آیت‌الله سیدمحمد علی قاضی طباطبایی امام جمعه فقید تبریز و اولین شهید محراب است که در دهم آبان ۱۳۵۸ شمسی، در روز عید قربان توسط منافقین به شهادت رسید.

خمینیِ آذربایجان

او پس از اقامه نماز عید در راه مراجعت به منزل ترور شد. فرزندش سیدمحمد حسین در گفت‌وگو با نشریه شاهد یاران ماجرای ترور ایشان را این‌گونه روایت می‌کند: «نماز عید قربان خوانده شد. سپس چند کیلومتری راهپیمایی شد. آقا خسته بودند و گفتند نماز شب نمی‌روم و خسته هستم. روز جمعه بود و محافظان آقا یکی رفت منزل، یکی  رفت استراحت کند... گروه فرقان هم دو سه هفته‌ای مراقب بودند ببینند آقا کی تنها می‌آیند که همان شب مسئله ترور پیش آمد».
ما در چهل و دومین سالگرد این اتفاق، نیم‌نگاهی به زندگی و زمانه این امام جمعه فقید و نخستین شهید محراب پس از پیروزی انقلاب اسلامی داشته‌ایم. 

از نسلی قیام‌گر
امام جمعه شهید از سادات طباطبایی به شمار می‌رود که نسبشان از طریق ابراهیم طباطبا به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد؛ کسی که خود از یاران امام صادق(ع) است و به تشکیل حکومت توسط اهل بیت(ع) اهتمام دارد. به هر ترتیب با گذشت زمان، گروهی از سادات نسل وی به اصفهان کوچ می‌کنند و امیرعبدالغفار از همین سلسله، به دعوت یکی از امیران آق قویونلو به آذربایجان می‌رود و سادات قاضی طباطبایی را در این منطقه پایه‌گذاری کرده و زمام امور دینی، شرعی و قضایی منطقه را برعهده می‌گیرد. بنابراین خاندان «قاضی» از دیرباز جزو دانشمندان دیار تبریز به شمار می‌روند که چندین قرن به حل و فصل امور اجتماعی و شرعی مردم می‌پرداختند و با حاکمان ستمگر مبارزه می‌کردند. برای نمونه، در زمان ناصرالدین شاه قاجار، حاج میرزا محسن قاضی از همین سلسله، در نشستی با حضور بزرگان در خصوص بی‌لیاقتی استاندار آذربایجان این بیت را می‌خواند: «تا رشته به دست این ملنگ است/ این قافله تا به حشر لنگ است». تا این خبر به دربار می‌رسد، به احترام نظر این فقیه مبارز، آن استاندار برکنار و فرد دیگری به جایش گمارده می‌شود.
پدر سیدمحمدعلی یعنی حاج میرزا باقر نیز همین روحیه را دارد و همین موضوع و نقش او در انقلاب ۱۳۰۷ تبریزی‌ها سبب می‌شود همراه پدر به تهران تبعید شود. پس از دو ماه ماندن در تهران و سپس انتقال به مشهد برای یک سال، به زادگاهش برمی‌گردد درحالی‌که مأموران رضاخان خانه پدری را ویران و زمینش را مصادره کرده‌اند. 

دلداده «مرجع اکبر و اشهر»
سیدمحمد علی دوران نوجوانی و اوایل جوانی را پس از این ماجرا در تبریز به تحصیل دروس دینی می‌گذراند و سپس در حدود ۳۰ سالگی برای ادامه تحصیل راهی قم می‌شود. امام خمینی(ره) در آن زمان از استادان بنام فلسفه است که به تدریس دو کتاب مهم شرح منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا مشغول است. شرکت در این کلاس‌ها آرام آرام زمینه پیوند صمیمانه او و امام را برقرار می‌کند. در سال‌های خفقان شاهنشاهی، او امام را «مرجع اکبر و اشهر» می‌نامد و در هر فرصتی که دست می‌دهد، به بیان اندیشه‌های امام می‌پردازد. 
پس از گذراندن دهه سوم زندگی در قم و تحصیل در این شهر، سیدمحمدعلی روند تحصیلی‌اش را در حوزه نجف ادامه می‌دهد. در میان استادان نجف، شیخ محمدحسین کاشف الغطا برای او حکم همان روح‌الله خمینی قم را دارد و به او احترام ویژه‌ای می‌گذارد. شاید شباهت این دو چهره در اصرار به بازگشت مسلمانان به هویت اصیل اسلامی است که این‌گونه سیدمحمد علی را دلباخته او می‌کند. به‌عنوان مثال کاشف الغطا در یکی از نامه‌هایش خطاب به آیت‌الله قاضی می‌نویسد: «ای سید والامقام و دانشمند محترم و بزرگوار، از اکنون چنین می‌نگرم که مردم آذربایجان به طور عمومی و اهالی تبریز خصوصاً، از هدایت‌گری‌های شما استفاده می‌کنند و چه زود است که اثرات خدمات و تلاش‌های ارزنده شما در یاری حق و نابودی باطل، محسوس و قابل لمس باشد. در یاری حق، چه کسی از شما بهتر است. پدر روحانی شما، محمدحسین».

