تحولات لبنان و فلسطین

یک جامعه‌شناس گفت: متأسفانه دفاع از فرهنگ عفاف و حجاب که مورد اعتقاد هر معتقدی است، به زبان جدید بیان نشده، یعنی اگر به زبان مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناسی فرهنگی بیان شود، به نظر من جامعه پسند می‌کند و اگر هم نپذیرد، مخالفت نمی‌کند و آن را مورد تأمل قرار می‌دهد.

سیاست‌های عفاف و حجاب نیازمند بازخوانی است / دفاع از حجاب مبتنی بر زبان روز باشد

به گزارش قدس آنلاین، موضوع حجاب و پوشش زنان از بحث‌برانگیزترین و پرچالش‌ترین مسائل اجتماعی ایران به‌ویژه در سال‌های بعد از جنگ محسوب می‌شود. سیاست‌گذاران فرهنگی و قشر متدین جامعه در طول این سال‌ها همواره نگران و دغدغه‌مند ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بوده‌اند و روند تحولات فرهنگی در جامعه و نقش پررنگ رسانه‌ها در سبک زندگی امروزی، بر نگرانی و دغدغه آنها در این خصوص افزوده است. این موضوع در دهه اخیر، با گسترش استفاده از شبکه‌های اجتماعی که فضا و امکان بیشتری برای اطلاع، دسترسی و پیروی از صنعت مد به‌وجود آورده، ابعاد تازه‌ای پیدا کرده و حتی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته است. از طرف دیگر، رسانه‌های مخالف نظام نیز همواره سیاست‌های مربوط به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب را آماج هجمه‌ها و حملات خود قرار داده و بر جریان مخالفت‌ها با این موضوع موج‌سواری کرده‌اند. با توجه به پیچیدگی موضوع و حواشی مربوط به آن، با سیدمحمود نجاتی حسینی(خراسانی)، دین‌پژوه و مدیر گروه دین انجمن انسان‌شناسی ایران در خصوص چرایی تبدیل شدن موضوع حجاب و پوشش به مسئله‌ای جنجال‌برانگیز، آسیب‌شناسی سیاست‌های مربوط به ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه و راه برون‌رفت از وضعیت کنونی در خصوص حجاب و پوشش، انجام داده ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

* بعد از انقلاب، از مقطعی به بعد، بحث حجاب و پوشش زنان به مسئله‌ای پرحاشیه در جامعه ما تبدیل شد و به‌خصوص در سال‌های اخیر شدت و ابعاد بیشتری به خود گرفته است و هرازگاهی با پدیده‌ای جدید در این زمینه مواجه می‌شویم. چه اتفاقی افتاد که آموزه‌ای دینی مثل حجاب در جامعه ما به مسئله‌ای پرحاشیه تبدیل شد و وضعیتی پیدا کرد که ظاهراً قرار نیست درباره آن اجماع نظری شکل بگیرد؟

از نظر تاریخی، در یکصد سال اخیر، حجاب واقعاً یک مسئله بوده است. یعنی از دهه ۱۳۱۰ هجری شمسی و مسئله کشف حجاب رضاخانی و سپس حادثه مسجد گوهرشاد که هفته حجاب و عفاف نیز به همین مناسبت در تقویم رسمی جمهوری اسلامی گنجانده شده و مراسمی هم برگزار و سعی می‌شود این حادثه را بازخوانی و اهمیت و تأثیرات مهم حجاب و عفاف را بیان کنند، این موضوع یک مسئله بوده است. اگر با رویکرد رایج که ایدئولوژیک و سنتی است، به مسئله حجاب نگاه کنیم، به همان حرف‌های تکراری می‌رسیم و من چنین قصدی ندارم، یعنی می‌خواهم از منظر اجتماعی، فرهنگی و جامعه‌شناسی به این مسئله نگاه کنیم تا به نتایج تازه‌تری برسیم.

