تحولات لبنان و فلسطین

مأمون نسبت به حقانیت اهل بیت علیهم السلام علم داشته و باور داشتند که آنها سرآمد خلق هستند اما مقام امامت را آنطورکه شیعه می‌شناسد و باور دارد، باور نداشت.

بررسی سیره علمی امام رضا (ع)/آثار محبت بدون معرفت مأمون نسبت به امام رضا(ع) چه بود؟

به گزارش قدس آنلاین، شناخت شخصیت دشمن اصلی و بزرگ امام رضا (ع) موجب می‌شود بسیاری از اسرار و رمزهای ماجرای تبعید آن حضرت که در نهایت به شهادت ایشان منجر شد، بر ملا شود و انگیزه‌های مأمون عباسی از این کار مشخص شود. آن طور که در منابع تاریخی آمده است، مأمون فردی باهوش، زیرک و اهل علم بود که بر حدیث و فقه هم تسلط خوبی داشت. او که امام رضا علیه السلام را به عنوان عالم و دانشمند بزرگ عالم اسلام و حتی سرآمد همه مردم می‌دانست، علاقه بسیاری به هوش و ذکاوت آن حضرت پیدا کرده بود. اما این علاقه که اساس شیعی و اعتقاد به اصل و حقانیت امامت را با خود نداشت، انگیزه‌های ظلم او نسبت به آن وجود مبارک و بزرگوار را فراهم کرد.

برای شناخت بیشتر شخصیت مأمون و بررسی انگیزه‌ها و فعالیت‌های او، گفت‌وگویی با دکتر محمدحسین رجبی دوانی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام انجام داده است. آن طور که این نویسنده تاریخی شرح می‌دهد، او چون مانند پدرش هارون الرشید به قدرت علاقه داشت، عده‌ای گمان می‌کنند که کنفرانس بین‌الادیان را به این مقصود بر پا کرد که از امام رضا علیه السلام مچ‌گیری کند. در حالی که به نظر من این نوع رویکرد صحیح نیست، چراکه مأمون به علم و دانش گسترده امام رضا علیه السلام اعتقاد داشت و وقتی آن حضرت در مناظرات به خوبی می‌درخشیدند و موفق بودند، مأمون به این رویداد پز می‌داد و افتخار می‌کرد. او کنفرانس‌ها و مناظرات میان ادیان را برگزار می‌کرد تا به علمای دیگر ادیان و سرزمین‌ها نشان بدهد که عالم اسلام چنین دانشمند فرهیخته و بزرگی دارد، نه اینکه بخواهد از آن حضرت سوءاستفاده کرده و یا ایشان را در تنگنا قرار بدهد با این تصور که شاید نتوانند به سؤالات و مناظرات پاسخ شایسته و کامل بدهند.

علاقه مأمون نسبت به امام رضا علیه السلام

مأمون را به عنوان قاتل امام رضا علیه السلام می‌شناسیم. در عین حال در روایت‌ها و مطالبی در تاریخ عنوان شده که مأمون نسبت به آن حضرت علاقه زیادی داشت. آیا چنین مطلبی صحت دارد؟

نقل‌های تاریخی درباره علاقه مأمون نسبت به امام رضا علیه السلام تا اندازه‌ای صحیح است. به طوری که خود مأمون بارها به این موضوع اقرار کرده بود. در رفتارها و برخی از واکنش‌های او هم مشاهده می‌شود که علاقه‌مند به آن وجود مبارک بوده است.

چطور؟

به عنوان مثال وقتی مأمون از امام رضا علیه السلام درخواست می‌کرد تا ایشان در مناظره با سران و دانشمندان ادیان گوناگون حاضر شوند و علم و دانش بسیار آن حضرت را مشاهده می‌کرد، بسیار مشعوف شده و بارها بر این نکته تأکید می‌کرد که دوستدار امام رضا علیه السلام است.

