«منصور» برشی از زندگی سرلشکر شهید منصور ستاری، فرمانده نهاجا را روایت میکند که سال گذشته در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با استقبال مخاطبان و منتقدان روبهرو شد و اکران خود را از هفته گذشته در سینماها آغاز کرده است. «محسن قصابیان» بازیگر نقش شهید منصور ستاری را بیشتر با حضور در عرصه تئاتر، کارگردانی و تهیهکنندگی میشناسیم اما بازی در این فیلم پررنگترین فعالیت او در سینماست. بازی در نمایش «لیرشاه» به کارگردانی تاجبخش فنائیان، بازی در فیلم سینمایی «تونل» به کارگردانی مجتبی راعی، کارگردانی نمایش «رمز جستجو»، کارگردانی و بازی در نمایش «کبودان و اسفندیار»، بازی در نمایش «شهرزاد» به کارگردانی «امیر دژاکام» از جمله آثار او محسوب میشوند. با او درباره دغدغههایش از انتخاب این نقش و ایفای آن به گفتوگو پرداختیم که مشروح آن پیش روی شماست.
آقای قصابیان نقشآفرینی شخصیتهایی که ما به ازای بیرونی دارند معمولاً برای بازیگران نگرانکننده است، اما اغلب مشتاقند چنین نقشی را تجربه کنند. شما کارنامه بلندبالایی در کارگردانی و بازیگری تئاتر دارید آیا این نگرانی شامل حال شما هم شد؟
برای هر نقشی این نگرانی وجود دارد! نه فقط برای این فیلم بلکه برای هر کار جدیدی این حس سراغ بازیگر میآید و به اصطلاح میگوییم بازیگر هر بار که روی صحنه میرود تپش قلب دارد اما همان چند ثانیه اول است و برطرف میشود. زمانی هم که نقش شهید ستاری به من پیشنهاد شد کمی مکث کردم؛ در واقع هر بار که میخواهم کار جدیدی انجام دهم این نگرانی را دارم که اصلاً میتوانم آن را انجام دهم و بعد که تمام میشود و از آن فاصله میگیرم به خودم میگویم چطور توانستم انجامش بدهم! بازیگری کشف و شهودی دارد که شاید خودمان هم متوجه نشویم بخشی از آن چطور اتفاق میافتد ولی میشود!
همان طور که گفتم شاید این حساسیت روی شخصیتهای تاریخی بیشتر است.
بله! به خصوص اگر تاریخ معاصر باشد که هم تصاویرشان وجود دارد و هم ممکن است افرادی در قید حیات باشند که با آن شخصیت تاریخی برخورد داشتهاند و کاملاً روحیاتش را میشناسند و طبیعتاً این کار را سختتر و حساسیتها را هم بیشتر میکند. اما بحث بر سر این است که ما در حال ساختن یک مابهازا هستیم که در هر حال خودِ آن شخصیت نمیشود، زیرا اصلاً فرصت آن نیست که در دو ساعت زیر و بم ویژگیهای شخصیتی با آن گستردگی بروز و ظهور کند. این مسئله شامل شخصیتهای تاریخی هم میشود و طبیعتاً تمرکز فیلمنامهنویس و کارگردان روی بخشهای خاصی است و بازیگر هم سعی میکند در یک محدوده خاص ماجرا را پیش ببرد که برای مخاطب جذاب باشد و آن را دنبال کند.
معمولاً در سینما و تلویزیون کمکار هستید، چه چیزی شما را جذب نقش منصور کرد؟
اول از همه سادگی فیلمنامه که سعی نکرده بود غلوآمیز و شعاری با تیمسار برخورد کند، توجهم را جلب کرد و احساس کردم نگاهی انسانی دارد. نمیدانم چقدر توانستم آن را بازی کنم و منتقدان و تماشاگران باید دربارهاش بگویند اما نگاه کارگردان هم این حس انسانی را داشت که برایم بسیار جذاب بود. علاوه بر این شخصیت تیمسار ستاری خیلی خاص بود، وقتی به این فکر میکنید که یک فرد چقدر میتواند برای جامعهاش مفید باشد و کارهای مثبت انجام دهد. گاهی اوقات این مسئله در برخی از افراد شگفتانگیز است که چطور توانستند این کارهای بزرگ را به سرانجام برسانند و دقیقاً شهید ستاری جزو همین افراد است.
