آموزش باید شروع میشد. شب بر سر کوه و دشت چادر سیاه کشیده بود. آسمان ستارهباران بود و مهتاب نداشت. چهارمین شبی بود که هر سه گروهان برای تمرینات شبانه از اردوگاه جدا میشدند. نیروها در دو ستون مثل ماری در سیاهی شب به پیش میرفتند.
باید از دامنه کوه به دشت میرسیدند. سکوتی مطلق حاکم بود. گفته بودم: «صدای پاها هم نباید شنیده بشه. سکوت در شب لازمه کاره». گاهی نوک پایی به قوطی زنگ زده کمپوتی میخورد. صدایش به سکوت شب تلنگر میزد. کسی آرام میخندید. (از متن کتاب نوشانوش)
محمد محمودی نورآبادی فقط ۱۵ سال داشت که به عنوان نارنجکانداز دسته در عملیات کربلای ۴ شرکت کرد. عملیاتی که به گفته خودش در آن اوج خشونت و وحشیگری دشمن را دید و عملیات ناکام ماند.
در کربلای ۵ جبران این ناکامی را هم تجربه کرد و طعم شیرین پیروزی را چشید. کتاب «نوشانوش» خاطرات این دو عملیات است. رزمنده نوجوان سالهای جنگ و نویسنده امروز با لهجه شیرین مختص هموطنان استان فارس میگوید همین دو عملیات بوده که او را نویسنده کرده است. به بهانه چاپ جدیدترین اثر این نویسنده ۵۱ ساله توسط مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی (بهنشر) ناگفتههای او را با هم میخوانیم.
آغاز با گلابیهای وحشی
از همان کودکی فهمیده بودم استعدادم در نویسندگی خوب است. وقتی در مدرسه راهنمایی روستای مهرنجان درس میخواندم، انشاهایم همیشه بهترین بود و توصیفها و صحنهپردازیهای خوبی داشت.
سال ۷۰ نظامی بودم. سربازی شاعر در جاده ماهشهر به آبادان مرا به دنیای شعر علاقهمند کرد و در حقیقت من از پنجره شعر وارد دنیای ادبیات شدم. ولی همیشه احساس میکردم دِینی بر گردنم هست که باید ادا کنم. بالاخره با تشویقهای دوست عزیزم علی اکبر صحرایی تردید را کنار گذاشتم و از عملیات کربلای ۴ و ۵ نوشتم با همه تلخ و شیرینهایش. حاصل آن، کتاب «گلابیهای وحشی» در ۱۰۰ صفحه شد که سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید. این تجربه برایم آنقدر شیرین بود که تا به امروز نویسندگی را ادامه دادم و ۲۵ اثر تولید کردم.
کسب ۱۸ مقام کشوری
نویسندگی را ادامه دادم و این شوق، اوج گرفت. البته که مشوقها هم بیتأثیر نبودند. به محض چاپ نخستین اثرم متوجه خطاهای آن شدم و با بهره گرفتن از محضر اساتید نویسنده مثل اکبر صحرایی، حمیداکبرپور و دکتر ساناز مجرد نقصهایم را برطرف کردم. از این رهگذر خیلی زودتر از انتظار جوایز جشنوارهها را بدست آوردم. ۱۸ مقام در جشنوارههای ملی از جمله کتاب سال دفاع مقدس، داستان انقلاب، کتاب سال رضوی، حبیب غنیپور و ...
گلابیهای وحشی، کمانی برای آرش، شب برفی، اورامان، نوشانوش، باباکوهی و... بعضی از آثاری است که در این سالها نوشتهام.
نوشانوش؛ کتابی با دو قهرمان
همیشه دوست داشتم بتوانم رمانی بنویسم که اردوگاه خودی و دشمن را همزمان و موازی به مخاطب نشان دهد. در کتاب نوشانوش تلاش کردم خروجی این طرح طوری باشد که مخاطب با دو دیدگاه آشنا شود. معمولاً آثار دفاع مقدس یک سویه است. ولی من دوست داشتم مخاطب از اردوگاه طرف مقابل هم بازخوانی داشته باشد. دو قهرمان این اثر شهید علی شیر شفیعی و رشیدالتکریتی، به موازات داستان را جلو میبرند. دغدغهها و آداب و رسوم، خاستگاههای فکری، ذهنی، قلبی و عقیدتی نگاهشان به عشق و زندگی، انسانیت و جنگ و سرباز را نشان میدهد. از چاپ کتاب مدت زمانی نمیگذرد ولی در همین مدت بازخوردهای مثبتی از مخاطبان دریافت کردهام که از این دو نگاه متفاوت به جنگ راضی هستند و اثر احتمالاً بتواند در جشنوارهها خود را به خوبی نشان دهد.
کلیشهها را بشکنیم
پرهیز از کلیشه و شعارزدگی یکی از دغدغههای همیشگیام در نوشتن بوده و در نوشتههایم تلاش کردم این اصل را رعایت کنم. در دو اثر اخیر، در حد توان تلاش کردم از شعارزدگی و کلیشه دور بمانم. به نظرم برای رسیدن به این اصول، باید مطالعه بیشتری روی موضوع مورد بحث انجام دهیم تا با جزئیات بیشتر و نگاه همه جانبهتری به موضوع بپردازیم. وقتی اطلاعات درباره موضوع نوشتن کم است، نویسنده به کلیگویی و کلیشه میرسد. ولی اگر آن بستر و حال و هوا را خوب بشناسد به جزئیات میرسد.