تمایز داشتن گرایش‌های شیعی با شیعه بودن

با وجود این علاقه، چطور خود او قاتل امام رضا علیه السلام شد؟ آیا علاقه به امام با ارتکاب قتل آن حضرت همخوانی دارد؟

درست است که مأمون به امام رضا علیه السلام علاقه داشت ولی علاقه بسیار بیشتری نسبت به قدرت و حکومت داشت. در این باره از مأمون سؤال کردند که: چه عاملی موجب شد تا تو گرایش‌های شیعی داشته باشی؟ او جواب داد که: پدرم عامل این نوع گرایش‌ها بود. سؤال کردند: پدرت هارون الرشید که دشمن اهل بیت علیهم السلام بود؟

مأمون جواب داد: روزی پدرم درباره عظمت شأن و منزلت اهل بیت علیهم السلام برای من می‌گفت و من از او سؤال کردم که: با وجود این خاندان بزرگ و گرامی چرا ما قدرت را در دست داریم؟ پدرم پاسخ داد: ‌ای فرزند من! قدرت همان چیزی است که اگر تو که فرزند من و پاره از وجودم هستی در سر راه من بایستی تا به قدرت نرسم، تو را از بین خواهم برد و چشمانت را از حدقه در خواهم آورد. و همیشه می‌گفت: الملک عقیم.

بر اساس همین نوع اعتقاد و عشق به قدرت‌طلبی، ثروت‌اندوزی و جاه‌طلبی بود که نه‌تنها هارون الرشید عامل شهادت امام موسی کاظم علیه السلام شد، بلکه حتی مأمون که اظهار ارادت نسبت به امام رضا علیه السلام داشت، خودش قاتل آن حضرت شد و آن امام بزرگوار و والامقام را مظلومانه را به شهادت رساند.

آثار محبت بدون معرفت مأمون

آیا می‌توان نتیجه گرفت اگر حتی قبول کنیم که مأمون نسبت به امام رضا علیه السلام محبتی داشته، اما نسبت به مقام آن حضرت معرفت نداشته است؟

همین طور است. همه خلیفه‌های بنی عباس و سایر خلفا حتی بنی‌امیه می‌دانستند که ائمه اطهار علیهم السلام دارای منزلت والایی هستند و باید حکومت اسلامی توسط آن بزرگواران بر پا شود. اما از یک طرف عشق بسیار نسبت به قدرت و دنیا داشتند و از طرف دیگر اعتقاد و معرفت نسبت به جایگاه امامت نداشتند.

چون اگر آن‌ها و از جمله مأمون نسبت به مقام امامت ایمان و معرفت داشتند و آن بزرگواران را به عنوان امام و پیشرو حقیقی مردم و از جمله خودشان قبول داشته و باور داشتند که سعادت حقیقی آن‌ها در گرو برپایی عدل الهی توسط امام است، دیگر نه‌تنها جرأت آزار و ظلم نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام را نداشتند، بلکه با کمال احترام و خشوع با ایشان رفتار کرده و چشمداشتی نسبت به قدرت و منصب حکومت نداشتند.

بررسی نقل شیخ مفید درباره مذهب مأمون

در مطلبی به نقل از شیخ مفید آمده است که مأمون شیعه بود. آیا چنین مطلبی صحت دارد؟

شیخ مفید که یکی از عالمان دینی است معتقد بود که مأمون شیعه بود و بر همین اساس حاضر نیست قبول کند که او قاتل و عامل شهادت امام رضا علیه السلام بوده است. استدلال شیخ مفید این است که شیعه هرگز مرتکب قتل امام خود نمی‌شود. نظر بنده این است که شیخ مفید در این مورد دچار اشتباه شده است، چون مأمون تنها گرایش‌های شیعی داشت، نه اینکه لزوما شیعه باشد. شیعه بودن با داشتن گرایش‌های شیعی تفاوت دارد و باید میان آنها تمایز قائل شد. بر همین اساس معتقدم که گرایش شیعی داشتن شاید به مفهوم علم و وقوف به حقانیت اهل بیت علیهم السلام باشد، اما باز هم با شیعه بودن تفاوت دارد.