اگر از منظر انسان‌شناسی فرهنگی پوشاک، جامعه‌شناسی، مطالعات فرهنگی زندگی روزمره و سبک زندگی، جامعه‌شناسی بدن و حتی جامعه‌شناسی فقه نگاه کنیم، می‌بینیم که حجاب و عفاف از دو منظر، مسئله است؛ یکی از منظر سیاست‌گذاران(حاکمیت) و یکی از منظر مردم. به عبارت بهتر، در تلاقی میان سیاست و فرهنگ و جامعه، حجاب همیشه به‌عنوان یک مسئله و دغدغه مهم، دست‌ کم در یکصد سال اخیر وجود داشته است و جالب اینکه وقتی به آمارهای قبل از انقلاب نیز نگاه می‌کنیم، می‌بینیم در نظرسنجی سال ۱۳۵۶ که مرحوم اسدی و همکارانش در پژوهشکده ارتباطات آن زمان تدوین کرده بودند و اخیراً نیز منتشر شد، تقریباً ۷۵ درصد مردم موافق حجاب بودند، منتها نه حجابی که حکومتی باشد و همان‌طور که می‌دانید، آن حکومت، سکولار و عرفی بود و جامعه و فرهنگ و به‌ویژه حجاب و عفاف را زیاد دستکاری و کنترل نمی‌کرد، جامعه خودش انتخاب کرده بود که چه بخشی باحجاب و چادری باشد و چه بخشی غیرچادری و ...

بنابراین، مسئله‌ای که در اینجا مطرح است و می‌خواهم ابعاد جامعه‌شناسی آن را بکاوم، اینکه حجاب الزامی به‌صورت سنتی و حکومتی و الگوی پوشش یا همان چادر و به‌ویژه چادر مشکی که به‌عنوان حجاب برتر معرفی می‌شود، مسئله حاکمیت است، ولی در قطب مقابل، دست‌کم طبق آمارهایی که از دهه ۱۳۹۰ به این طرف موجود است، حجاب برای اکثریت افراد امری اختیاری محسوب می‌شود، اصلاً الزامی نیست و زیاد نیز موافق نیستند که حجاب الزامی باشد و حتی آن الگو را نیز رعایت نمی‌کنند.

بنابراین، وقتی از منظر جامعه‌شناسی نگاه می‌کنیم، هیچ کس در مسئله بودن حجاب در یکصد سال اخیر برای جامعه ایران تردیدی ندارد، ولی اینکه از چه منظر و چگونه مسئله بوده و چه معنایی از مسئله غلبه داشته، محل بحث است. یعنی حجاب الزامی که الگویی سنتی دارد که چادر است و حجاب اختیاری و ارادی که می‌تواند صورت‌های عرفی و فرهنگی به خود بگیرد و جامعه انتخاب کند که چه پوششی برای زن مناسب است و زنان خودشان انتخاب کنند. این مسئله البته همچنان ادامه دارد که به آن خواهیم پرداخت.

* در واقع، مسئله بودن حجاب فقط به بعد از انقلاب مربوط نمی‌شود و از یکصد سال پیش شروع شده، ولی می‌توان گفت در سال‌های اخیر پررنگ‌تر شده است؟

بعد از انقلاب، به مسئله حاکمیت تبدیل شده است. طی یکصد سال گذشته، مسئله جامعه بوده، منتها نه مسئله‌ای که بحران و چالش ایجاد کند و به درگیری منجر شود، البته در دوره‌ای این اتفاق افتاد، یعنی در ۱۳۱۴ که حادثه مسجد گوهرشاد پیش آمد، به تنازع و افزایش فاصله میان حکومت و مردم منجر شد، ولی بعد از انقلاب خیلی توفیر می‌کند، یعنی تفاوتی جامعه‌شناختی و تاریخی دارد و آن اینکه بعد از انقلاب دیگر مسئله سیاست‌گذاران است، به‌ویژه حجاب الزامی، ولی بعضاً مسئله جامعه، حجاب اختیاری و ارادی و حتی مقاومت در برابر حجاب الزامی است که وقتی مطالعات سبک زندگی و پوشاک و آمارهای موجود را پیگیری می‌کنیم، می‌بینیم که تحولی رخ داده و ظاهراً از پوششی که مورد قبول سیاست‌گذاران است، بعضاً به سمت پوشش فرهنگی، عرفی و سکولاری می‌رود که مورد قبول جامعه قرار دارد و به عبارت دقیق‌تر، با نوعی پوشش یا حجاب مردم‌پسند مواجهیم که مردم انتخاب می‌کنند و در جامعه شاهد آن هستیم. یعنی ضمن اینکه مسئله وجود داشته، ولی سویه‌ها و سپهرهای آن متفاوت بوده است. قبل از انقلاب، مسئله حکومت نبوده، ولی مسئله مردم بوده و بعد از انقلاب، مسئله سیاست‌گذاران است، ولی بعضاً مسئله مردم نیست، یا اگر مسئله مردم باشد، حجاب الزامی مسئله آنها نیست. رهایی از این مسئله، مسئله مردم است، اینکه چگونه مقاومت و پافشاری کنند و به الگوهای پوشش رسمی تن ندهند.

