به گزارش قدس انلاین ، متن یادداشت محسن رضایی در این باره، به شرح ذیل است:
برای عزیمت از تهران به مشهد مقدس، خودمان را به پرواز 613 ماهان رساندیم. موقع بلند شدن احساس کردم چرخ های هواپیما با زمین اصطکاک زیادی پیدا کرد و صدای برخورد چرخها روی باند کمی توجهام را جلب کرد. در طول مسیر پرواز خوبی داشتیم خلبان توضیحاتی در حین پرواز داد در ارتفاع 33 هزار پایی پرواز کردیم نرسیده به مشهد لحظاتی خوابم برد قبل از فرود بیدار شده بودم.
هنگامی که هواپیما روی باند قرار گرفت احساس کردم ترمزهای هواپیما سفتتر از پروازهای دیگر گرفته شده بود گویی خلبان میخواست بجای رفتن به انتهای باند از وسطهای باند بپیچد. احساس کردم خلبان میخواهد از همان فاصلهای که احتمالا رمپ خروج از باند است خارج شود، ناگهان صدای بسیار شدیدی از نوع برخورد هواپیما با یک مانع سخت را شنیدم و کمتر از یک دقیقه هواپیما متوقف شد. صلواتی فرستادم. پس از لحظاتی که سکوت بر مسافرین و کادر پرواز و خدمه حاکم بود سروصداهایی در هواپیما بلند شد. بالاخره افرادی از خدمه هواپیما از مسافران خواستند از جای خود بلند نشوند پس از چند دقیقه خلبان به مسافران توضیح داد که مسئله خاصی نبوده است.
منتظر باز شدن درهای هواپیما بودیم که ناگهان اعلام شد درها قابل باز شدن نیستند و باید از درهای اضطراری بیرون برویم یک مرتبه سرو صدا و هیجانات فضای هواپیما را پر کرد. صدای گریه زنها و بچهها بلند شد مسافران متوجه شده بودند که حادثهای اتفاق افتاده است ولی نمیدانستند حادثه چیست؟ آنها متوجه شدند که موضوع به آن سادگی که خلبان گفته بوده نیست.بعد از این از سرسرههای اضطراری به پایین هدایت شدیم و متوجه شدیم که قضیه چه بوده است چرخ جلوی هواپیما کنده و پرت شده بود هواپیما از باند خارج و آتش گرفته بود باند و زمین اطراف آن خیس بود. از آبهای کف باند و اطراف آن مشخص بود که آتش نشانی به موقع عمل کرده است.
گویا خانم یکی از پاسداران گارد پرواز که در همان نزدیکی خانهای دارد از پشت پنجره دیده بود که هواپیما آتش گرفته و تلفنی شوهرش را مطلع میکند. من از در اضطراری سمت چپ هواپیما بیرون پریدم مقدار کمی هم دستم زخم شد و روی خارو خاشاک خارج از باند پیاده شدم. از منطقه بیرون باند روی باند آمدم. به بقیه مسافرین گفتم از هواپیما فاصله بگیرید محافظین هم از من میخواستند که سریع از هواپیما فاصله بگیرم اما شیون و گریه خانمها و بچهها هر نوع حرکتی برای خروج از صحنه را از من گرفته بود. به دوستانم گفتم ما در بین مردم میمانیم تا اگر کسی نیازی داشت به او کمک کنیم. آقای کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان با همسر و دو فرزندش که از مسافران این هواپیما بودند نیز از هواپیما خارج شدند پسر کوچک ایشان کیفش در هواپیما مانده بود و گریه میکرد. حجت الاسلام والمسلمین آقای رشاد و چند نفر روحانی دیگر هم از درهای اضطراری بیرون پریدند. خودروهای سواری از پاویون شخصیتها به سمت ما آمدند و پاسداران گارد هوایی اصرار میکردند که سوار شده و از محوطه خارج شوم. آنها می گفتند هر لحظه ممکن است هواپیما منفجر شود اما نمی توانستم قبول کنم با دوستان دیگر آنجا ماندیم تا مردم سوار اتوبوس شوند و بروند. با آخرین اتوبوسی که مردم را به ترمینال میبرد رفتم. دلم میخواست میان مردم باشم تا اگر نیازی بود کمک کنم.
حدس میزدم مردم عصبانی، بخواهند ناراحتیشان از مسئولین را با من در میان گذاشته و گرههای دل خود را باز کنند. وارد ترمینال که شدم بسیاری از مسافرین مرا که دیدند اطرافم جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت. خانمی میگفت: آقای رضایی چرا اینجا دکتر نیست؟ آقایی میگفت: آقا امام رضا کمکمان کرد. کم کم چهرههای گرفته مردم باز میشد، لبخندها جای نگرانیها را میگرفت ، گریههای کودکان خاموش میشد. حدود 11 نفر جراحت کمی برداشته بودند که اکثر آنها در همان فرودگاه مداوا شدند. با بهتر شدن روحیه مردم، خوشحالی به درون من برگشت. هواپیما حامل بیش از 200 مسافر بود و از یک فاجعهای جلوگیری شده بود. مطمئن شدم که امام رضا به کمک زوارش آمده بود. وقتی از میان آنها رفتم چهرههای باز شده مسافران حکایت از بازگشت آرامش به درون آنها داشت. احتمال عجله خلبان در خروج از باند یا اشکال فنی در باند فرودگاه مشهد وجود دارد.
انشاءالله به مسئولان خواهم گفت که رسیدگی جدی به عمل آورند.
نظر شما