یکی از راههای ارتباط با مخاطب نسل جدید همین اجتناب کردن از شعارزدگی است و اینکه بتوانیم در قالبهای هنری حرف خود را بزنیم. باید توجه کنیم مخاطب الان مخاطب قدیم نیست و برای اینکه جهان امروز را به نسل آینده تفهیم کنیم نیاز به قالبهای هنری جدیدتر داریم و قالبهای قدیمی دیگر جوابگو نخواهد بود.
یکی از خوش شانسیهای من
من پیش از این نیز اثر دیگری را توسط انتشارات بهنشر منتشر کرده بودم و نوشانوش دومین کتابی است که به قلم بنده توسط این مجموعه منتسب به بارگاه امام رئوف چاپ شده است. به نظرم این یکی از خوششانسیهای من بوده و نمیتوانم مقدار این خوشحالی را بر زبان بیاورم. انشاءالله امام مهربانیها هم این اثر را از این بنده کوچک خدا قبول کند.
مشهد و آمدن به این شهر برای من با خاطرات زیبای رضوی پیوند خورده است.
متأسفانه چند سالی میشود بیماری کرونا موجب شده نتوانم به مشهد مشرف شوم ولی آخرین بار تابستان سال ۹۶ که توفیق زیارت حرم را داشتم برای تألیف کتاب ۳ نیمه سیب به سفارش انتشارات خط مقدم بود.
این کتاب از زندگی شهیدان مجتبی و مصطفی بختی دو شهید مدافع حرم در قاسم آباد مشهد میگوید که مصطفی خادم حرم آقا بود و مجتبی دانشجوی رشته حقوق. این دو برادر در یک شب شهید شدند و آن زمان در حال نگارش این اثر بودم.
شام برفی؛ معنویترین اثر
شاید چون ۲۵ اثر دارم نتوانم بگویم با کدام اثر ارتباط قلبی بیشتری برقرار کردهام. از نگاه معنوی شاید بتوان شام برفی را نام برد؛ از نگاه فرم و تکنیک و تعلیق روایت نوشانوش؛ از نگاه حال و هوا و داستان انقلاب رمان خنده زار؛ این تنوع در تکنیکها و محتواها متفاوت است و نمیتوان روی یک اثر دست گذاشت و گفت این بیشتر. هر کدام از یک منظر برایم دلنشین بودهاند. اما کتاب شام برفی معنویترین کار من است که به موضوع اهل بیت(ع) میپردازد. این اثر در زمان خود نخستین کتاب درباره بحران سوریه بود و مفاهیم عمیق عقیدتی و دینی را در آن گرد آوردهام. اتفاقاً اثر با استقبال خوبی روبهرو شد و در سال ۹۳ عنوان بهترین کتاب سال خراسان رضوی را از آن خود کرد. اگرچه در آثار دیگرم هم آثار معنوی وجود دارد.
نوشتن و نوشتن و نوشتن
اگر بخواهم برای نویسندههای نوقلم توصیهای داشته باشم، مهمترین نکته در نویسندگی آن هم برای شروع کار، این است از بازنویسی نترسند. باید به خودشان بقبولانند نسخههای اول و دوم هر اثر نیاز به بازنویسی دارد.
من دوستان زیادی را دیدم که در این عرصه کم آوردهاند و متأسفانه پس از مدتی در نوشتن شکست خوردهاند. ولی خبر خوب اینکه اگر این مرحله را رد کردند و طبق گفته کارشناسان و صاحبنظران اثر خود را بازنویسی کردند تا مانند یک مجسمه صیقل خورده با هر بار نوشتن زیباتر شود، آن وقت است که میتوانند قلههای موفقیت را طی کنند و به آینده نویسندگی خود امیدوار باشند؛ چون از مهمترین رموز نویسندگی، نوشتن و نوشتن و نوشتن است.
گوهر وجودت را بشناس
هیچوقت از نویسندگی پشیمان نشدم و نخواهم شد. در واقع من فکر میکنم خدا در وجود هر انسانی یک گوهر قرار داده است. شاید بعضی افراد هم چند گوهر و استعداد داشته باشند. ولی قطعاً یک استعداد در این بین غالب است. مثلاً یکی میتواند فوتبالیست خوبی شود، یکی کوهنورد، یکی صافکار و یکی پزشک. این ذوق خدادادی را هر فرد در خودش دارد که باید کشف کند و از حالت بالقوه به بالفعل برساند.
خدا این گوهر را در حیطه نوشتن در وجود من قرار داده که از این بابت همواره خدا را شکر میکنم. خوشحالم از اینکه خدای نکرده قلمم به سمتی که مردمی را به انحراف و انحطاط بکشاند نرفته بلکه در مسیر اسلام و دین و عقیده و آرمانم بوده است.
خرسندم که قلمم در راستای خدمت به انسان بوده است، چرا که به اعتقاد من، کسی که دین دارد انسانیت را نیز تمام و کمال پاس میدارد و دینداری یعنی پاسداشت انسانیت. امیدوارم خدای بزرگ کاستیهای من را ببخشد و یاریام دهد که باز هم این مسیر را با موفقیت طی کنم.
نظر شما