* نمی‌شود گفت که روند تحول حجاب و پوشش در ایران به سمت عرفی شدن پیش می‌رود.

نمی‌خواهم از این تعبیر استفاده کنم، ولی به موازات اینکه صنعت مد و فشن رواج می‌یابد و بدن سوژه سرمایه‌داری، صنعت فرهنگ و حتی صنعت پوشاک می‌شود، دیگر انتخاب الگوهای پوشش نه تنها دست حکومت‌ها نیست، که دست خود مردم هم نیست. یعنی مردم و به‌ویژه زنان بر اساس فشن و مد پوشش خود را انتخاب می‌کنند و مثلاً حجاب رسمی چادر در قبل از انقلاب و اوایل انقلاب، به مانتو و مانتو به پیراهن و شکل‌های دیگری تبدیل می‌شود که دیگر حتی مانتوی رسمی مقبول سیاست‌گذاران هم نیست و این انتخاب مردم است و درست یا غلط بودن آن بحث دیگری را شامل می‌شود، ولی فرهنگ مردم‌پسند و صنعت فرهنگی و صنعت پوشاک و صنعت فشن الگوها و سیاست‌های خودش را به الگوهای رسمی، تحمیل کرده است.

* نمی‌شود گفت اگر پافشاری برای الزامی شدن حجاب نبود، می‌توان گفت در اثر تحولات جهانی شدن باز هم در خصوص حجاب و پوشش به این نقطه می‌رسیدیم؟

پاسخ این سؤال بسیار سخت است، ولی می‌توان پاسخ مناسبی برایش پیدا کرد و آن به نظر من این است که دست‌کم الزام سیاست‌گذاران و اعمال قدرت از سوی آن، طبیعتاً به مقاومت فرهنگی منجر شده که فکر می‌کنم منظور سؤال شما همین است، که اگر نبود، شاید این اتفاق نمی‌افتاد. من هم موافقم که اگر اعمال سیاست فرهنگی قدرتمند حکومت و الزام حکومت به تحمیل الگوهای پوشاک و پوشش بدن به‌ویژه برای زنان نبود، به احتمال قوی جامعه می‌توانست در اثر این پیچ‌های جهانی شدن و جهانی ـ محلی شدن، الگوی خاص خودش را انتخاب کند، کمااینکه در برخی گروه‌های اجتماعی که تحصیل‌کرده هستند، زنانی وجود دارند که حجاب را به‌عنوان امری اختیاری قبول کرده‌اند و اصلاً الزامی در کار نبوده، ولی سبک آن با سبک مدنظر رسمی بسیار تفاوت دارد.

من هم موافقم که عامل فشار حاکمیت و دولتی شدن حجاب حتی اگر مردم نخواسته باشند، آنها را وادار کرده که بر اساس منطق جامعه‌شناسی تحولات اجتماعی، مقاومت فرهنگی انجام داده و به حجاب تن ندهند، ولو اینکه اصلاً موافق حجاب باشند. در عالم نظرسنجی، بین ۵۰ تا ۷۵ درصد مردم موافق حجاب هستند، البته نه حجاب الزامی، ولی آنچه در جامعه می‌بینیم، دست‌کم طبق الگوهای مدنظر حکومت، ممکن است فقط ۳۰ درصد حجاب را رعایت کنند و این نشان می‌دهد که همیشه شکاف میان نظر و عمل وجود دارد و بر اساس منطق اعمال قدرت، منجر به این شده که مردم مقاومت کنند و به سمت الگوهای پوشش و پوشاکی بروند که مدنظر خودشان است.