حتی درباره منصور دوانیقی که قاتل امام صادق علیه السلام بود، عنوان شده که او در زمان بنی امیه در یک مجلس خصوصی از امام صادق علیه السلام این مطلب را شنید که با سقوط بنی امیه، خلافت در میان ما به کسی که قبای زردرنگ بر تن دارد خواهد رسید.

در آن محفل خصوصی تنها منصور قبای زرد بر تن داشت و خود او تعریف کرده که از زمانی که آن مطلب را درباره خلافت و حکومت از امام صادق علیه السلام شنیدم خودم را برای حکومت آماده کردم و برای این کار برنامه‌ریزی‌هایی انجام دادم، چون باور داشتم که او صادق آل محمد علیهم السلام است و هر مطلبی که عنوان می‌کند کاملاً صحت داشته و حتماً به وقوع خواهد پیوست. به این ترتیب منصور دوانیقی هم چنین باورها و اعتقاداتی داشته اما درنهایت او قاتل و عامل شهادت امام صادق علیه السلام شد.

بنابراین این افراد نسبت به حقانیت اهل بیت علیهم السلام علم داشته و باور داشتند که آنها بزرگان و سرآمد خلق هستند اما مقام امامت را آن طور که شیعه می‌شناسد و باور دارد، باور ندارند. از سوی دیگر به دلیل علاقه‌ای که به قدرت و ظواهر دنیایی دارند حاضر نیستند به امامان معصوم علیهم السلام ایمان بیاورند.

برگزاری کنفرانس بین‌الادیان

یکی از اقدام‌های مهم مأمون، برگزاری کنفرانس بینالادیان بود که امام رضا علیه السلام به عنوان چهره عالم و دانشمند عالم اسلام در آن حضور داشتند. اتفاقاً همین برنامه‌ها عامل مهمی در ترویج و تبلیغ اسلام بود. هدف مأمون از این کار چه بود و با چه انگیزه‌ای از امام رضا علیه السلام برای این برنامه دعوت می‌کرد؟

مأمون شخص عالم و باهوشی بود و سعی می‌کرد از هر موقعیتی برای گسترش دانش خودش استفاده کند. همین علاقه‌های او به علم دانش زمینه برگزاری مناظره‌ها و کنفرانس بین الادیان شده بود.

شاید به جرأت بتوانیم بگوییم در میان همه خلفا که البته همگی آن‌ها غاصب هستند و البته به استثنای حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام که ایشان را امام و نه خلیفه تلقی کنیم، مأمون از همه خلفا زیرک‌تر، باهوش‌تر و عالم‌تر بود. او حتی بر حدیث و فقه هم تسلط خوبی داشت و تجربه‌های زیادی داشت که او را از سایر خلفا همانند خودش مستثنا می‌کرد.

او چون مانند پدرش هارون الرشید به قدرت علاقه داشت، عده‌ای گمان می‌کنند که کنفرانس بین الادیان را به این مقصود بر پا کرد که از امام رضا علیه السلام مچ‌گیری کند. در حالی که به نظر من این نوع رویکرد صحیح نیست، چراکه مأمون به علم و دانش گسترده امام رضا علیه السلام اعتقاد داشت و هر بار که آن حضرت در مناظرات به خوبی می‌درخشیدند و موفق بودند، مأمون به این رویداد پز می‌داد و افتخار می‌کرد.

او کنفرانس‌ها و مناظرات میان ادیان را برگزار می‌کرد تا به علمای دیگر ادیان و سرزمین‌ها نشان بدهد که عالم اسلام چنین دانشمند فرهیخته و بزرگی دارد، نه اینکه بخواهد از آن حضرت سوءاستفاده کرده و یا ایشان را در تنگنا قرار بدهد با این تصور که شاید نتوانند به سؤالات و مناظرات پاسخ شایسته و کامل بدهند.

با این توضیحات، مأمون علم داشت که امام رضا علیه السلام، عالم آل محمد علیهم السلام است.

