانی که بر ضد اسلام فتنهانگیزی کرده و پیمان خود را با پیامبر شکستند از حجاز تبعید شدند. بنابراین، بررسی سیره عملی پیامبرص) بیانگر حق اقامت اهل کتاب در حجاز و به طور کلی جزیره العرب است. اینکه عمر، حدیث لایجتمع دینان فی الجزیره العرب را به پیامبر نسبت میدهد با سیره نظری و عملی پیامبر مطابقت ندارد.
*اصل همزیستی مسالمتآمیز و ممنوعیت ایذاء مسیحیان
«... برای مسیحیان است، آنچه برای من، نزدیکان من، ملت من و طرفداران من است. مثل این است که آنان رعیت و اهل ذمه من هستند. ما هرگونه اذیت کردن آنان را منع میکنیم...»
طبق این اصل از اصول بشری مکنون در دل این نامه، اصل همزیستی مسالمتآمیز و صلح مدارانه است که حضرت با ذمی خواندن مسیحیان ایشان را تحت تکفل خود دانسته و آنان را خویشاوند خود شمرده است. همانطور که در درون یک خانواده، اعضای آن اصول مجاورت را رعایت میکنند و در عین داشت اختلافات احتمالی، در مواجهه با اهل خارج از خانه خود را متحد نشان میدهند، مسیحیان و مسلمانان نیز همچو دو برادر میبایستی با صلح و دوستی کنار هم باشند و اختلافات فتنه برانگیز را کنار گذارند.
حکم اقامت اهل کتاب در سرزمین اسلامی بلحاظ فقهی اینگونه بوده است که آنان در قلمرو حکومت اسلامی بین سه امر مخیر بودند: پذیرش اسلام، جنگ یا التزام به شرایط ذمه. با پذیرش امر سوم، موظف به پرداخت جزیِ بودند. جزیِ اصطلاحاً به مالیاتی اطلاق میشود که دولت اسلامی از اهل کتاب در قبال اقامت آنان در بلاد اسلامی و مصونیت از تعرض دیگران به آنان، بر اساس قرارداد ذمه، دریافت میکند و حکم گرفتن جزیِ- به تصریح قرآن و سنت- نه تنها مشروع، بلکه واجب است.
نتیجهگیری میشود که هر آنکس از اهل کتاب و حتی کافران تحت ذما اسلام درآمد، حفظ جان و مال و نامووس آنان مانند دیگر شهروندان هم کیش واجب است و ایذاء ایشان شرعا حرام است. حتی پیامبر اکرم(ص) پارا فراتر مینهد و رهبران دینی اعم از راهبان واقفان را از پرداخت جزیِ معاف میداند.
* امنیت اعتقادی و اجتماعی و اصل اخوت
«... هیچ اسقفی لازم نیست اسقفت خود را تغییر دهد. هیچ راهبی لازم نیست که از رهبانیت خود دست کشد. هر کس در صومعه هست، بماند. هر کس در گردش است، بگردد. هیچ بنایی از کلیساها و محل تجارت آنان نباید خراب شود، و هیچچیز از مال کلیساها نباید در بنای مسجد و منازل مسلمانان وارد شود. هر کس این کار را بکند، عهد خدا را شکسته و با رسول او مخالفت ورزیده است...»
آزادی عقیده، امنیت اعتقادی و اجتماعی مضمون و اصل دیگر مقتبس از این پیماننامه نبوی است. با رویت این فراز است که معنای حقیقی لا اکراه فی الدین تفسیر میگردد. همانگونه که از شان نزول آیه استفاده میشود، بعضی از ناآگاهان از پیامبراسلام(ص) میخواستند که او همچون طاغوت و حکام جبار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (هر چند در ظاهر) کند، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد، به خصوص اینکه در پرتو دلائل روشن، راه حق از باطل آشکار شده و نیازی به این امور نیست.
بلحاظ امنیت اجتماعی نیز استفاده کرده از ابنیه مربوط به اقلیتهای مذهبی، مصادره اموال ایشان و تعدی به مملوکات ایشان حرام شمرده شده و حساسیت این مسئله بلحاظ سیاسی بویژه در عصر حاضر بسیار بالاتر از دیگر زمانهاست که اسلام و مسلمانان متهم به خشونت هستند.
حقیقتا این بخش از عهدنامه بسیار آگاهی ساز و دلنشین است و همانا به سبب وجود همین فرازها است که این نامه را جاودانه ساخته و پس از 14 قرن هنوز تازگی داشته و همچو دری نایاب رخ مینماید. اینکه هیچ اسقفی لازم نیست از اسقفت دست بکشد یا راهبی از رهبانیت دست بردارد، بسیار آموزنده است.
بخش دیگری که حایز اهمیت است احترام ویژه به رهبران دینی و مصونیت خاص اجتماعی آنان است.
... بر راهبان و اسقفان، نه جزیِ است نه غرامت، و من ذمه آنان را در هر جا که باشند، حفظ میکنم؛ در خشکی یا بیابان؛ در شرق یا غرب، در جنوب یا شمال، آنان در ذمه و میثاق من هستند و از هر بدی در اماناند...
تکریم اماکن مقدس مسیحیان بند دیگری از این عهدنامه است«... و همچنین هر کس که در کوهها یا مواضع مبارک، عبادت میکند، این گونه است و از محصول زراعتشان خراج و زکات نگیرید....»