البته نباید از نقش مهم نظام سرمایه‌داری، صنعت فرهنگ و صنعت مد و فشن غافل شویم که بسیار مهم است. یعنی اگر صنعت فرهنگی مد و فشن نبود، شاید مثل دهه ۶۰، مردم و به‌ویژه زنان که نیمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند و در حوزه عمومی حضور دارند، همچنان به سبک اوایل انقلاب الگوی پوشش خود را ارزشی انتخاب می‌کردند، ولی در حال حاضر الگوی آنها مردم‌پسند است، یعنی بر اساس فشارهای صنعت فرهنگ نیز انتخاب می‌شود.

* اگر بحث الزامی شدن حجاب اتفاق نمی‌افتاد، آیا در اثر عوامل دیگر نیز وضعیت کنونی پیش نمی‌آمد و باز هم به این نقطه نمی‌رسیدیم که حجاب به مسئله تبدیل شود؟

اگر آن الزام و فشار نبود، احتمالاً جامعه به‌دلیل اینکه اجتماعی متشکل از مسلمانان با اعتقادات مذهبی و سنتی است و این اعتقادات حتی می‌تواند در دوران مدرن خودش را به شکل‌های جدید بازسازی کند، به نظر می‌رسد، البته پاسخ دادن به این سؤال سخت است و باید پیش‌بینی‌های جامعه‌شناسانه داشت و ما این قدرت را نداریم که پیش‌بینی جامعه‌شناسانه کنیم که اگر این اتفاق نمی‌افتاد، چه اتفاقات دیگری رخ می‌داد و به قول ماکس وبر، جزو جریان رخ نداده‌ها در جامعه‌شناسی تاریخی محسوب می‌شود و بسیار سخت است و من هم با احتیاط پاسخ می‌دهم که اگر آن الزام نبود، بر اساس منطق جامعه‌شناسی قدرت، این مقاومت نیز صورت نمی‌گرفت و احتمالاً مردم آزادانه‌تر تصمیم می‌گرفتند و بر اساس اینکه جامعه مرکب از دینداران است و این دینداران همچنان برخی اعتقادات سنتی دارند، احتمالاً ممکن است پوشش‌های مذهبی‌تر را انتخاب می‌کردند، ولو اینکه با الگوی پوشش رسمی دولت و حکومت فاصله داشته باشد.

* بعد از انقلاب، سیاستگذاری‌ها در زمینه حجاب و پوشش چه تأثیرات و بازتاب‌هایی داشته است؟

اگر ادبیات سیاست‌های مرتبط با حجاب و عفاف را که در ۴۰ سال گذشته به‌صورت مهندسی بدن و پوشش بدنی تدوین و اجرا شده است نگاه کنیم، متوجه چند نکته می‌شویم. یک نکته اینکه دستگاه‌های کارگزار و کنش‌گر و متولی اجرای این سیاست‌های فرهنگی بسیار متنوع‌اند، یعنی از شورای عالی انقلاب فرهنگی گرفته تا شورای اجتماعی کشور، وزارت ارشاد، وزارت علوم، آموزش و پرورش، وزارت ورزش و جوانان، سازمان تبلیغات و همچنین اتحادیه لباس و پوشاک که باید بازار را از حیث انطباق الگوهای پوشش و پوشاک به‌ویژه برای زنان با سیاست‌های حجاب و عفاف کنترل کند، طیف گسترده‌ای وجود دارد که خود این طیف مسئله‌زاست.

من چند نمونه از ادبیات ۱۰ سال اخیر جلسات سیاست‌گذاری فرهنگی و شورای اجتماعی کشور را مرور کرده‌ام و جالب اینکه در این جلسات نیز به این مشکلات اشاره شده، مثلاً یکی از مشکلاتی که در این جلسات ذکر شده، عدم اجماع میان مسئولان است، یعنی میان آنها اجماع نظری در خصوص تعبیر از حجاب و عفاف وجود ندارد و برخورد سلیقه‌ای می‌شود، مثلاً یک نهاد اداری که کاملاً مذهبی است، سعی می‌کند پوشش زنان کارمند را منطبق با الگوی رسمی قرار دهد، ولی دستگاه‌های دولتی که مذهبی نیستند و ممکن است کارشان عرفی باشد، مثل اکثر وزارتخانه‌ها، زیاد سختگیری نمی‌کنند و وقتی وارد یک نهاد عمومی و دولتی می‌شوید، مجموعه متنوعی از پوشش‌ها را می‌بینید.