تبعید به عراق، همچون امام 
پس از سه سال اقامت در نجف، به‌واسطه ناملایمات و دشواری‌ها سیدمحمدعلی راهی زادگاهش می‌شود و در ۴۲ سالگی مسئولیت امام جماعت در مسجد مقبره تبریز را بر عهده می‌گیرد. فارغ از دلدادگی‌اش به امام، باورش به مبارزه با رژیم طاغوت سبب می‌شود سرنخ راهپیمایی‌ها، افشاگری‌ها، تعطیلی بازارها و برپایی اجتماعات بزرگ در برابر استانداری، شهربانی و خانه بازرگانان شهر به او ختم شود. همین سرنخ است که بالاخره موجب می‌شود او در سال‌های ۴۲ و ۴۳ سه بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شود. او نخستین کسی است که پس از تبعید امام به عراق، به مدت یک سال به نجف تبعید می‌شود. بعد هم ۹ ماه به صورت تحت نظر در تهران سکونت می‌گزیند تا در نهایت اجازه بازگشتش به تبریز داده می‌شود.

خمینی آذربایجان
نقش قاضی در هدایت و رهبری مبارزات عالمان و مردم آذربایجان به‌گونه‌ای است که او را «خمینی دوم» یا «خمینی آذربایجان» می‌نامند. این را آیت‌الله بنی‌فضل از علمای این خطه در اوایل انقلاب در گفت‌وگو با مجله پیام انقلاب مطرح می‌کند. به طور کلی کنش‌ها و اقدامات آیت‌الله قاضی نیز بر همین مسئله گواهی می‌دهد که کنش‌های ایشان بسیار شبیه به امام است و دادن چنین لقبی به ایشان اصلاً بیراه نیست. در آذر سال۴۷ و در روزی که مردم برای اقامه نماز عید به امامت آیت‌الله قاضی و عوامل ساواک هم برای مخابره اتفاقات به مسجد مقبره می‌روند، با خطبه‌ای روبه‌رو می‌شوند که درنهایت منجر به تبعید آیت‌الله به بافق کرمان و سپس زنجان می‌شود. رئیس شهربانی وقت گزارش می‌دهد ایشان درباره اسرائیل صحبت و به برخی از چهره‌های سیاسی مهم توهین کرده است. آیت‌الله قاضی در نامه‌ای خطاب به آیت‌الله میلانی وضع خود در کرمان را این‌گونه شرح می‌دهد:«شب که پس از ادای فریضه از مسجد بیرون آمدم، مرا به شهرستان بافت حرکت دادند و باید مدتی در اینجا باشم به جرم اینکه روز عید فطر در بیانات خود به یهود نفرین کرده‌ام. هیچ جای نگرانی نیست، فقط تنهایی است، ولی مهر و محبت اهالی تأثرات غربت را زائل می‌کند و دل‌شادم که در محل تبعید دچار این پیشامدها می‌شوم».
نامه‌نگاری‌های اعتراضی و مقالات تند آیت‌الله قاضی اما در تبعید همچنان ادامه دارد. همین مسئله سبب می‌شود اداره کل سوم ساواک مرکز، به ریاست ساواک کرمان چنین بنویسد:«به قاضی طباطبایی ابلاغ شود شما اختیار زبان خود را ندارید و دائم مطالب خلاف مصالح گفته‌اید و حتی در آخرین مرتبه در مسجد مقبره تبریز سخنان تحریک‌آمیز در مورد لغو برخی تعطیلات و تشویق روحانیت به دخالت در سیاست بر زبان آورده‌اید و به همین دلیل، محکوم به اقامت اجباری در شهرستان بافت شده‌اید».
اقامت ۶ ماهه قاضی در این دیار پایان یافته بود که رئیس ساواک در نامه‌ای به وی می‌نویسد پس از خاتمه محکومیتش، به یکی از شهرستان‌های شمال کشور انتقال خواهد یافت. در پی این تصمیم، در هفتم تیرماه ۱۳۴۸ به وی ابلاغ می‌شود باید راهی زنجان شود، ولی او به زنجان نرفته و در یازدهم تیر وارد بستان‌آباد در حوالی تبریز می‌شود. اطلاع ساواک از این موضوع منجر به انتقال اجباری وی به زنجان می‌شود.

