حالا اما با داغ شدن فضای رسانهای دوباره این پاره تن خودمان را دیدهایم. مثل فردی که خانه دوران کودکیاش را پس از ۲۰ سال دیده، برگشتهایم به افغانستان و میبینیم غرب با این خانه چه کرده. میبینیم تحجر طالبانی با آن چهکرده و میبینیم دولتهای دستنشانده چگونه آن را ویران کرده است. از طرفی عدهای را هم فرستادهایم تا سفیر این ملت باشند در افغانستان و آنجا را برایمان دوباره تصویرسازی کنند. فرستادهایم آنجا را روایت کنند تا دوباره خاطرات کودکیمان زنده شود.
حمید بوالی، محمد صمصامی، روحالله رضوی، مهدی خالقی، محسن اسلامزاده، جواد موگویی و افرادی دیگری راهی کردهایم تا رسانه شوند و نمایی درست خارج از رسانههای غربی و شرقی برایمان تصویر کنند. در نوشته پیشرو تصویری را که آنها فرستادهاند ببینیم.
بوالی و دغدغه آرامش روانی مردم
حمید بوالی پیش از همه راهی افغانستان شد. او خط هراس از سفر به سرزمین هزارهها را شکست. او و دوستانش از همان ابتدا به طالبان بدبین بودند و هنوز هم هستند. اما تصمیم گرفت در میانه آتش و دود راهی شود. بوالی از مرز دوغارون وارد افغانستان شد و در نخستین ایستگاه در هرات اتراق کرد. خط روایت اصلی بوالی در این سفر شایعهها و امور مافیالضمیر افغانستانیها بود. این کار را هم از همان هرات آغاز کرد. مثلاً او در توصیف فضای هرات گفت: «اینجا هروقت در میزنند مردم اول زنها و بچهها را پنهان میکنند. اگر در را با شتاب بزنند بهآنها اسلحه هم میدهند تا بتوانند خود را خلاص کنند. یک تیر بهخود است دیگر».
او در ادامه راهی قندهار شد، ساعت ۳ بعد از نصف شب به این شهر پشتونشین رسید تا از مسیر زمینی به کابل برود. اینجا هم بوالی همان خط را در پیش گرفت و شایعاتی را که مردم دهانبهدهان میکردند روایت کرد. او کاری به آنچه در ظاهر رخ میدهد نداشت بلکه «عدم آرامش روانی» افغانستانیها را رسانهای کرد و از نظرش این حجم از نبودن آرامش روانی آنقدر هست که بهتنهایی برای مخالفت با طالبان کافی باشد. اگرچه او دلایل دیگری هم برای مخالفت با «این گروه خشن» ذکر کرد اما میشود گفت همه دلایل او حول همین ماجرا بود. بوالی در ادامه سفر، به کابل رسید و این همزمان شد با سفر ژنرال حمید، رئیس سازمان امنیت پاکستان و شایعاتی که درزمینه این سفر در پایتخت افغانستان شکل گرفت؛ از مدیریت نبرد پنجشیر تا میانجیگری بین طالبان برای اعلام فهرست هیئت دولت. او البته تظاهراتهای کابل را عیناً روایت کرد و حتی خودش هم چندساعتی در بازداشت طالبان بود.
کمیلی و روایت اجتماعی
علیرضا کمیلی یکی دیگر از راویان امروز افغانستان برای ماست. او به همراه محسن اسلامزاده و چند نفر دیگر از مرز رد شد و مثل دیگر راویان در منزل اول بههرات رسید. برعکس بوالی این نخستین سفر کمیلی به افغانستان است. هرچند با لباس بلوچی که پوشیده است از افغانستانیها هم افغانستانیتر شده. او دوربین خود را بهسراغ معمولیترین آدمهای افغانستان برده است؛ از یک کفشفروش در بازار کابل تا یک خادم مسجد در هرات. سوژههای کمیلی هم همان نگرانی سوژههای بوالی را دارند. آنها هم نسبت به آینده نگراناند. اما کمیلی همزمان نیمه پر لیوان را هم روایت میکند. سوژههای کمیلی همه از ایجاد امنیت توسط طالبان راضی هستند و همزمان نگران آینده اقتصادی و اجتماعی خود.
کمیلی در ادامه با پرواز به کابل رسید، آن هم در اوج تظاهرات. اما او خیلی راحت از کنار تظاهراتها رد شد و صرفا با یک جمله «در همه انواع تغییر حکومت این اتفاقات میفتد» سروته ماجرا را هم آورد. کمیلی در کابل هم سراغ مردم کوچه و بازار رفت. سوژههای کمیلی در کابل هم همان مسائل مردم هرات را داشتند با این تفاوت که اینجا آزادی هم به خواستههای آنها اضافه شد.کمیلی از محیط زندگی مردم هم روایت کرد. از تبلیغات شهری که نسبت به پیش از طالبان تفاوتی نکرده، اما تصاویر برهنه زنان پوشانده شده است. تنوع و تعداد بیشمار سوژههای انسانی کمیلی را میتوان نقطه قوت او در این سفر در نظر گرفت. سوژههایی با سن، سواد، قومیت، مذهب و زبانهای مختلف. کمیلی پشتونهایی را پیدا کرد که دقیقاً مثل تاجیکها و فارسها از آینده خود نگراناند و از طرفی هم فارسهایی را پیدا کرد که از امنیت ایجاد شده توسط طالبان راضی هستند. کمیلی البته در لابهلای استوریهای بیشمارش از مردم افغانستان، گاهی یکی دو مطلب تحلیلی هم منتشر میکند.