من با دو سه مسئله دیگر مواجه شدم که از نظر جامعه‌شناسی برایم جالب بود و برداشت اولیه‌ام را تأیید می‌کرد و آن اینکه مسئله حجاب، اجتماعی نشده است، یعنی مسئله اکثریت جامعه نیست و مسئله حاکمیت است که به درست و غلط یا مناسب و نامناسب بودنش کاری نداریم. نکته بعدی اینکه دستگاه‌های اجرایی معتقدند هنوز پوشاک مناسبی که منطبق با سیاست‌های فرهنگی باشد، توسط اتحادیه پوشاک و لباس که متولی اصلی اجراست، طراحی نشده و بازار دارد انتخاب می‌کند. اگر بازار پوشاک زنانه را نگاه کنید، می‌بینید که بعضاً از مدهای غربی پیروی می‌کند، هر چند که نمایشگاه پوشاک اسلامی و فشن اسلامی داریم و این‌ها در ایران و برخی کشورهای عربی و حتی کشورهای غربی البته با مقتضیات خارج از جمهوری اسلامی ایران برگزار شده است. مسئله دیگر اینکه برخی معتقدند دخالت بیش از اندازه دولت منجر به این شده که این الگو نتواند خیلی خوب پیش برود. من این نکات را در گزارش دستگاه‌های دولتی دیدم که در اینترنت نیز موجود است و محرمانه نیست.

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت از حیث تئوریک هیچ اجماعی میان دستگاه‌های مسئول وجود ندارد، یعنی علی‌رغم اینکه تصریح شده عفاف و حجاب باید وجود داشته باشد و زن مسلمان نه اینکه مخیر باشد، بلکه از منظر الگوهای سنتی و فقه مکلف است حجاب را رعایت کند و سیاست‌های مهندسی حجاب و عفاف نیز توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی و دستگاه‌های مشابه تدوین شده، ولی می‌بینیم که هیچ اجماعی وجود ندارد و برخی دستگاه‌ها از حجاب تعبیر فرمی دارند و برخی دیگر، تعبیر محتوایی و برخورد سلیقه‌ای نیز صورت می‌گیرد و از همه مهم‌تر، به قول خود این مسئولان، حجاب هنوز به مطالبه عمومی تبدیل نشده و این بسیار مهم است. همان‌طور که گفتم، مسئله سیاست‌گذاران است، مسئله مردم نیست. بعضاً مسئله مردم و به‌ویژه زنان این است که پوشش خود را بر اساس صنعت مد و فشن انتخاب کنند. البته مقتضیات بازار نیز دخیل است و انتخاب آنها زیاد هم انتخاب مستقلی نیست و می‌بینیم که اصولاً صنایع فرهنگی الگوهای خود را تحمیل می‌کنند، منتها مردم این الگوها را با طیب خاطر می‌پذیرند و پذیرش الگوهای حکومتی برای مردم سخت است.

* یعنی مردم و به‌ویژه زنان پوشش خود را بر اساس آنچه در بازار وجود دارد، انتخاب می‌کنند؟

بله، در بازار هر چه وجود دارد، انتخاب می‌کنند و خارج از این نیست، منتها بر اساس یکی از بولتن‌های خبری اتحادیه پوشاک و لباس تهران درباره مسئله حجاب و عفاف در سال گذشته، بازار غیررسمی پوشاک زنانه از نظر اقتصادی، فروش و مد و فشن جلوتر از بازار رسمی تولید پوشاک و لباس اسلامی به‌ویژه برای زنان است. بنابراین، مردم و به‌ویژه زنان آنچه را در بازار وجود دارد، انتخاب می‌کنند، ولی قدرت انتخابشان را صنعت فشن و مُد مشخص می‌کند.

