مهری غلامپور نویسنده جوانی است که علاقه بسیاری به نوشتن درباره سالهای جنگ دارد. «۵۷» روز نخستین تجربه او در رمان بلند است. با او درباره این کتاب و دغدغههایش به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
چه شد که برای نگارش اولین رمانتان سراغ داستانی از جنگ رفتید؟
من قبلاً داستان کوتاه نوشته بودم اما هرچه مینوشتم به جنگ ختم میشد و کم کم به این نتیجه رسیدم که راهم در این مسیر است. ایده زنی که در جنگ است همیشه در ذهنم وجود داشت. چند سال پیش یک کارگاه رماننویسی در موزه دفاع مقدس برگزار شد و خروجی این کارگاه ۷ رمان درباره جنگ بود. در این کارگاه آموزشی روی این طرح کار کردم و با راهنماییهای آقای شهریار عباسی این ایده را شکل دادم. البته این رمان سال ۹۸ آماده چاپ بود که به دلیل کرونا انتشار آن تا امسال به تعویق افتاد. در واقع زنانهنویسی، انتخاب یک جغرافیای مشخص و پرداختن به منافقین، سه بحث مهمی است که در این رمان مد نظر من بود.
طبیعتاً چون راوی برشی از تاریخ جنگ هستید تحقیق هم کردهاید؟
این رمان را در سال ۹۷ نوشتم و نزدیک به ۵ ماه تحقیق کردم و حتی جزئیات و کروکی شهر در سال ۵۹ و نام خیابانها، مغازهها و ادارهجات را پیدا کردم وهمین باعث شد روند تحقیق طولانی شود. نکته دیگر این بود که مصاحبهها باید راستیآزمایی میشد که بخش عمدهای از آنها صحت داشت. البته چندین دوره بازخوانی و ویراستاری هم داشتم اما در اصل داستان تغییری ایجاد نشد.
آیا این رمان را میتوان روایتی شفاهی از تاریخ سوسنگرد دانست؟
بله، به نوعی میتوان گفت تاریخ شفاهی سوسنگرد هم در آن بیان شده چون خردهروایتهایی که در کتاب آمده مبتنی بر واقعیت است و برای نگارش آنها ساعتها با قدیمیها و بزرگان شهر سوسنگرد مصاحبه کردم تا توانستم حقیقت را پیدا کنم. بنابراین داستان را در بستر تاریخ سوسنگرد و آن واقعیتها قرار دادم و به موازات آن شخصیتهایی که در آن زمان وجود خارجی نداشتند بلکه زاییده ذهن من بودند را در بستر زمانی واقعی قرار دادم و برای رسیدن به آنچه در داستان نیاز داشتم ایفای نقش کردند.
سوسنگرد در زمان جنگ هم موقعیت حساسی داشت و از طرفی اشغالش هم در مدت کوتاهی اتفاق افتاد.
بله، سوسنگرد سه بار دست به دست میشود و روایت این کتاب از ۶ تا دهم مهرماه ۱۳۵۹ است که دقیقاً مصادف با ده ـ یازده روز نخست جنگ است و در داستان «۵۷ روز» سوسنگرد سقوط و عراقیها از آن عبور میکنند و شهر را به دست منافقین میسپارند که آن را اداره کنند. اما در روایتی که مشهورتر است سوسنگرد ۲۶ آبانماه محاصره میشود اما راه کوچکی هم برای ارتباط با اهواز وجود داشته و در آن زمان اتفاقات بیشتری افتاده و شهید چمران و مقام معظم رهبری در جریان آزادسازی این شهر موثر بودند اما در روایت کتاب من مردم از شهر دفاع میکنند و به دلیل اینکه آغاز جنگ هم بوده طبیعتاً در بهت عظیمی هم قرار داشتند.
دقیقاً! مردم دچار شوک بزرگی میشوند و شما این همدلی را چگونه تصویر کردید؟
ببینید! گروهی از منافقین و تجزیهطلبها در شهر هستند که با ارتش عراق همراه میشوند. نکته مغفول مانده در جنگ بحث پانعربهاست و اینکه اصلاً عراقیها وارد شهر نمیشوند و آن را به منافقان، تجزیهطلبها و ستون پنجم میسپارند. عربهای ما در خوزستان انسانهای شریفی هستند و نمیتوان گفت جزو این دسته بودند، بلکه آنها بدون امکانات و در سختترین شرایط از شهر دفاع کردند. رود کرخه در کنار سوسنگرد بود و عراقیها برای اینکه بتوانند از رود رد شوند و به شهر برسند مجبور شدند یک پل بزنند تا تانکها و سوارهها عبور کنند، آنها در یک روزی که درگیر پل زدن هستند مردم و ژاندارمها با کمترین امکانات از شهر دفاع میکنند.