درست است. مأمون به این موضوع علم و یقین داشت و به همین علت از آن حضرت در مناظرات استفاده می‌کرد. البته او در عین حال گرایش و علاقه بسیاری به قدرت و حکومت داشت و همین علاقه همچنان که همه افراد را به سوی نابودی سوق می‌دهد، با مأمون هم همین کار را کرد و دستش را به خون مبارک و مطهر امام رضا علیه السلام آلوده کرد.

مأمون حتی قبل از ارتکاب چنین جنایت بزرگی، برادر خودش یعنی امین را که قصد تصاحب حکومت را داشت، به قتل رساند. حتی سر برادرش را در برابر خودش گذاشته بود و به مردم اعلام می‌کرد که بیایید و برای امین لعنت و نفرین بفرستید. این اندازه علاقه به قدرت در نهایت منجر به آن جنایت عظیم شد.

درگیری‌های مأمون و امین

دلیل اصلی درگیری مأمون با برادرش امین چه بود و چه ارتباطی به ماجرای تبعید امام رضا علیه السلام داشت؟

بعد از مرگ هارون الرشید، پسرش امین قدرت را در دست گرفت و خلیفه شد. در این زمان مأمون ولیعهد برادرش، امین، بود. آنها هرچند دو برادر بودند ولی بر سر قدرت به شدت با یکدیگر نزاع و درگیری داشتند. امین به عنوان خلیفه از منظر اهل تسنن مشروع بود و قدرت را در اختیار داشت و مأمون ولیعهد بود. اما مدتی بعد مأمون که به شدت به قدرت عشق می‌ورزید و به خلافت چشم داشت، امین را به قتل رساند و صاحب قدرت شد.

در این میان هرچند که مأمون از لحاظ نظامی توانسته بود خلیفه را که اتفاقاً برادرش بود از میان بردارد، اما به دلیل جنایتی که مرتکب شده بود حکومتش از منظر اهل تسنن زیر سؤال رفته بود. مأمون متوجه این موضوع بود و به همین دلیل سعی کرد با در کنار داشتن امام رضا علیه السلام، نظر شیعه و علویان را به خود جلب کند.

دلایل تبعید امام رضا علیه السلام به مرو

دعوت مأمون از امام رضا علیه السلام مبنی بر اینکه از مدینه به مرو بیایند هم در همین راستا بود؟

بله. البته ظاهر ماجرا دعوت بود در حالی که حقیقت امر اجبار و تبعید بود چون امام از این کار ابا داشتند و ناچار شدند فرمان را مأمون را اجرا کنند و در این کار اختیار و اراده‌ای از خود نداشتند که قبول کنند و یا رد کنند. مأمون در حقیقت در پی این بود که برای حکومت خود که با قتل خلیفه به دست آورده بود مشروعیتی به دست آورد.

در عین حال می‌خواست با تهدیدهای اهل تسنن مقابله کند. چون همان طور که اشاره شد اهل تسنن و به خصوص بنی عباس با قتل امین مخالف بودند و این عمل از سوی مأمون که سابقا ولیعهد بود، برای آنها قابل پذیرش نبود. به این صورت مأمون حتی از طرف اقوام و خویشاوندان خودش هم احساس خطر می‌کرد و قصد داشت آنها را نیز به نوعی تهدید کند که اگر شما هم با من درگیر شوید و قصد گرفتن قدرت از من را داشته باشید، خلافت را از تمام بنی عباس خارج می‌کنم و به طور کلی به خاندان علی علیه السلام خواهم سپرد. مأمون این منظور خود را با ولیعهد قرار دادن امام رضا علیه السلام ابراز کرد.

رویداد دیگری که در آن زمان موجب تهدید قدرت مأمون شده بود، آن بود که علویان به طور مداوم در گوشه و کنار حکومت او شورش و قیام می‌کردند. این قیام‌ها پایه‌های حکومت مأمون را سست می‌کرد. اما اگر او موفق می‌شد امام رضا علیه السلام را ولیعهد کند و به دربار خودش بخواند، می‌توانست جلوی شورش علویان را بگیرد. زمانی هم که به این کار موفق شد این قیام‌ها تا اندازه زیادی خاموش و آرام شدند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.