* شما در این خصوص مطالعه‌ای انجام داده‌اید که چرا نمایشگاه‌های مد اسلامی چنان که باید و شاید مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و موفق نبوده است؟

مطالعات مربوط به این نمایشگاه‌ها را دیده‌ام، ولی خودم پژوهش مستقلی در این خصوص انجام نداده‌ام، چون جزو حوزه کاری اصلی من نبوده است، منتها از منظر اینکه تا چه اندازه این نمایشگاه‌ها و فروشگاه‌ها و اصولاً پوشاک و لباس اسلامی و حتی بدن مسلمان به‌عنوان یک سوژه می‌تواند مورد توجه جامعه‌شناسی بدن، جامعه‌شناسی پوشاک و لباس و مطالعات فرهنگی سبک زندگی قرار گیرد، مطالعاتی انجام داده‌ام، منتها مستقل نبوده و آنچه می‌توانم بگویم، این است که این فاصله و شکافی را که میان صنعت تولید لباس اسلامی و غربی وجود دارد، در عرض چند سال نمی‌توان پر کرد. صنعت فشن و مد دست‌کم از ۱۹۰۰ به این طرف در غرب رایج بوده و نمایشگاه‌های اصلی لباس از زمانی که سرمایه‌داری بدن را سوژه خودش قرار داد، برگزار می‌شده و در ایران نیز قبل از انقلاب وجود داشته و بعد از انقلاب هم به آن توجه شده، ولی این فاصله به هر حال زیاد است.

بر اساس گزارش‌هایی که وجود دارد، این نمایشگاه‌ها و فروشگاه‌ها زمانی که پوشاکی را تهیه کرده‌اند که تلفیقی از طرح‌های غربی و اسلامی بوده، موفق‌تر بوده‌اند، تا اینکه فرضاً بتوانند لباسی محلی را صادر کنند. دست‌کم در گزارش‌هایی که خوانده‌ام، چنین چیزی نبود، ولی بر اساس گزارش دیگری که درباره همین نمایشگاه‌ها بود و با توجه به اینکه اکنون در ایران رشته طراحی لباس و پارچه تدریس می‌شود، سعی کرده بودند الگوهای غربی را مناسب‌سازی اسلامی کنند. مناسب‌سازی اسلامی مدل‌های غربی یک چیز است و تولید الگوی اصیل اسلامی، چیزی دیگر. آنچه مدنظر سیاست‌های فرهنگی سنتی حکومتی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی طراحی کرده، همان الگوهای سنتی ناب و اصیل است، ولی آنچه در دانشکده‌ها و بازار رواج دارد و کارگزاران و کنشگران و طراحان مد فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های داخلی دنبال آن هستند، اسلامی کردن مدل‌های غربی است. این دو خیلی با هم تفاوت دارند. آن الگوهای پوشاک زنانه‌ای که غربی است و اسلامی شده، به نظر می‌رسد بیشتر مورد استقبال قرار می‌گیرد، تا الگوهای سنتی.

* با همه این توصیفات، به نظر شما چه راهکاری برای حل مسئله حجاب وجود دارد؟ چگونه می‌توان دیدگاه رسمی و مردم را در این زمینه به هم نزدیک کرد و به راه‌حلی دست یافت که مورد اجماع نظر و وفاق همگانی باشد؟

این سؤال یک پاسخ سخت و یک پاسخ آسان دارد. پاسخ سخت را نمی‌توان در اینجا ذکر کرد، مطالعات مستقل، ملزومات و مقدمات می‌خواهد. پاسخ آسان این است که بر اساس منطق تحول فرهنگی و تغییر اجتماعی در ایران به‌ویژه پس از انقلاب، به نظر می‌رسد که هر چه الزام‌آوری کمتر شود و دست نامرئی بازار، فرهنگ و نهادهای خودجوش انتخاب‌کننده باشد، این فاصله کمتر و حجاب اختیاری بیشتر نهادینه می‌شود، ولی هر چه فشار بیشتر باشد که حجاب الزامی نهادینه شود، نه تنها این اتفاق نمی‌افتد، بلکه الگوهای دیگری شکل می‌گیرد که سیاست‌گذاران از آنها به بی‌حجابی و بدحجابی تعبیر می‌کند. بنابراین، به نظر من رعایت منطق تحولات فرهنگی و تغییرات اجتماعی که دست نامرئی بازار، فرهنگ و نهادهای خودجوش در آن دخالت دارد، می‌تواند یک راهکار باشد. البته با احتیاط این را می‌گویم، چون پاسخ آسانی است.