متأسفانه در برهههایی از تاریخ مشاهده شده که از اماکن مقدس پس از تسخیر و تصرف یک کشور، بعنوان اسطبل یا محل نگهداری غنائم استفاده میشد که طبق این فراز، جان و مال ساکنین این مواضع مبارک محترم و حفظ این ابنیه از ملزومات است. در ذیل آیه 40 سوره حج میخوانیم: « و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود، ویران میگردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری میکند خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»
مشیت الهی بر آن است که اماکن مبارکه و مقدسه تکریم شده و در حفظ آنها کوشا بود و تعبیر پیامبر اکرم(ص) از عبادتگاههای اهل کتاب به مواضع مبارکه و تطبیق آن با آیه مذکور، اهمیت و جایگاه دینی و اجتماعی آن مشخص میگردد.
* جدال احسن
... با آنان مگر به چیز خوب مجادله نکنید...
میتوان شاه بیت این عهدنامه را که بسیار در آیات و روایات بدان پرداخته شده، همین مضمون جدال احسن دانست. «با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و (به آنها) بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آوردهایم، و معبود ما و شما یکی است، و ما در برابر او تسلیم هستیم!»
در آیات قبل از این آیه بیشتر سخن از نحوه برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود که به مقتضای حال با منطقی تند، با آنها سخن میگفت، و معبودانشان را سستتر از تارهای عنکبوت معرفی میکرد، و در آیات مورد بحث، سخن از مجادله با «اهل کتاب» است که باید به صورت ملایمتر باشد، چه اینکه آنها حداقل بخشی از دستورهای انبیاء و کتب آسمانی را شنیده بودند و آمادگی بیشتری برای برخورد منطقی داشتند که با هر کس باید به میزان عقل و دانش و اخلاقش سخن گفت. تعبیر به «بالتی هی احسن»، تعبیر بسیار جامعی است که تمام روشهای صحیح و مناسب مباحثه را شامل میشود، چه در الفاظ، چه در محتوای سخن، چه در آهنگ گفتار، و چه در حکات دیگر همراه آن.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل تفسیر آیه میآورند که مجادله وقتی نیکو به شمار میرود که با اهانت همراه نباشد، پس یکی از خوبیهای مجادله این است که: با نرمی و سازش همراه باشد، یکی دیگر اینکه شخص مجادله کننده از نظر فکر با طرفش نزدیک باشد، به این معنا که هر دو علاقهمند به روشن شدن حق باشند، و در نتیجه هر دو با کمک یکدیگر حق را روشن سازند، و لجاجت و عناد به خرج ندهند، پس وقتی این شرط با شرط اول جمع شد، حسن و نیکویی مجادله دو برابر میشود، آن وقت است که میتوان گفت این مجادله بهترین مجادلهها است.
تمام نکات مذکور و دیگر تکنیکهای ارتباطات میان فردی همگی در این فقره قابلیت بکارگیری دارند و میتوان از آنها بهره جست. تکنیکهایی چون گشودگی، همدلی، حمایتگری، مثبتگرایی، تساوی، زبان بدنی و دیگر تکنیکهای ارتباطی بهره جست.
یکی از مهمترین مثالهای مناظراتی متکی بر مشترکات مناظرات امام رضا علیهالسلام هست که بشکل تفصیلی در کتب تاریخی بشکل مبسوط آمده است. امام رضا(ع) در مواضع متعددی با اهل کتاب و رهبرانی دینی به گفتوگو پرداختهاند. هدف امام رضا(ع) در مناظرات خود با سران ادیان به دنبال برتری جویی نبودند یا اینکه که اعتقادات اسلام را برای طرف مقابل حق بالقوه فرض کند، بلکه از طریق استدلال عقلی و براساس مشترکات اعتقادی و دینی به رفع اشکالات میپرداختند و با منط و اصول عقلایی به جدال احسن میپرداختند چرا که بدون تعلق نمیتوان تناقضات بین ادیان را رفع نمود. این شیوه، یک روش ضابطهمند در مناظرات است و غیر از این، مناظرات راه به جایی نخواهد برد.
پس در واقع جدال احسن، از روشهایی است که در تبلیغ دین پس از از به کارگیری روشهای دعوت برهانی و حکیمانه و پند و اندرز مورد توجه و تأکید قرآن قرار گرفته است. برخی بهرهگیری از خود قرآن و برخی از آیات آن را همان جدال احسن برشمردهاند. به این معنا که قرآن در برخی از آیات خود به مجادله رو آورده و با مشرکان به زبان جدل سخن میگوید و آنان را به اسلام دعوت میکند.
برای اینکه در جدال احسن شخص گرفتار نابهنجاری نشود و از دایره اخلاق خارج نشود باید به آدابی چون برخورد منطقی، حسن معاشرت، گوش دادن، پرهیز از قضاوت سریع، تواضع و... را رعایت کند.
آنچه عنوان شد مضامینی بود که در عهدنامه و پیمان پیامبربا مسیحیان بیان شده و براساس سه اصل اساسی محبت، مدارا و تکیه بر روش های صحیح ارتباطات میاتن دینی و تمدنی از این عهد نامه استخراج می شود و می تواند الگوی نبوی دیالوگ محور و مجاورت صلح مدارانه مسلمان و مسیحیان باشد. این مدل برگرفته از روح جاری در عهدنامه است که اصل را بر گفت و گو و دیالوگ گذاشته است نه به اجبار به تشرف به اسلام.
مجاورت فکری و فیزیکی مسالمت آمیز بسیار حیاتی و تعیین کننده دانسته شده و تخطی از این عهدنامه و تعرض به افراد و اماکن مقدس زمینه ساز گفت وگو خواهد بود.
نظر شما