بیانیه خلع شاه؟ «بفرستید تا امضا کنیم»
با درگذشت آیت‌الله سید محسن حکیم که قاضی، نماینده وی در آذربایجان بود و جایگاه ایشان را تقویت می‌کرد و نیز دوری امام خمینی(ره) از ایران، شرایط برای این فقیه مبارز سخت می‌شود. درگذشت آیت‌الله میلانی هم بر دشواری‌ها افزوده بود؛ زیرا این مرجع بیدار، از قاضی بسیار حمایت می‌کرد. اما همه این‌ها دلیلی بر خستگی آیت‌الله قاضی نمی‌شود. زمانی که نخستین بیانیه‌ جامعه مدرسین علیه شاه درباره خلع وی از سلطنت چاپ می‌شود، با آیت‌الله قاضی برای امضای این بیانیه صحبت می‌شود. ایشان می‌گوید: «بفرستید تا امضا کنیم». در تبریز آیت‌الله قاضی طباطبایی، حاج سیدحسن انگجی و حاج سید محمدعلی انگجی این موضوع را می‌پذیرند و بیانیه را امضا می‌کنند.

علمدار قیام تبریز
با فرارسیدن اربعین شهدای قم، مراجع و عالمان دیگر شهرها، مردم را به برگزاری باشکوه مراسم یادبود قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ قم فراخواندند. قاضی با همفکری فقیهانی چون آیت‌الله حاج سیدحسن انگجی با انتشار بیانیه‌ای مردم مبارز این سرزمین را به شرکت در مراسم ۱۹ دی دعوت می‌کند. در پی آن، سه‌شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ خورشیدی مردم غیرتمند آذری، گروه‌گروه به سوی مسجد حاج میرزا یوسف می‌آیند تا در مجلس باشکوه چهلم شهدای قم حضور یابند. 
حق‌شناس، رئیس کلانتری به همراه مأموران شهربانی و ساواک در برابر مردم صف کشیده و با غرور خاصی فرمان می‌دهد مردم پراکنده شوند. 
چون کسی به گفته‌هایش اعتنا نکرد، او به ساحت مقدس مسجد اهانت می‌کند. جوانی این رفتار گستاخانه را برنتابیده و با حق‌شناس گلاویز می‌شود. سروان حق‌شناس نیز با اسلحه کمری، وی را به شهادت می‌رساند. 
مردم خشمگین تبریز پیکر خون‌آلود این قهرمان را بر دوش گرفته و در خیابان‌ها به راه ‌می‌افتند. مأموران به مردم شلیک و مردم نیز با سنگ و چوب از خود دفاع می‌کنند. در این حادثه، ده‌ها نفر شهید یا زخمی و صدها نفر دستگیر شدند و مرکزهای فساد و فحشا و محل‌های تجمع فرقه ضاله بهاییت و طاغوتیان نیز ویران شد. علمدار این قیام، آیت‌الله قاضی بود.
تابستان ۱۳۵۷ خورشیدی مردم پایدار تبریز نماز جماعت را در مسجد مقبره به امامت آیت‌الله قاضی برگزار می‌کنند. پس از آن، به دلیل ممنوع‌المنبر بودن ایشان، واعظی دیگر سخنرانی می‌کند. در بیرون مسجد، گروهی که در سوگ شهادت حضرت علی(ع) عزاداری می‌کردند با مأموران رژیم شاه درگیر می‌شوند. 
در این حال گروهی از جوانان سوگوار با سر دادن شعار «مرگ بر شاه» وارد مسجد می‌شوند. مأموران برای دستگیری آنان می‌خواستند حرمت مسجد را نادیده بگیرند که آیت الله قاضی دستور می‌دهد در مسجد را ببندند و نگذارند مأموران وارد شوند. مأموران نیز روی پشت بام مسجد می‌روند و در کولرها، گاز اشک‌آور رها می‌کنند. گروهی آسیب می‌بینند و چشمان آیت‌الله قاضی متورم می‌شود، ولی همه در برابر مأموران شاه می‌ایستند تا مراسم پایان یابد. همین ایستادگی‌هاست که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷ می‌شود.

امام جمعه تبریز و نخستین شهید محراب 
«شهید قاضی طباطبایی» بلافاصله پس از پیروزی انقلاب از طرف امام به سمت امام جمعه تبریز منصوب می‌شود و نخستین نمازجمعه را در این شهر بزرگ برپا می‌کند. ایشان همچنین کمیته‌های انقلاب اسلامی آذربایجان‌شرقی و غربی را تشکیل می‌دهد. زندگی مجاهدانه این عالم بزرگوار، سرانجام در ۱۰ آبان ۵۸ مصادف با عید قربان و به هنگام مراجعت به منزل با چند شلیک به ناحیه سر توسط گروهک فرقان پایان می‌یابد. او نخستین شهید محراب در دوران پس از انقلاب است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.