خالقی و ارتباط با نخبگان
برعکس کمیلی و بوالی خالقی بیشتر سراغ نخبگان افغانستان رفته است. گفتوگوهای مختلف با سوژههای مختلف که هرکدام جایگاه بالاتری در اجتماع افغانستان دارند کارویژه خالقی است. اگرچه او تکوتوک مردمان کوچهوبازار را پای دوربینش نشانده است، اما بهاندازه کمیلی سوژههای متنوع ندارد و بهاندازه بوالی به فضای ذهنی مردمان افغانستان هم ورود نکرده.
با این همه او نخستین بخش از «سفر به امارت افغانستان» را با قصه فیروز احمد آغاز کرد؛ «راننده جوان و بیسوادی که برای خودش یک پا حکیم است». فیروز احمد خیلی بند روزی و اقتصاد نیست. او هم طالب امنیت است و البته خوشحال است اینهایی که آمدهاند مثل قبلیها «همه بودجهها را داخل جیب خود» نمیریزند.
خالقی در ادامه با مسئولان فرهنگی طالبان در هرات، قاری یکدست (مسئول حزبالله افغانستان)، هنرمندان هرات، مولوی مجیبالرحمن انصاری و عدهای دیگر از نخبگان گفتوگو کرد. رفتن بهسراغ نخبگان که او رصد کرده است بهما میفهماند او مستندساز است و بهدنبال صید ماهی خود در این سفر.
صمصامی و افغانستان بدون روتوش
محمد صمصامی هم بلند شد رفت افغانستان. او روایتهایش را با هشتگ افغانستان بدون روتوش منتشر میکند. صمصامی حتی زمانی که ایران بود لایوهای اینستاگرامی پرطرفداری پخش میکرد. با رضا امیرخانی گفتوگو کرد، هدیه مولایی را آورد پشت دوربین لایو و خیلیهای دیگر. او در ابتدا نگاه تقریبا سیاهی به اوضاع افغانستان داشت. اما طاقت نیاورد و راهی شد. از همان هشتگی که انتخاب کرده معلوم است او رفته تا از فضای رسانهای رایج عبور کرده و لایههای زیرین تغییرات را روایت کند. چارچوب فکری او هم تا اندازهای ضد طالبانی بود. او تا کابل هم رفت و حالا از مرز پنجشیر هم رد شده و روایتش را از مرکز پنجشیر بهگوش ما میرساند. با این تفاوت که نسبت به پیش از سفر کمی واقعنگرتر شده است.
صمصامی بهجای تأکید بر تکچهرهها و یا نخبگان سراغ مجموعههای اجتماعی افغانستان هم رفته است. روایت خیابانها، روایت محله شیعهنشین هرات، روایت وضعیت زنان، وضعیت بیجاشدگان در کابل، روایت بچهمدرسهایها، محله عربها و چندین و چند روایت دیگر که او را از کمیلی و خالقی و بوالی متمایز میکند.
او که پیش از سفر تغییرات جدی در طالبان را با دیده شک و تردید نگاه میکرد حالا در دروازه پنجشیر رسماً اعلام کرد «باید قبول کنیم تغییراتی هم رخ داده است». یکی از این تغییرات افزایش بیسابقه امنیت اجتماعی در افغانستان است. صمصامی از قول توده مردم تعریف کرد «اینجا در زمان غنی اگر گوشی موبایلت را از جیب بیرون میآوردی، دزد میزد و راست راست جلویت راه میرفت!» اما حالا دیگر دزدی نیست که این کار را بکند. علاوه بر این، سوژههای صمصامی به او گفتهاند امنیت خیلی بهتر شده اما آنها هم نگران آیندهاند. یکی از مهمترین مسائلی که صمصامی بهآن پی برده، ناراحتی ساکنان پنجشیر و حتی عده زیادی از شیعیان افغانستان از عملکرد دستگاه سیاست خارجه کشورمان است. او معتقد است نوعی جدایی عاطفی بین این گروهها و جمهوری اسلامی رخ داده است.