خودتان چه شناختی از شهید ستاری داشتید؛ آیا برای احاطه روی زوایای این شخصیت تحقیقی انجام دادید یا با خانواده ایشان مشورت هم کردید؟
دو مرتبه جناب سورنا ستاری را در روزهای فیلمبرداری دیدم و منابع جمعآوری شده کارگردان را خواندم. خودم هم کمی تحقیقات میدانی داشتم و به روستای ولیآباد که در حال حاضر شهر شده رفتم و سعی کردم بستگان ایشان را پیدا کنم و با اهالی آنجا صحبت کنم. تصاویر باقی مانده از تیمسار را دیدم و سعی کردم رفتار، منش و روحیات ایشان را بهتر بشناسم اما از یک جایی به بعد با کارگردان تصمیم گرفتیم که از هم جدا شویم و ببینم که خودم چه چیزی به نقش اضافه میکنم.
شما خودتان هم کارگردان هستید و طبیعتاً سخت است تحت نظر و نگاه یک کارگردان دیگر باشید. کار با آقای سرمدی به عنوان یک فیلماولی چطور تجربهای بود؛ اینکه یک کارگردان بخواهد پیرو نگاه یک کارگردان دیگر باشد برایتان سخت نبود؟
سخت که بود! (میخندد). اتفاقاً این روزها هم مشغول بازی در سریال «اپیدمی» هستم که کارگردان جوانی دارد اما با یکدیگر به تعامل رسیدهایم. من یاد گرفتهام بازیگری یعنی سپردن! یا شما قبول نمیکنید با یک کارگردان کار کنید یا اگر پذیرفتید خودتان را به او میسپارید. من عادت ندارم وقتی بازی میکنم مانیتور را ببینم. چشم من به فیلمبردار و کارگردان است و سعی میکنم از نگاه آنها متوجه شوم. اصلاً بازیگری یعنی همین که تو بفهمی دیگری چه میخواهد تا بتوانی همانی که او میخواهد را به درستی انجام دهی؛ این بخش سخت بازیگری است. به همین دلیل تا حد امکان بین این دو(بازیگری و کارگردانی) تفکیک قائل میشوم.
بازخوردها نسبت به «منصور» در جشنواره سی و نهم فجر بسیار خوب بود و خیلیها معتقد بودند شما باید یکی از کاندیداهای سیمرغ بهترین بازیگری باشید.
واقعیت این است که جایزه بردن بسیار خوب است و سبب میشود بازیگر انرژی بیشتری برای کار بگیرد اما فکر میکنم در ۵۲ سالگی و پس از نزدیک به ۳۳ سال کار، جایزه برای من انگیزه ادامه مسیر نیست؛ خواه ناخواه تا آخر عمر این راه را ادامه میدهم، پس جایزه چندان مهم نیست، از طرفی دیگر جشنواره محفلی است که افراد دور هم جمع میشوند که تولیدات سینمایی را ببینند و در واقع جشنی است که تعدادی هم برای تشویق منتخب میشوند و در نتیجه همه چیز نیست! ضمن اینکه کسانی هم که در آن دوره جشنواره جایزه گرفتند محق بودند.
حضور شما در منصور بسیار پررنگ است و این نشأت گرفته از خاصیت قهرمانمحور بودن فیلم است. اتفاقی که هم خوب است و هم میتواند برای بازیگر چالشبرانگیز باشد؛ این موضوع نگرانتان نمیکرد حس یا راکوردهای صحنه از دستتان در برود؟
اتفاقاً به شدت نگرانکننده است! من معتقدم فیلمنامهای که حضور بازیگر در آن بالای ۹۵درصد است به شدت موجب وحشتش میشود زیرا اگر بازیگر خطایی کند بسیار به چشم میآید و تداوم حس، راکوردها و اینکه یکدستی نقش به هم بخورد بسیار خطرناک است. البته خود بازیگر، کارگردان، فیلمبردار و بازیگردان به حفظ این حس کمک میکنند. حضور کیومرث مرادی به عنوان بازیگردان به خصوص در ابتدای کار بسیار مثبت بود زیرا در روزهای اول بازیگر در حال پیدا کردن نقش است و سکانسهایی هم که گرفته میشود در کلیت فیلم پخش میشود اما اصولاً کارهای بیوگرافی این شرایط را دارند که شخصیت اصلی خیلی حضور دارد و این کار را سخت میکند و برای من هم بسیار سخت و یک دغدغه جدی بود. واقعیت این است که من نگاهها را پس از برداشت پلانها رصد میکردم تا مطمئن شوم راه را درست میروم تا جایی که میتوان گفت تقریباً به یک تسلط نسبی میرسم و قدمها را مطمئنتر برمیدارم.
