چند روز پیش از این، نهاد کتابخانههای عمومی کشور فراخوان مسابقه ملی «طراحی کتابخانه عشایری» را به منظور ارائه طرح کتابخانهای قابل حمل برای خدماترسانی به عشایر کشور منتشر کرد. دیدن این فراخوان در فضای مجازی فرصتی شد برای تأمل بیشتر درباره نسبت جامعه ما و به خصوص حوزه فرهنگ با کتابخانههای عشایری و تأملی در این نکته که در ماجرای کتابرسانی و ایجاد کتابخانههای روستایی و عشایری و اصولاً کتابخانههای سیار نسبت به دیگر کشورها کجاییم و چه راههایی را رفتهایم یا باید برویم؟
ماجرای کتابخانههای سیار و رساندن کتاب به نقاط غیرشهری در دنیا از هزار و ۸۴۷ و از انگستان شروع شد یعنی چیزی بیش از ۱۷۰ سال پیش. این ۱۷۰ سال یعنی دنیایی از تجربه برای کشورهایی که دوست دارند در این مسیر گام بردارند و از جمله کشور ما هر چند ما خوشبختانه در این زمینه بیتاریخ نیستیم اما به نظر میرسد باید این تلاشها شکل جدیتری به خود بگیرد و مستمر باشد تا بتوانیم نتیجه لازم را بگیریم که هر حرکتی هر چند خوب و ارزشمند، اگر مستمر نباشد نمیتواند ثمر لازم را داشته باشد آن هم در حوزه فرهنگ که باید نتایج آن را در درازمدت گرفت. ماجرای فرهنگ ماجرای کاشت گندم نیست که امروز بذر آن را بر زمین بریزیم و چند ماه بعد از آن حاصل کار را درو کنیم. در ایران ماجرای کتابخانههای سیار برمی گردد به تلاشهایی که در این زمینه در دهه۲۰ و ۳۰ و پس از به وجود آمدن اداره تعلیمات روستایی در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) آن زمان و تأسیس نخستین دبستانها در روستاها شکل گرفت. پس از آن هم در دهه ۴۰ کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان در بخش کتابخانههای سیار شروع به فعالیت کرد که این کتابخانهها امروز در قالب کتابخانههای سیار کانون در نقاطی از کشورمان به فعالیت مشغولاند. اما با اینکه ما در این بخش نزدیک به یک قرن پیش کار را شروع کردیم، چرا آن گونه که باید نتیجه نگرفتهایم که اگر گرفته بودیم، امروز این همه روستای بدون کتابخانه نداشتیم جامعه عشایری ما که جای خود دارد.
به نظر بنده ماجرا برمیگردد به همان اولویت ندادن به حوزه فرهنگ و کتاب، زدن از بودجه فرهنگ به نفع دیگر بخشها، نداشتن برنامههای درازمدت و چشماندازهایی چندساله، نداشتن عزمی جدی برای مستمر بودن فعالیت در این بخش و... .
باید بپذیریم که متأسفانه ما در بخشهای مختلف برای برنامههای مورد نظرمان چشمانداز نداریم و اگر هم گاهی چشماندازی برای برنامهای تعریف میکنیم، تغییر مدیران و دیگر عوامل ریز و درشت میتواند موجب فراموشی و به محاق رفتن چشماندازها بشود. برای فهم بیشتر این ادعا نگاه کنید به طرح سند چشمانداز ۱۴۰۴ ایران و پیش از این طرح البته نگاهی بیندازید به ارائه طرح ایجاد تمدن اسلامی ۱۴۰۰ در دهه ۷۰ و در زمان دولت هاشمی رفسنجانی و بخوانید که طرح چه خوشبینانه نوشته شده اما از اثرات آن امروز چیزی نصیب حوزههای مختلف و از جمله حوزه فرهنگ نشده است.
کوتاه سخن اینکه باید بیش از پیش به حوزه فرهنگ و از جمله بحث کتاب و کتابخوانی بها داد و این بها دادن صد البته با شعار دادن میسر نخواهد شد. فراموش نکنیم کودکی که در خانوادهای عشایری و در نقاط سختگذر کوهستانی کشورمان زندگی میکند هم حق دارد کتاب غیردرسی داشته باشد و این وظیفه نهادهای فرهنگی است که راه را برای رسیدن کتابهای مناسب این کودکان و حتی بزرگسالان به مناطق عشایری هموار کنند.
نظر شما