موگویی، تاریخنگاری در دیار پشتونها
خیلی از ما جواد موگویی را با پیرنگ تاریخی فعالیتهایش میشناسیم. او به تاریخ علاقه دارد و از بین مقاطع تاریخی هم به تاریخ انقلاب اسلامی. حالا او هم رفته است و فضای افغانستان را روایت میکند. «زیر آسمان طالبان» عنوانی است که موگویی برای روایتهایش انتخاب کرده و تا حالا ۱۲ مورد را منتشر کرده است. موگویی هم بههمراه خالقی، کمیلی و اسلامزاده راهی دیار پشتونها شده است. اما آن سهنفر در کابل ماندهاند و موگویی همراه صمصامی دروازه پنجشیر راهم رد کرد. موگویی برعکس دیگر همراهان کم میگوید و گزیده مینویسد. اما گاهی در لایوهای چندهزار نفری اینستاگرام ظاهر میشود و برداشتهایش را ارائه میدهد. اتفاقاً او هم به این نتیجه رسیده که طالبان تغییر کرده است. او حتی برخی اتفاقات امروز کابل را نتیجه قهری هرگونه تغییر حکومتی میداند. از نظر موگویی هم مردم افغانستان امنیت را در اولویت قرار دادهاند. اما قلبهای خیلی از ساکنان کابل و حتی افغانستان با مقاومت پنجشیر است. موگویی هم از همان جدایی که بین جمهوری اسلامی ایران و بدنه اجتماعی در افغانستان افتاده است حرف میزند و میگوید باید
برایش کاری کرد.
سرباز روحالله در مرز زهک
سید سرباز روحالله رضوی اما مسیری کاملاً متفاوت برای روایت انتخاب کرد. پس از آنکه صمصامی، موگویی، خالقی، بوالی و... راهی افغانستان شدند، او رفت سر مرز زهک در استان سیستان و بلوچستان. او مهاجران افغانستانی را که راهی ایران شدهاند بهعنوان سوژه انتخاب کرد و دغدغهاش شد مهاجران. شاید بهاین دلیل که خودش از اساس مهاجر است، شاید هم دلیل دیگری در کار است. اما در هر صورت سوژههای او متفاوت بودند؛ بیجاشدگان افغانستانی که سر از مرز کشورمان درآورده بودند. اما نکته اینجاست مهاجرانی که در این دور از جنگهای داخلی بهمرز ما پناه آوردهاند خیلی زیاد نیستند. گفته میشود شاید بهزحمت به چندهزار نفر برسند. آنهم آنهایی که عضو ارتش یا دیگر نهادهای امنیتی بودهاند که از ترس جانشان فرار کردهاند. روحالله رضوی در ادامه نگاههای تحلیلی خود را هم نسبت به طالبان ارائه داد. او معتقد است طالبان اگرچه یک گروه اسلامی است اما هیچوقت نمیتواند تمدن بیافریند و از همین منظر در چارچوب گروههای مورد تفقد ایران هم نباید قرار بگیرد. او چند لایو و استوری هم درباره پنجشیر منتشر کرد و از همه خواست در دوگانه طالبان و پنجشیر سمت پنجشیر را بگیرند چرا که اساساً این جبهه جنگطلب نبود و اولبار نزاع را طالبان شروع کرد.
جعفریان، استاد افغانستانشناسی
استاد محمدحسین جعفریان سفر نرفت. اما او در سه دهه گذشته ارتباط نزدیک با افغانستان داشته و پیش از این حدود یک دهه در کشور زمرد و خشخاش زندگی کرده است. بدونشک محمدحسین جعفریان استاد بسیاری از نویسندگان و کارشناسان افغانستان است. او با احمدشاه مسعود زندگی کرده و مستند او را ساخته است. او ملامحمد عمر (نخستین رهبر طالبان) را دیده و با او گفتوگو کرده است. استاد جعفریان در دور اول حملات طالبان در افغانستان بوده و جنگ داخلی در این کشور را از نزدیک درک کرده است. حالا اما او بهواسطه جراحات فراوان جنگی که دارد نتوانسته راهی افغانستان شود. اما از حق نباید گذشت که لایوهای اینستاگرامی او چند هزار بیننده دارند و شور و احساسات عجیبی به بدنه طرفداران مقاومت پنجشیر دمیده است. استاد جعفریان بهطور مرتب با نمایندگان مقاومت در اطراف و اکناف جهان ارتباط میگیرد و آنها را پشت دوربین لایو خود میآورد. اگرچه علاقه شدید او به احمدشاه مسعود سبب شده ،گمشده شهید خود را در پسرش احمد مسعود بیابد اما استاد همزمان با احساساتی کردن اخبار افغانستان زمینه را برای برخی فراهم کرد تا به عدهای از راویان افغانستان برچسب «تطهیر طالبان» بزنند. رخدادی که به شکاف عمیق اجتماعی حول دوگانه «طالبان یا پنجشیر» منجر شد. دوگانهای که اگرچه با رسیدن سفیران روایت به پنجشیر ابعاد آن روشن شده و از ابهام درمیآید اما همچنان بخشی از جامعه انقلابی کشور را درگیر کرده است.
نظر شما