* به نظر شما، با توجه به تحولاتی که در جامعه رخ می‌دهد، آیا از شدت فشارها و الزامات در خصوص حجاب کاسته می‌شود و جامعه اختیار بیشتری در این زمینه پیدا می‌کند؟

اگر از منظر جامعه‌شناسی تاریخی نگاه کنیم، در ۴۲ سال بعد از پیروزی انقلاب، سیاست‌های ترویج فرهنگ حجاب و عفاف بخشی از سیاست‌های فرهنگی بوده است، یعنی می‌خواهند بر فرهنگ تأثیرگذار باشند و آن را کنترل و مهندسی کنند. از این منظر، دچار قبض و بسط بوده‌ایم، مثلاً در دهه اول انقلاب فشارها شدیدتر بود و در دوره دیگری، مثلاً دهه ۸۰ منعطف‌تر شد، نمی‌خواهم بگویم کمتر شد. در واقع، هر چه جلوتر آمدیم، یعنی مقاومت فرهنگی جامعه بیشتر شده و جامعه مدنی بیشتر مقاومت کرده، طبیعتاً درجه الزام‌آوری سیاست‌های فرهنگی حاکمیت کمتر و منعطف‌تر شده، ولی هیچ‌گاه حاکمیت از اجرای سیاست‌های فرهنگی حجاب و عفاف مثل بسیاری از زمینه‌های دیگر عقب‌نشینی نکرده، ممکن است تاکتیک خود را عوض کرده و فضای بازتری برای انتخاب فراهم کرده باشد. منتها مسئله‌ای که وجود دارد، این است که ۱۴۰۱ به بعد دیگر مثل دهه‌های قبل نیست، چون قبلاً رسانه‌ای مثل شبکه‌های اجتماعی وجود نداشت. اکنون بخش مهمی از ترویج پوشاک و پوشش به‌ویژه برای زنان و حتی کودکان، نوجوانان و مردان توسط پلتفرم اینستاگرام انجام می‌شود.

به نظر می‌رسد که اگر برخوردی منطقی با این مقاومت فرهنگی صورت گیرد و نوعی بازبینی و بازنگری در سیاست‌های گذشته انجام شود و تلاش بر این باشد که سیاست‌های فرهنگی مربوط به حجاب و عفاف بیشتر با فضای بومی و جهانی ـ محلی شده متناسب و منطبق باشد، به نظر من این‌ها می‌توانند به نوعی با هم به مصالحه برسند که البته بسیار سخت است، چون به هر حال برخی از مردم از صنعت فشن و مد پیروی می‌کنند و ما با مقاومت فرهنگی مواجهیم و این مقاومت فرهنگی حتی در عرصه حجاب را سیاسی تلقی می‌کنند. متأسفانه دفاع از فرهنگ عفاف و حجاب که مورد اعتقاد هر معتقدی است، به زبان جدید بیان نشده، یعنی اگر به زبان مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناسی فرهنگی بیان شود، به نظر من جامعه پسند می‌کند و اگر هم نپذیرد، مخالفت نمی‌کند و آن را مورد تأمل قرار می‌دهد.