چرا نام «۵۷» روز را برای کتاب انتخاب کردید؟
«مهری» شخصیت داستان یک زن مشهدی است که به خاطر شغل همسرش که در ژاندامری کار میکند به سوسنگرد میآید. تاریخ ورود آنها به این شهر نیمه مرداد ۱۳۵۹ تا ۱۰ مهرماه است که اشغال شهر تمام میشود و دقیقاً ۵۷ روز طول میکشد. البته این عدد برای من نماد سال انقلاب هم بود و در واقع در این داستان یک انقلاب کوچک میبینیم که مردم در آن مقاومت میکنند.
چه منابعی برای نگارش این کتاب در اختیارتان بود؟
مواد خام این رمان از واقعیتهایی در بستر زمانی و مکانی سوسنگرد آمده و من شخصیت داستان را در میان آن خلق کردم. از ابتدای جنگ اطلاعات بسیار کمی در اختیار داریم و خوشبختانه اتفاق خوبی که بعداً رخ میدهد این است که به پیشنهاد یکی از سرداران جنگ کنار تمام فرماندهان جنگی یک گزارشگر مستقر میشود که گفتههای آنان را ضبط کند. طبیعتاً این اتفاق در اوایل جنگ رخ نمیدهد. باید یادی کنم از شهید آوینی که با ساخت مستندهای روایت فتح تاریخ جنگ را ماندگار کرد. او برای سوسنگرد دو مستند ساخته و شخصیتهای آن واقعی هستند. «محمدرضا سبحانی» یکی از همین شخصیتهاست که در داستان من هم حضور دارد. زمانی که سربازان عراقی از پل رد میشوند او میفهمد که شهرش سقوط کرده و اسحله به دست میآید و تنهایی مقاومت میکند و به پایش گلوله میخورد. عراقیها که جلوتر میآیند متوجه میشوند که او تیر خورده و دیگر گلولهای هم ندارد. او را به نخل میبندند و آتش میزنند. این یکی از روایتهای واقعی است که حتی آوینی هم درباره آن مستند ساخته و طبیعتاً برای یک نویسنده چنین منابعی بسیار با ارزش است. در کنار این مستندها، با سرداران جنگ در سوسنگرد ارتباط گرفتم و از کتابهایی همچون «تاریخ جنگ» و ... استفاده کردم.
و چطور این مستندات وارد داستان شد؟
«مهری» شخصیت داستان در خانه تنهاست و راه ارتباطیاش یک پنجره و یک رادیوست. در قسمتهایی از داستان لازم است اطلاعاتی داده شود که کجای جنگ هستیم و او به دفعات مختلف رادیو را روشن میکند؛ برای این بخش کتاب «روزشمار جنگ» را خواندم که روزشمار سالهای جنگ است و به بازتاب اتفاقات مهم در رسانههای خارجی میپردازد. این کتاب ۴۲ جلد است و فکتهای آن را به اقتضای داستان در رادیو میگذاشتم. همچنین «مهری» روزنامههایی که قبل از سقوط شهر منتشر شده را دارد و آن هم حاوی اطلاعاتی است که به خواننده داده میشود.
هم نویسنده و شخصیت اصلی کتاب «۵۷روز» هردو زن هستند؛ زنانگی چقدر در نگارش این اثر به آن جهت داده و تاثیرگذار بوده است؟
به شدت تاثیر داشته است. شما تصور کنید واکنش یک زن در برابر جنگ و اسلحه در مقابل واکنش یک مرد چگونه است! این خودش نگاه متفاوتی را به وجود میآورد. صرفنظر از نگاه زنانه در این رمان، شخصیت اصلی داستان من هم یک زن است. او از یک جایی به بعد تنها میشود و شوهرش را نمیبینیم و شایعاتی مبنی بر این که او کشته شده وجود دارد اما مهری همچنان دودل است و درگیریهای ذهنی دارد. برای من این قسمت خیلی مهم است. در جنگ عریانترین چهره انسان را میتوان دید و اینجا ما درگیریهای ذهنی یک انسان را میبینیم. اینجا یک زن به معنای واقعی داخل جنگی است که برای شخصیت او ساخته نشده است. «سوتلانا الکسیویچ» کتاب معروفی با این عنوان دارد که «جنگ چهره زنانه ندارد» اما من معتقدم جنگ به هیچ وجه چهره انسانی ندارد و در داستان «۵۷» روز میبینیم که با حضور یک زن این ماجرا تلطیف میشود. من در عین حال که سعی کردم شعار ندهم اما تلاشم بر این بوده تا از زوایه دید یک زن نگاه کنم و فکر میکنم جای زنها در رمانها و داستانهای جنگ بسیار خالی است.
نظر شما