دو وجهه شخصیتی شهید ستاری که میتوان آن را قاطعیت در عین مهربانی و رئوفی تعریف کرد در بازی شما بسیار مشهود است. چطور به تلفیق و ترکیب این حس دست پیدا کردید؛ در واقع بازی شما از تکنیک میآید یا مبتنی بر حس است؟
من به تکنیک قائل نیستم. تکنیک باید آن قدر تکرار شود و در بازیگر نشست کند که تبدیل به غریزه شود؛ درست مانند رانندگی که اوایل پشت فرمان نشستن مشخص است که چه میکنیم اما پس از مدتی جزئی از غرایز میشود و ناخودآگاه رانندگی میکنیم. اگر بازیگر میخواهد تکنیک خرج کند باید به آن سمت برود و تلاش من در این جهت است که اگر تکنیکی هم وجود دارد عین زندگی باشد.
سکانسهای دیدار شهید ستاری با مرحوم هاشمی رفسنجانی ظاهراً به درخواست خانواده هاشمی از فیلم حذف شده است. نظرتان در اینباره چیست؟
سعی میکنم از دید اتابک نادری به این موضوع نگاه کنم. کارگردان و بازیگری پیشکسوت که روزی پنج ساعت گریم شده و حالا میخواهد نتیجه زحمتش را ببیند و بعد این سکانسها حذف میشود. نمیدانم اگر جای اتابک بودم واکنشم به این اتفاق چه بود. اتابک با بزرگواری تمام در فضای مجازی یک مطلب گذاشت و برای گروه آرزوی موفقیت کرد اما میدانیم که سخت است و فکر میکنم چرا باید چنین اتفاقی بیفتد! اما ممکن است این اتفاق به ریتم فیلم هم کمک کند ولی من همچنان نگاهم این است که سهم این بازیگر کجا قرار دارد؟
کدام سکانس برای خودتان جذابتر و چالشیتر بود؟
من فیلم را در جشنواره دیدم و دنبال فرصتی هستم که آن را مجدداً در اکران عمومی تماشا کنم آن وقت شاید بتوانم یک سکانس را انتخاب کنم اما الان کمی از فیلم فاصله گرفتم.
پیشنهادهای سینمایی و تلویزیونی پس از منصور بیشتر شد؟
من قبلاً بازی نمیکردم و از سالهای ۸۰-۷۹ به سمت کارگردانی و تهیهکنندگی رفتم و دوستان هم زیاد پیشنهاد نمیدادند و من هم هر چه فیلمنامه به دستم میرسید رد میکردم چون آنچه میخواستم نبودند اما «منصور» دوباره موجب شد این اتفاق بیفتد و تابستان امسال سه سریال به من پیشنهاد شد که یکی از آنها را انتخاب کردم و اکنون مشغول هستم. چند فیلم سینمایی هم در یکی دو ماه اخیر پیشنهاد شده و به توافق نرسیدیم. البته خیلی برایم مهم نیست زیاد بازی کنم و ترجیح میدهم در این سن و سال آن اتفاق خوب بیفتد و آن هم احساس رضایت پس از پخش کار است و امیدوارم بتوانم این حس و حال را نگه دارم.
فیلمهایی که با محوریت شخصیتهای مؤثر تاریخی ساخته شدهاند انگشتشمارند و «منصور» یکی از بهترینهای آنهاست. به نظر شما تجربههای موفقی مانند این فیلم چقدر میتواند این اشتیاق را در فیلمسازان به وجود بیاورد که سراغ ساخت فیلمهای قهرمانمحور بروند؟
امیدوارم این طور باشد و منصور سبب تحقق این جریان شود. معتقدم هر چقدر شخصیتها را انسانیتر و زمینیتر کنیم این امکان بیشتر محقق میشود. بالاخره آدمها باید خطا داشته باشند و زندگی کنند آن وقت مخاطب هم آنها را بیشتر دوست دارد و با این شخصیتها همراه میشود و امیدوارم این روند به این صورت جلو برود در غیر این صورت فیلم شعاری میشود و همذاتپنداری لازم بین مخاطب با شخصیتها پیش نمیآید و عملاً کل پروژه به نتیجه مطلوب نمیرسد. فیلم باید مخاطب را با خودش همراه کند؛ امیدوارم منصور این مسیر را دنبال کرده باشد و بتواند با مخاطب صمیمی برخورد کند و از این کارها بیشتر ساخته شود.
نظر شما