اگر مسئله و مضمون حجاب و عفاف را از منظر قرآن‌پژوهی مدرن، ‌الهیات و ‌اخلاق اسلامی و به‌خصوص جامعه‌شناسی دینی و جامعه‌شناسی فقه نگاه کنیم، به چند نکته جدید و قابل تأمل پی خواهیم برد؛ از جمله اینکه امر حجاب (که در ادبیات عرب به معنای حائل و ‌پرده و مانع و سپر برای ستر و پوشش است) و امر عفاف که به معنای خویشتن‌داری و پاکدامنی و رعایت قواعد زیست مؤمنانه و معنوی در سپهر مدنی به‌کار می‌رود، از حیث سمانتیکی، در اصل امری اخلاقی و وجودی هستند، تا احکامی فقهی؛ یعنی ناظر به اراده به رعایت حرمت و ‌احترام بدن و خویشتن‌داری رفتاری در مواجهه با دیگری هستند. از این لحاظ، مواجهه فرهنگی و ‌حتی سیاست‌گذاری فرهنگی منعطف و ‌پویا، فارغ از الزام و اجبار و اراده معطوف به قدرت حکومت برای حجاب و عفاف باید ناظر به ملاحظات مدرن در حوزه جامعه‌شناسی اخلاق، فلسفه اخلاق و نظریه‌های راهبردی اخلاق اجتماعی، فرهنگی و مدنی باشد. پر پیدا است که در این مسیر نگاه سنتی فقهی روزآمد نشده و سیاست ایدئولوژیک وفق تجربه‌های موجود تاکنون ناکارآمد بوده است.

نسبت وثیق حجاب و عفاف از حیث فرم اجتماعی و محتوای اخلاقی نیز مهم است. اگر از منظر جامعه‌شناسی دینی خصوصاً نوع زیملی آن نگاه کنیم، به نظر می‌رسد حجاب بیشتر فرمی است برای محتوای عفاف. به عبارت ساده‌تر، حجاب و ‌پوشش بدن و پوشاک ظرفی است برای مظروف و ‌محتوای خویشتن‌داری معنوی، مدنی و اخلاقی که در فرهنگ معارف اسلامی، عفاف نامیده می‌شود. اگر این نگاه را بپذیریم، آن‌گاه فرم‌های اجتماعی متفاوت برای رعایت عفاف در جامعه و فرهنگ متصور خواهد بود. بنابراین، در قاعده‌ جامعه‌شناختی دینی و فرهنگی، اصل بر رعایت ارادی، اخلاقی، اختیاری و مدنی عفاف است، با هر فرم مناسب و متناسب با شئونات اجتماعی جامعه و فرهنگ مردم‌پسند. نتیجه پذیرش این رویکرد جامعه‌شناختی دینی جدید به حجاب و عفاف این خواهد بود که تمرکز و ‌تأکید سنتی ایدئولوژیک حکومتی فقط بر یک فرم خاص از حجاب مانند چادر به‌عنوان حجاب برتر و چادر مشکی به‌عنوان حجاب سرتر منطقی نیست و ‌با قواعد فرهنگی و اجتماعی زندگی مدرن خصوصاً سبک زندگی مدرن‌شده زنان مسلمان همخوانی و ‌همراهی ندارد.

نهایتاً اینکه اگر نکات اول و دوم را که عرض کردم بپذیریم، آن‌گاه باید برای بازتولید فرهنگی و اجتماعی امر اخلاقی، مدنی و معنوی حجاب و عفاف به جای توسل به سیاست الزام و ‌اجبار، به سمت قواعد آموزش فرهنگی امر اخلاقی و درونی شدن اخلاق خویشتن‌داری و پاکدامنی و رعایت حرمت بدن حرکت کنیم، در اینجا ملاحظات تئوریک خاصی مطرح است، از جمله ملاحظات جامعه‌شناسی اخلاق دورکیم که بر درونی شدن اخلاق از طریق تعلیم و تربیت مدنی اعضای جامعه تأکید دارد و ‌نیز ملاحظات فلسفه اجتماعی اخلاق هابرماس که بر رشد اخلاقی و عقلانی سوژه کنش‌گر متمرکز است.

چنانچه این‌ها در یک بازخوانی مدرن با فلسفه اجتماعی اخلاق اسلامی و فرهنگ مردم‌پسند ایرانی متناسب‌سازی شوند، قطعاً به پیشبرد فرهنگ عفاف و حجاب به زبان مدرن و سیاست فرهنگی مدرن کمک خواهند کرد. در غیر این صورت، ادامه سیاست سنتی فقهی حکومتی در مورد حجاب و عفاف همچنان مانند گذشته تاکنون با مقاومت فرهنگی جامعه و فرهنگ مردم‌پسند مواجه خواهد بود.

 

منبع: ایکنا

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.